بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

  • ۰
  • ۰

چرا دولت از ادعای "فتح الفتوح هسته ای" به التماس برای "توافق به هر قیمت " رسیده است؟

چرا وزیر امور خارجه ایران به جایی میرسد که در شورای روابط خارجی آمریکا صراحتا از آمریکایی ها میخواهد او و جریان سیاسی متبوعش را در ایران حمایت کنند؟ با این حساب  مذاکرات "ملی" ست یا "حزبی"؟ و  در پیشبرد! مذاکرات ، "منافع ملی " درنظر گرفته میشود یا "منافع حزبی"؟

برای رسیدن به جواب سوال ها نع، برای هضم سوال ها کتاب "آقای سفیر" چاپ نشر نی را باید خواند.. خاطرات و زندگینامه ی جناب ظریف به روایت خودش است.. مردی که توی چشم آمریکاییها نگاه میکند و میگوید: "شما دفعه پیش هم به ما توجه نکردید و جناح ما سقوط کرد و من بازنشسته شدم و حالا دوباره زنده شده ام.." و آمریکاییها میخندند..

پ ن 1: دیشب محمد کوچولوی سه ساله با سه تا آدم بزرگ (باباش، عموش، پسر داییش) گل یا پوچ بازی میکرد.. باید حدس میزد قند توی مشت کدامشان است.. 6 تا مشت بسته را گرفته بودند جلوش و شلوغ میکردند تا حواسش را پرت کنند! اما او خیلی آرام اول از همه دو تا مشت باباش را گذاشت کنار! و از جلوی باباش رد شد.. گفت: "از چشم های بابام معلومه که تو دستاش نیست"! این جمله خیلی عمیقه ها..

پ ن2: خسته و دلگیرم از دیدن و خواندن چشم آدم ها.. مثل بچه ای که مادرش در دمای 40 درجه ای یکساعت پیاده رفته باشد برایش انجیر بخرد.. انجیرها کال باشند و نرسیده.. مربایش کرده باشد.. حالا مربای انجیرش تمام شده باشد.. و ما ادراک مربای انجیر ، مریم؟!

پ ن3: عنوان متن برگرفته از شعری قدیمیست.. حدود 14- 13 سال قبل.. شاعرش به گمانم حامد حجتی باشد.. شعر این بود اگر خوب یادم مانده باشد:

بوی خاکریز می آید/ وقتی چشم هایت با تابوتهای سرخ معاشقه میکرد/ وقتی دست هایت برای رسیدن به نور کشیده میشد/ و اشک / زبان دلت / همان دلی که به اندازه ی یک آیینه صاف است/ بارانی ام/ درست مثل تو که حنجره ات صاعقه ی لحظات است/ و دیدگانت اشک ریزان احساس/ آه! که در شهر ما دم غروب ، ایزم ها با ایسم ها میرقصند/ در شهر ما وقتی پیتزا میخوری دیگر "نان و پنیر و پونه" در ذائقه ایرانی ات "دمده" میشود/ یادش به خیر! وقتی با حسین و مهدی داخل سنگر کوچکمان "کنسرو لوبیا" میخوردیم و فکر میکردیم خوشبخت ترین های عالمیم/ اما امروز، سهراب وقتی با کامی و سوزی "کوکاکولا" میزند،هنوز فکر میکند "آزادی نیست"!/ آه! هرم نگاه سید در این دنیای بی تفاوت/ هر روز بر دنیا می وزد/ اما جز/ فرزندان خاکریز و خویشاوندان سنگر/ کسی "عمق حادثه" را نمیفهمد/ فدای قلب دردناکت، سید...

  • ۹۳/۰۷/۱۴
  • دکتر یونس

نظرات (۹)

