بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

  • ۰
  • ۰

یونس در به وقت شام!


حال کردید من تو فیلم بودم؟ حالا خود خودم که نبودم ولی اسم قشنگم که بود. خب همین اولش بگم که این فیلم حاتمی کیا خیلی معرکه است و اصلا یک سرو گردن از سینمایِ دلمرده و کپک زده و ژانر نکبتِ ایرانی بالاتره. تصاویر زیبا. بازیها خوب. فیلم با ریتمِ سریع و جون دارش نمیگذاره حتی یک ثانیه به آرومی نفس بکشید! اصلا وقت رو حروم نمیکنه. تصاویر و رنگ بندی ها با اینکه در متن یک جنگ بی رحمانه اتفاق میافته اما مثل یک قاب زیبا چشم نواز و زیباست. 
نقد من فنی نیست، دلیه. پس راحت و صمیمی مینویسم و سعی میکنم دستِ پر و راضی بفرستمتون سینما تا این شاهکار بی نظیر رو چند بار ببینید.
یادتونه وقتی داعش حمله کرد به عراق، من از نزدیک آواره های موصل رو دیدم و جگرم براشون خون بود.. خیلی امید داشتم برم خط مقدم ولی از چادرای آواره ها سر درآوردم. چقدر امید داشتم بالگرد سوار شم و مجروح جنگی ببینم ولی یک مشت زن و بچه ی لت و پار شده ی آواره نصیبم شد.. (اینجا). ناراضی نبودم ولی اون تکنسین دارویی نامرد و پرستارمون که شور و شوق من برای جبهه رفتن رو دیده بودن، تو راه برگشت از ویزیت آواره ها، روزی نبود که هلی کوپتر سوارنشدنم رو به روم نیارن و مثلا با دلقک بازی بخوان حواسم رو پرت کنن که بغضم از دیدن این حجم از رنج و درد نترکه و از حال دپرشن بیارنم بیرون! فقط دلم برای خودم میسوزه که اون اول چطور التماس میکردم منو انتخاب و اعزام کنن و جوری تند تند لباس میپوشیدم که بتونم تو خط مقدم تیز و بز بدوم! و از هلیکوپتر بپرم پایین!  تمام مدت با دیدن من تکنسین داروییمون کله اش رو میکرد تو کیسه داروها و به منِ پنچر شده میخندید! عِی روزگار.. هر چی هم بهش میگفتم پدر جان شما همسن پدر بزرگ من هستید! زشته جلوی آواره ها نخندید! میگفت: "کله ام رو میکنم تو پلاستیک داروها، نمیبینن! آخه قیافه ات خیلی خنده دارشده. کجا میخواستی بری الان کجایی!!" قضیه هلی کوپتر رو بصورت نان استاپ برای همه ی افراد غریبه و آشنا،عرب، عجم تعریف میکرد! یه چندبار فقط خودم شخصا مچش رو سر تلفظ کلمه هلی کوپتر و دکترفلانی گرفتم  وقتی تو غذاخوری یا حتی پیاده رو داشت قضیه رو برای فلان تازه وارد با خنده تعریف میکرد! واقعا هم حق داشت از هلی کوپتر سواری و دویدن در خط مقدم و بیمارستان صحرایی رسیده بودم به ویزیتهای غروبهای دلگیر و درمان انواع عفونتهای واگیر دار و ترجمه الگوریتم درمان شپش و گال به عربی و زیراکس گرفتنش برای بقیه موکب ها و آواره ها.. 
البته من اون موقع با داعش آشنا نبودم. بعد که کتاب "شامِ برفی" با اون حواشی (+) رو خوندم تازه به کله خری خودم پی بردم! (اینجا)
کتاب شام برفی رو بخونید تا چهره مشمئز کننده و نفرت انگیزِ داعشی های فیلم به وقت شام رو درک کنید. ابوخالد، شیخ قبیله، اون چچنی و طلحه بلژیکی دقیقا مثل عمر، توفیق و سمیرِ شام برفی هستند.. همونقدر نفهم و خون ریز و بی رحم.. همونقدر برداشتشون از اسلام ظاهری، چندش آور و احمقانه است.. اگر اونها رو بشناسید براتون قابل فهم میشه که چطور پاهای کاپیتان علی میلرزه، چطور یکشبه موهاش سفید میشه.. 
یه پرستار ایرانی در سوریه اسیر شد که تونسته بود از قفس های محل نگهداری اسرا با کشتنِ نگهبان فرار کنه و از بین کوه های سوریه با پای برهنه و یه لا پیرهن تو زمستون خودش رو به خط خودی برسونه.. مثل معجزه بود. شما هیچ وقت قصه اش رو در کتاب یا سینمای ایران نخواهید دید. مثل قصه ی هزار قهرمان دیگه که در لالوی تاریخ گم میشه.. سهم آیندگان، مردم دنیا از شناخت ما و سینمای ما همین معتادهای زنگی و مردنماهای داغون، هیز، دروغگو و خائن توی فیلمهای ایرانی هست.. همین ژانر نوید محمد زاده ای که به طمع جایزه فرنگی ها از ما یک قومِ عقب افتاده، وحشی، جهان سومی دروغگو به دنیا معرفی کرده...  کجان قهرمانهای سرزمین مادری؟! در بهشت زهراها زیر سنگ مزارشون در غربت خوابیدن.. شهدای زنده هم در پیچ و خم زندگی گم شدن و هر روز یه قصه ی بی نظیر از اون گنج دفاع مردمی زیر خاک میره و فراموش میشه.. 
پرستارِ تازه رهیده از دست داعش از شدت گرسنگی و سوتغذیه، پوست و استخون شده بود. چون توی قفسهای کوچیک به حالت چمباتمه نگهش میداشتن ستون فقرات و استخونهاش دفرمه شده بود. گوشت تنش آب شده بود. یک کاهش وزن شدید. و پیر شدن در مدت چند ماه رو به چشم میتونستی ببینی. یک قوز وحشتناک که برای یه پیرمرد هشتاد ساله بود نه یه پسر جوون بیست و چند ساله.. 
برگردیم به فیلم. نمیخوام همش رو تعریف کنم. ولی حاتمی کیا با شناخت دقیق و درست، بخش کمی از یک حقیقت تلخ رو با لطافت به تصویر کشیده.. چون خیلی از جنایتهای داعش قابل بیان و به تصویر کشیدن نیست. اما شما با گوشه ای از نوع فکر و نمای کلی از این حیوانات درنده و اونچه به مردم عراق و سوریه گذشته آشنا میشید.. نه بزرگنمایی در فیلم هست و نه اغراق. واقعا کسانیکه فیلم رو غیر واقعی میدونن چقدر از مطالعه و فضای واقعی و جاری در منطقه دور هستند! از پشت میز کافه ها و لالوی دود پیپ هاتون بیایید بیرون و حقیقت رو در مستندها ببینید! قرار نیست چون شما ندیدید ، غیرواقعی باشه! چشمهاتون رو باز کنید و چند متر دور تر از نوک بینیتون رو ببینید و بعد قلم فرسایی کنید!
مستند در باره حوادث اخیر و نبرد با داعش زیاده اما دو تا از بهترینهاش رو بهتون معرفی میکنم که مستِ دیدنشون هستم هنوز. با دیدن اینها مزه ی به وقت شام رو بهتر میچشید! 
مستند "امیر من علی" که یک کار بی نظیر از یک کارگردان جوان(محمد رضا نوری همدانی) هست. لینک دانلود رایگان این مستند از شبکه افق (اینجا) مستند 50 دقیقه ای درباره مردم شهر آمرلی عراق هست.