وب متفاوت و زیبایی دارین
سلام خالصانه ترین کامنت عمرم را مینویسم. از دستتان خیلی دلخورم. تا همین پست آخر درک نمیکردم حرف هایی که اینجا را نقد میکرد. ولی امروز دلخورم. یا یک سری سوال کوبیدید، من یه عینه مصلحت رفتاری این دولت را میبینم ولی شما صبر اجتماعی ندارید. خیلی ازتان دلخورم، خدا ببخشدتان.
پاسخ:
از کی تا به حال کرنش در مقابل آمریکاییها و ولع مذاکره و امتیاز دادن به دشمن اسمش "مصلحت رفتاری" ست؟! اسمش گاگول بازی سیاسی اگر نباشد خیانت به منافع ملی ست. چرا همیشه ما باید در خط مقدم بجنگیم؟ پدرم باید توی میدان مین بدود و همان موقع هم عده ای در حال مصلحت رفتاری و تاسیس دانشگاه آزاد باشند؟ چرا همیشه کشته شدن و تکه تکه شدم سهم ماست؟ اگر قرار بود ما هم با همین روش مصلحت رفتاری آقای ظریف با صدام میجنگیدیم الان وضعمان چگونه بود؟ من صبر اجتماعی ندارم؟! من که اگر بخواهم بنشینم و دردهایم را بشمارم،فقط بشمارمشان ... خدا ببخشدتان...
معلومه تعجب میکنید یک عمر دختری بودید که پدرتان شهید شده هیچ وقت حس ترس دختر یک جانباز را نداشته اید دعوای ما درونی تر از چیزی است که بفهمید......
شمایی که معصومانه پرده نشینید.. تا کنون حامی کسانی که در دهان هیولا میروند بودید؟ خدا ببخشدمان..
پاسخ:
هیچوقت با شما دعوایی ندارم.. برای پدر جانبازتان و خودتان و مادرتان یک دنیا احترام قائلم و تمام چیزهای خوب را از خدا برایتان آرزو میکنم.. ارادتم به جانبازان بعد از ساعت های سخت بودن در بستر بیماری و چشیدن لحظه ای از دردهایشان هزار برابر بیشتر شده.. من با شما دعوای درونی ندارم.. با هیچ فرزند شهید یا جانباز یا آزاده ای..
صریحترین و درعین حال دردناکترین پست سیاسی عمرم رو خوندم. ممنون راستی سلام.
پاسخ:
وعلیکم السلام
پدر بنده جانباز نیستند(تمثیل بود!) بنده هم با شما دعوا ندارم خدایی نکرده ولی حرفم شاید به جنگ برمیگردد به اینکه من آن پست فرزند شهید شما را که خواندم نظرم کلا در مورد سهمیه عوض شد. تا همین پست آخر که به نوعی تمسخر فرد بود همه چیز از حرفتان را درک میکردم. ولی الان که اینطور مریضی این فرد را مسخره کرده اید، از شما توقع نداشتم.. در دهان هیولا رفتن خیلی حرف عمیقی بود که عرض کردم.. شاید بضاعت فضای مجازی همین است و من نمیتوانم منظورم را برسانم. ولی اگر مراقب باشید بخشی از تفسیر این حرف ها در آینده است. بخشی هم در تاریخ معاصر است که شاید باز بضاعت فضای مجازی نیست که عرض کنم. حلال کنید اگر تند رفتم، فکر کردم رساننده صراحت است. اینطور نبود انگار. از وبلاکتان استفاده میکنم. التماس دعا.
پاسخ:
مریضی جسمی ایشون رو چرا باید به تمسخر بگیرم؟ از انتخاب این عکس خاص که برای سال گذشته است نه الان اتفاقا منظورهای زیادی داشتم.. اگر بخواهم به چیزی گیر بدهم و آن را دستاویز نوشته هایم قرار بدهم بیماریهای ذهنی و مغزی این عزیزان است.. که هیچ رقمه با ایدئولوژی اسلامی - ایرانی ما و باورها و ارزشهای ما جور نیست.. اگر بخواهم چیزی را مسخره کنم قطعا ساده لوحی، خود بزرگ بینی و تفرعون و تجمل گرایی و "خود دلاور پنداری"! شان است.. این عکس و عکس های سوار بر ویلچر و نمایش بیماری و توزیع اسفناک سبد کالای بعدش یک نمایش سیاسی بود و یک پیام دیپلماتیک برای5+1 داشت: ما زیر بار تحریم ها فلج شده ایم!در روابط بین المللی که دانشجوهاش چند واحد تشریفات پاس میکنند چطور وزیر شیرافکنش! نمیداند حتی رنگ لباس،نوع نشستن و حالت دست ها و بدن معنی و مفهوم دارد؟.. من امیدوار بودم همه اینها را خواننده وبلاگ متوجه بشود.متاسفانه نوشته های من ناقص و نارسا است. ببخشید.
پدر بنده جانباز نیستند(تمثیل بود!) بنده هم با شما دعوا ندارم خدایی نکرده ولی حرفم شاید به جنگ برمیگردد به اینکه من آن پست فرزند شهید شما را که خواندم نظرم کلا در مورد سهمیه عوض شد. تا همین پست آخر که به نوعی تمسخر فرد بود همه چیز از حرفتان را درک میکردم. ولی الان که اینطور مریضی این فرد را مسخره کرده اید، از شما توقع نداشتم.. در دهان هیولا رفتن خیلی حرف عمیقی بود که عرض کردم.. شاید بضاعت فضای مجازی همین است و من نمیتوانم منظورم را برسانم. ولی اگر مراقب باشید بخشی از تفسیر این حرف ها در آینده است. بخشی هم در تاریخ معاصر است که شاید باز بضاعت فضای مجازی نیست که عرض کنم. حلال کنید اگر تند رفتم، فکر کردم رساننده صراحت است. اینطور نبود انگار. از وبلاکتان استفاده میکنم. التماس دعا.
پاسخ:
و من خیلی خیلی خوشحالم که خزعبلاتم حداقل نظر یک نفر را راجب سهمیه فرزندان شهید تغییر داده است. اگر منظورتان از "دهان هیولا رفتگان!" تیم آقای ظریف است که وا مصیبتا! نکنید این شوخی ها را .. آنچیزی که مشهود است این است که هرچقدر هم که هیولا این جماعت "عاشق هیولا" را تحقیر کند، زیر پایش له کند،کم محلی کند، با آتش دهانش جزغاله شان کند! باز این "جماعت عاشق هیولا" به عشق "میکروب زیر ناخن انگشت کوچک هیولا" به سرو سینه میکوبند..  اصلا این جماعت به تندی و خشم گرفتن بر خودی و قهقهه و ریسه رفتن جلوی لنز دوربین چشم آبی ها عادت دارد!
salam dahane hayoula? dige qasd o neeyyat ham vase to dahan e hayoula raftan ro ham bayad dar nazar begirim baziya mikhan bemiran baziya ham mikhan bekoshan!!!
سلام ورحمة الله با اجازتون مطلبتون با ذکر منبع مورد استفاده قرار گرفت(در فضای مجازی)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">