(آمرلی به معنی امیر من علی/ چون قدمگاه امام بوده). یک شهر 88 هزار نفری که در محاصره داعش قرار میگیره. نه مثل موصلی ها تسلیم میشن و نه مثل سنجاریها فرار میکنن. میمونن در شهر و دور شهر خندق میکنن برای دفاع. قصه تلخ، حیرت انگیز و مرگ آوره.. داعش حتی آب رو به روشون میبنده.. مردها دور تا دور شهر دفاع میکنن و زنها در خونه ها موندن. درها رو 4 قفله کردن و هیچ زنی بیرون نمیاد. تا به دست داعش نیفتن. اما هر خونه پرچمی رو روی بامش برافراشته نگهداشته..  داعش تهدید میکنه هیچ مردی رو در این شهر زنده نمیگذاره. جنایتِ داعشی ها با زنان سنجار و ایزدی پیش چشم مردهای آمرلی هست.. پس می ایستن. تا آخرین نفس.. کار به جایی میرسه که حتی درختها و گیاهان از بی آبی خشک میشن. زنی در آمرلی نمیمونه که حتی شیر برای نوزادش داشته باشه.. اینها رو پسرهای نوجوون و مردهای مقاوم و آفتاب سوخته و تکیده آمرلی برای دوربین تعریف میکنن. دوربینی که بلافاصله با شکسته شدن محاصره شهر به داخل شهر اومده.. 
من بعدا مفصل درباره این مستند مینویسم ولی دیدنش رو توصیه میکنم تا بتونید تصاویر اولیه فیلم به وقت شام رو درک کنید.. نگاه به آسمان و انتظار بالگردی که شیر خشک و دارو برای مردم زخمی بیاره رو درک کنید.. 
مستند "کویرس، وطن کوچک من" رو هم خیلی دوست داشتم. یک مستند فوق العاده از سعید صادقی. لینک دانلود رایگان این مستند از شبکه مستند (اینجا). مستند به روایت سه سال مقاومت دانشجویان یه دانشکده نیروی هوایی در سوریه میپردازه که فرودگاه و دانشکده شون در محاصره داعش قرار گرفته. سه سال با دست خالی مقاومت میکنن و دونه دونه شهید میشن. دوستهاشون رو با دست خودشون در دانشکده دفن میکنن اما تسلیم نمیشن.براشون با هلی کوپتر بذر گیاه و .. میندازن تا خودشون رو زنده نگهدارن. ماشینهای انتحاری داعش رو در این مستند بهتر میشناسید. وحشتناک ترین جاش هم اونجایی هست که خیلی اتفاقی میفهمن داعش داره از زیر زمین تونل حفر میکنه برای تصرف پایگاه.. قشنگ به مرز سکته میرسه آدم.. واقعا جوونهای باغیرت و شجاع و قهرمانی هستن درست شبیه بلال و بقیه مجاهدینِ توی فیلم.. 
مستند ها رو ببینید بعدا مفصل دربارش حرف میزنیم. 
حواشی:
بازی کاپیتان علی و یونس عالی بود. یعنی همه عالی بودن. به خصوص بازیگرای عرب عالی بازی کردن. دیالوگها و زیرنویسها اونقدری نیست که اذیتتون بکنه.خیلی کمه. ولی قبول کنید تصور رابطه پدر پسری برای یونس و علی یه کم سخت بود چون این دو نفر تقریبا همسن هستند! و البته که یونس اونقدر عالی بود که میشد باورش کرد. ولی خب اگر سنِ بازیگرها رو هم لحاظ میکردن خوب بود. الان تابلوئه دلم میخواسته پرویز پرستویی تو فیلم باشه؟! 
دو تا صحنه تلخ تو فیلم هست که اول خودتون برید ببینید بعد با بچه برید که بدونید کجا جلوی چشمشون رو بگیرید که نترسن. بقیه اش مشکلی نداره. هرچند دو تا خانوم با نوزاد (نوزاد قنداق شده!!) اومده بودن سینما و وقتی دو تا ماشین منفجر شدن چنان ضجه ای میزدن از ترس که من به عقل اون زن ها شک کردم. سینما تاریک. صدای موج انفجار و گلوله. یک بند این نوزاد ها گریه کردن. زنه از جاش بلند نشد!! شوهره بچه قنداقی رو بلند کرد برد بیرون! این زنیکه به روی خودش نیاورد!! به امام حسین.. یعنی همچین زنِ بیخیال، نادان و بی فکری رو هیچ جوره نمیتونم بفهمم! 
دو سه تا پسر بچه نوجوون از این مثبت نورانیا هم بودن که قبل شروع فیلم هی میپرسیدن کی اذان میشه؟ ما نمازمون رو بخونیم! به همین سوی چراغ وسط فیلم اذان شد، بلند شدن رفتن نمازاشون رو خوندن برگشتن به دیدن ادامه فیلم. یعنی برگای همه مدعیان دینداری ریخت!
نقش زنان: اون دو تا زن داعشی خوب پرداخت شده بودن. همسر اون شیخ قبیله که عالی بود و خیلی با احساس و مسلط دیالوگ میگفت و بازی میکرد. اون دختره خوانندهه رو مخ بود ولی. در مقابل؛ زنانِ این جبهه خیلی کم رنگ بودن. همسر علی که (این دختره آفرین بود تو سریال آنام که همونجا هم ازش خوشم نمیومد) درحالیکه دستش رو شکمش بود دو خط دیالوگ گفت. مادر زن علی که دو کلوم اومد حرف بزنه فقط غر زد اعصاب اون بدبختِ در محاصره و ماها رو خورد کرد! مادر علی هم که فقط سر صحنه سر بریدن چادرش رو کشید رو سرش!خسته نباشی! سهمِ زنها همین بود؟!! شما کجا بودی وقتی این زنهای بدبخت مثل اسفند رو آتیش جلز ولز میکردن تا شوهراشون برگردن. تا یک دقیقه یک شب درمیون بتونن با شوهراشون در منطقه جنگی حرف بزنن؟ ضمنا موبایل برای بچه های ما اونجا ممنوع بود!(نکته خارج از رفرنس). دختر کاپیتان هم که یه جورایی ماست بود! ناسلامتی بابات رو کشتن. یعنی چی تو شوکه؟!! اون ابوخالد چندشِ کثافتِ آشغال اومده میگه این کنیز منه! همینطور وایساده نگاه میکنه! نکرد با پشت دست بزنه تو دهن یارو.. دیگه فیلما و عکسای بازار فروش برده و کنیز داعشی ها رو که دیده خانوم! 
تلخ ترین نکته هم: صدای گریه مردها در سینما بود. تمرین کنید بی صدا گریه کنید. من خودم ده ساله تمرین کردم الان بی صدا گریه میکنم.
عاشقِ این هواپیماهه هم شدم. به قول هولدن: باقی بقای ایلوشینِ توی فیلم، که گرچه فقط یه هواپیما بود، اما هیبتش و نوع به کارگیریش باعث شده بود این هواپیما خودش کاراکتر داشته باشه!
راستی جای کاپیتان علی بودید، شما هم همون کار رو میکردید؟! من خیلی بهش فکر کردم. دیدم آره.. زندگی نبردِ بین تصمیمهای لحظه ای هست. اگر خوب زندگی نکردیم، لااقل خوب بمیریم.. من به تصمیمِ آخر خیلی احترام میگذارم. تصمیم آخر یه جورایی غولِ مرحله آخر و یه شانس مجدد برای عوض کردنِ نتیجه است. یه جور فرصت که خدا از روی محبت و عشق به بنده هاش، اون لحظه آخر به همه ی آدما میده، یه جور شانس که باید رو هوا بقاپیش.. یه جور از فرش به عرش رسیدن یا بالعکس به قهقرا رفتن.. بستگی به انتخابِ خودت داره (+).. من دلم میخواد خوب قصه ام رو تموم کنم. ان شا الله خدا کمکم کنه اون کار رو انجام میدم..
پ ن: لینک دانلود رایگان هر دو تا مستند رو هم که گذاشتم براتون. فقط مونده لقمه ها رو بجوم بذارم دهنتون..
یه نقد دیگه از به وقت شام به قلم هولدن کالفیلد رو (اینجا) بخونید.
یه نقد دیگه به قلم حاج حسن صنوبری رو (اینجا) بخونید.
یه نقد دیگه به قلم ویار تکلم رو (اینجا) بخونید.

  • ۹۷/۰۱/۱۰
  • دکتر یونس

نظرات (۲۳)

  • آقای دیوار نویس
  • سلام...
    حتما باید ببینمش...برسم مشهد حتما یه شب واسش اختصاص میدم...
    پاسخ:
    علیکم السلام. حتما ببینید و نظرتون رو هم بنویسید. شاید این تنها کاری باشه که ما میتونیم برای این اثر بینظیر انجام بدیم. منم باس دوباره برم ببینم. یه بار برا این فیلم کمه..
    سلام 
    دکتر جاهای خوب میرین دست ما رو هم بگیرین ببیرین‎:D
    شما هم بیا دورهمی درقالب تماشای اثر فاخر به وقت شام در پردیس ونوس؟ بذار
    ‎:D‎:D‎:D
    پاسخ:
    تو اگر میدونستی من با چه زاجراتی و چطوری رفتم پیشنهاد نمیدادی با من بیای!! بساطی بود به مولا.. من فیلشاه و به وقت شام و لاتاری رو تو سانسهای پشت سر هم  دیدم. یکی نبود بگه مگه مجبوری خو؟ تازه شبش هم نخوابیده بودم. با سرگیجه و تهوع ناشی از بی خوابی رسیدم سینما. اینقدر این راه پله ها رو بالا پایین رفتم حالم بد شد. هم گرسنم بود. هم تنها بودم! هم روم نمیشد چیزی بخورم. داشتم از تشنگی و گرسنگی و خواب هلاک میشدم. جالب تر اینکه صندلیم تو هر سه تاش یکی بود. هی از یه در میرفتم بیرون از یه در میومدم تو! یعنی یه صندلی خاص رو رزرو کرده بودم. سینماش مختلط بود. دیگه مصیبتها کشیدم.. نمازمم اون ده دقیقه بین به وقت شام تا لاتاری خوندم. ولی زیبایی فیلمها هر سه تاش خستگی رو از تنم به در برد! انتحاری فیلم دیدم! ولی دلم میخواد به وقت شام رو باز ببینم... 
    تک و تنها زدین به جبهه سینما یه روزه همه رو پاکسازی کردن که
    فیلشاه و ما ادراک ما الفیلشاه
    انقدر گفتم پاشین بریم فیلشاه ببینیم ولی کو گوش شنوا
    با اینکه یکم کپی برداری بودن کاراکترهاش تو ذوقم زده ولی خیلی دوست دارم انیمیشن ایرانی تو سینما ببینم
    اتفاقا منم میخواستم یه روزه همه رو برم
    شما انتحاری عمل کردین‎(:‎

    پاسخ:
    فیلشاه که خیلی خوب بود. کی ما ایرانیا اینقدر تو انیمیشن پیشرفت کردیم؟ آهنگش، صداگذاریش، قصه اش همه اش قشنگ بود. اون آخرش که مریم رسید به خونه اش من یه کم گریه هم کردم حتی.. بچه ریخته بود تو سینما. چقدر قشنگ ذوق میکردن و میخندیدن با انیمیشن.. البت یه حاج خانم 70-80 ساله هم با رفیقاش اومده بود این انیمیشن رو ببینه، دیگه اصلا خجالت نکشیدم!:) 
    سلام

    گویی نویسنده سعی کرده همه احساس و هیجانی رو که از ماجرای فیلم دریافت کرده با قلم به تصویر بکشه و به خواننده هم با همین کیفیت تزریق میشه...
    قلمتون خیلی خوبه ماشالا. تو اولین فرصت فیلم رو میبینم.

    منم حاشیه بگم،
    چقدر همیشه به این جاهای باریک که میرسه ازینکه دختر آفریده شدم دغدغه مند میشم... عفت و حیا برای یه زن حکم حیات رو داره... نوشتین توی مستند زنها در خانه ها حبس بودن. طبیعی هم هست...
    زنهای ما هم در جنگ ۸ ساله کم رنج نکشیدن...
    نمیدونم یه حرفایی میخواستم بنویسم سخته بیانش...

    اون آخر در مورد خانمی که به گریه بچه نوزادش بیتوجه بود نوشتین. من چیزای دردناکتری هم دیدم اینکه بچه نوزاد رو شیر نمیدن حتی.. و بچه ساعات زیادی گرسنه هست...
     در مورد اون دو تا نوجون تو سینما خوب نوشتین باعث شد بعنوان عمه نسبت به برادرزادم مسئولانه تر رفتار کنم.
    بند آخر رو چقدر زیبا نوشتین اینقدر خوب بود که ازش عکس گرفتم تو آرشیوم نگه دارم...
    خیلی ممنون بخاطر معرفی فیلم و نوشته های خوبتون.


    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. ممنون. گفت زنها تو خونه موندن. درها رو قفل و بست زده بودن. تا بدست داعش نیفتن. یه جایی آخر مستند یکی از رزمنده ها میره خونه اش. هرچی در میزد زنها در رو باز نمیکردن. از بالای دیوار پرید تو حیاط و رفتن تو.. مادر و زن و بچه وقتی دیدنش ، اون لحظه که بلند بلند گریه میکردن و همو بغل کرده بودن اصلا کلمه نمیشه.. خیلی مستندش زنده بود.. 
    اون مادرهای بی فکر رو بدن دست من! زنیکه احمق، نوزاد رو تو حرم گذاشته زمین داره نماز میخونه. اون نماز به کمرت بزنه. ما که آدم بزرگیم صد بار می افتن رومون و دست و پامون رو لگد مال میکنن. اون بچه بمونه زیر دست و پا چی میخوای جواب خدا و باباش و وجدانت رو بدی؟ این مادرای بی فکر و شلخته و تنبل لیاقت مادر شدن رو ندارن. نه مادری بلدن و نه حرف تو کلشون میره. واقعا نفرت انگیزن. جهنم هم زیر پاشون نیست چه برسه به بهشت! به زنه میگن بچه ات ترسیده برو بیرون، لامپای هیئت رو خاموش کردن، صدای جیغ و شیون زنها و سینه زدن مردها و فریاد مداح پشت بلندگو. هوا گرم و خفه. بچه اینقدر جیغ کشیده نفسش داره بند میاد. مثل احمقا نگاه میکنه تو چشمای آدم میگه: خب میخوام از مجلس استفاده کنم!! امام حسین به کمرت بزنه تو برای علی اصغر گریه میکنی، بچه خودت داره هلاک میشه! خب بلد نیستی، حوصله ی مادری نداری، نزا زنیکه خودخواه!!
    مادری یه هنره. واقعا یه هنره. عرضه میخواد. توانایی میخواد. هوش و جنم میخواد. برنامه ریزی و علاقه و از خود گذشتگی میخواد. مطالعه میخواد. این زنهای چاسان فیسانِ هفت قلم خودشون و شوهرشون رو نمیتونن زفت کنن، چه برسه به بچه.. زنه به روی خودش نمیاورد اینقدر بچه هاش رو مبلامون دویدن و اذیت کردن و از در و دیوار بالا رفتن و از علمک گاز آویزون شدن، خشتک بچه اش پاره شد!!پاره ها.. یعنی انگار تو خونمون طوفان اومده بود! زدن مکعب روبیک ماریا رو تیکه تیکه کردن ریختن زمین! زنه به روی خودش نیاورد! نشسته بود آجیل میخورد! تازه را به را میزاد.. 
    امروز که پست شما و هولدن رو خوندم تصمیم جدی گرفتم برای دیدن به وقت شام.
    پاسخ:
    نظر لطفته. خیلی خوشحال میشم فیلم رو از زاویه نگاه تو ببینم.. زود ببین و بنویس. مشتاقم که نقدت رو بخونم.. 
    من اصلا دید انتقادی به خوبی شما یا هولدن ندارم، نهایت دو سه جمله بتونم بگم در مورد هر فیلم ولی وقتی ببینم میتونم یک پست بذارم و از حسم به فیلم های اخیری که دیدم: بدون تاریخ بدون امضا، مصادره، آینه بغل، لاتاری و ایشالا به وقت شام بگم.
    پاسخ:
    شکسته نفسی میکنی. خیلی خوب و دلی مینویسی. خب کاش این دو تا مستند رو میدیدی که با پیش زمینه ذهنی فیلم رو بهتر درک کنی. ان شاالله خوشت بیاد. نقدِ مقایسه ای هم خوبه. ولی من باید وقت بذارم برا لاتاری. خودش یه پست جدا میطلبه :) ضمن اینکه دلم میخواد بازم به وقت شام رو ببینم. 
    چی چی دو سه جمله؟!! یه نقد تمیز و پرو پیمون میطلبه! برا اون خوابگاه دختران که تازه "ندیدی" یه پست نوشتی اون هوا.. به من که دیگه نگو!
    سلام
    سال نو و عید میلاد امیرالمومنین مبارکتون.
    تو سینما آیه فیلما رو دیدید؟ 
    ما خانوادگی برای فیلشاه رفتیم و چقدر قشنگ بود و چقدر منم آخراش بی صدا اشک ریختم...
    خیلی دلم میخواد به وقت شام رو ببینم، پسر نه ساله ام هم خیلی میگه بریم ولی میترسم صحنه هاش برای پسرم اذیت کننده باشه، خیلی متاثر میشه و همچنین برای خودم که روحیه ام همینجوری حساس بود، تو بارداری بدتر هم شده!
    هرجاشو لازم بود ستاره دار کنید:)
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. عید شما هم مبارک. بله. سینما آیه بلیط رزرو کردم و رفتم از 11 تا 5 همه رو دیدم! فیلشاه که ماه بود.. از ذوق و خنده ی بچه ها خندم میگرفت. فیلم که تموم شد من با ذوق دست میزدم، یه پسر بچه 5 ساله نشسته بود کنارم با تاسف سرش رو تکون میداد و بهم نگاه میکرد! تباها نمیدونم چرا آخرش دست نزدن..  فیلم دو تا صحنه تلخ داره. 9 سال که بزرگه. محمدِ ما 6 ساله بود "چ" رو هر روز عصر میدید! با دقتتتت! دیگه نوجوون کی باید این چیزا رو بفهمه؟ این فندقهایی که جلوی ما نشسته بودن و رفتن نماز هم تو رنج 10 تا 15 سال بودن. باید بهش بگید بعضی جاها خودش چشماشو ببنده و نبینه. اگر باردارید نبینید فیلم رو. هیجانش براتون خوب نیست. فوقش با باباش بره ببینه. یا دست جمعی پسرونه برن ببینن. با شوخی و خنده و شیطنت، تلخی فیلم سرشکن میشه. البت باز به نوع بچه و روحیاتش برمیگرده. شما پسرتون رو بهتر میشناسید.
    سلام 

    میدونید چی میخوام‌بگم...مثلا ما تو جریان انقلاب و جنگ نگاه کنیم زنهایی رو میبینیم که حضور مستقیم داشتن. مثلا خانم دباغ خدا رحمتشون کنه.
    میدونید بنظر من اسارت برای یه خانوم خیلی وحشتناک باید باشه...و دغدغه من جاییه که یک زن مسیری رو "آگاهانه" انتخاب بکنه که توش احتمال این چیزا هست..
    گاهی شرایط به ما تحمیل میکنه مثل زنهایی که تو مرزهای ما بودن توی جنگ اما گاهی نه انتخاب خود منه اون مسیر...
    و اینجا من میگم آیا انتخاب این مسیر درسته؟ نمیدونم منظورمو رسوندم یا نه. من بشخصه مرگ رو به اسارت یا خدای نکرده مواجه مستقیم با وحشی صفتهایی مثل داعش ترجیح میدم..

    در مورد بحث مادر و تربیت فرزند نمیدونم بجز تاسف حرفی نیست...
    متاسفانه بعضی از کسانیکه صاحب فرزند میشن مادر و پدر شدن رو یه اتفاق همینجوری میبینن نه یک وظیفه و مسئولیت... و برای تربیت بچه شون هم دغدغه و تعهدی ندارن.
    اینه که گاهی من واقعا نگران میشم برای نسلهای آینده و آینده این مملکت...
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. درباره نقش زن و حضورش در اجتماع سر اون پست "شهید سیدعباس موسوی" (اینجا) و "خبرنگار جنگی" (اینجا) مفصل تو کامنتاش حرف زدیم. من حرف بیشتری ندارم. ولی یادت باشه در انتخاب آگاهانه ی اون مسیر که گفتی اون چیزی که مهمه "عمل به وظیفه" است و نه نتیجه یا اتفاقی که قراره بیفته! ما برای خدا مسیر تعیین نمیکنیم ، اون برای ما مسیر بندگی و رشد رو که به فراخور ویژگیهای یک فرد هست تعین میکنه. و همینکه نمیدونی تهش چی میشه؟ اسیر میشی؟ مجروح میشی؟ شهید میشی؟ کسی نمیدونه ولی در این مسیر قدم برمیداره. همینه که مجاهد فی سبیل الله اینقدر ارج و قرب داره.
     در ایدئولوژی و تفکر دینی ما جهاد یه طیف گسترده است. جهاد با مال و جان و زبان حتی.. جهاد اصغر که جنگیدن با دشمنان خداست و جهاد اکبر که جنگیدن با نفس و شهوت و صفات رذیله است.. مومن به خدا در هر لحظه و زمان و مکان یک مجاهد فی سبیل الله هست. درباره خانم دباغ هم رهبر گفتن الگوی زن مسلمان تراز جمهوری اسلامی همچین زنی هست!! الگو اونه. سطح توقع رهبر از هر دختر و زنی در کشور اینه که مثل اون باشه. 5- 6 تا بچه داشت. زندان رفت. شکنجه شد. فرمانده سپاه زمان جنگ در همدان که استان مرزی و درگیر بود شد. نماینده امام برای سفر به شوروی بود. چند دوره نماینده مجلس شد. پیرزن هم شده بود جزو شورای مقاومت اسلامی و جنگ با اسرائیل بود.. 
    حالا اون متوهمین دینداری که زن رو دست بسته و نشسته تو خونه میخوان یا اسلامشون بااسلام رهبر و امیر المومنین و پیامبر فرق میکنه یا زن رو وسیله لذت جویی خودشون میخوان که عروسک یا کنیزی تو خونه باشه و فقط امیال اونها رو برطرف بکنه! چیز دیگه ای به ذهن من نمیرسه.. 
    در زنها و مادرهای حال حاضر من کمتر زنی رو میبینم که لیاقت این کلمه مقدس "زن" و "مادر" رو داشته باشه. شاید انگشت شمار. شاید هم توقع من زیادی بالاست! باوجود مادرهای بی عرضه و بی فکر نسل حال حاضر نگرانیتون به جاست واقعا.. 
    سلام 

    دیدم و خوب بود...
    اما به نظرم یه نکته مغفول موند تو فیلم یا چون حجم درد و رنج زیاد بود نمیشد تو دو ساعت گنجوندش!
    اونم اینکه کاش تو فیلم پرداخته میشد به اینکه چرا ایران وارد این جنگ شده و مدافعان حرم شکل گرفته!
    امثال من مدافع حرم رو قبول دارن اما برای یه عده که اصلا درکی از این موضوع ندارن بهش تو فیلم پرداخته نشده بود!
    در کل حاتمی کیا فیلم ساز قدری هستش و روز به روز توقع ازش بالاتر میره...
    اما تو سینمای امروزه ما که یکسری فیلم های مزخرف دارن جولون میدن، به وقت شام عالی بود و کم کاری در این زمینه از کارگران های متعهدمون به چشم میاد.

    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. زبونم مو درآورد اینقدر تکرار کردم یه آدرس بگذارید تا بفهمم کی به کیه! 
    در یک فیلم یکساعت و 45 دقیقه ای نمیشه همه ی مسائل رو موشکافانه بررسی کرد. 5 ساله داعش پدر دنیا و به خصوص منطقه ما رو درآورده، این اولین فیلمه که ساخته شده تازه سینماگرای ایرانی اخماشون افتاده پایین و اون بلا رو تو جشنواره سرِ کارگردانش میارن که اگر جوون باشه اینجور کارها رو الی الابد ببوسه بذاره کنار! مقایسه کنید با دیگر ممالک مثلا در بهشت موعود غرب پرستان، آمریکای بزرگوار!! برای اشغال لانه جاسوسیش در یه کشور دیگه آرگو میسازه و از کاخ سفید به این فیلم ضایع مستقیما جایزه میدن،  حداقل باید بیست تا فیلم درباره داعش و قهرمانان ایرانی در این نبرد میساختن و هرکسی یه گوشه جبهه فرهنگی و امنیت ملی رو میگرفت!
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    درود بر **** دکتر.
    اول اینکه خیلی عالی نوشتید و این نوشتۀ شما واقعاً دست مریزاد دارد.
    دوم اینکه خدا به قلمتون برکت دهد که موجب انگیزش می شود و به خواننده عشق و حرکت و مسئولیت را منتقل می کند.
    سوم اینکه این نوشته، فقط نقد فیلم نبود. بلکه همزمان نقبی بود به پدیدۀ ملعون داعش و واکاوی نوشته های پر و پیمان قبلی شما که بعضی هاشو من تا امروز ندیده بودم و الآن خواندمشون.

    اما در تأیید نظر شما، بنده این فیلم را دوبار دیدم. یک بار در یک جمع محدود و با یک هدف خاص، که اونجا احساس کردم یک تازگی هایی در این فیلم وجود دارد. اما چون اون سالن از سیستم صوتی و پرده معمولی استفاده می کرد، نمی شد دقیقاً ریزه کاری های خاص فنی و تکنیکی فیلم را حس کرد. برای همین اولین بار تصمیم گرفتم که یک فیلم را دوبار ببینم!! و اولین بار بود که برای دیدن فیلم سینمایی بلیط خریدم و رفتم سینما فرهنگ و این فیلم را دیدم.!!

    نمی دانم سینمایی که شما رفتید امکاناتش چگونه است؟ ولی هنر واقعی و حقیقت و استحکام یک فیلم را باید در سینماهای مجهز محک بزنیم و بعد در باره اش قضاوت کنیم. انصافاً هرچه در خوبی این فیلم بگم باز هم جا دارد. فقط توصیه می کنم هرکس ندیده برود و ببیند و حتماً هم در سینماهای خوب ببینند...
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. ممنون. سینمایی که من دیدم هم خوب بود. سینما آیه یه سینمای صد نفره ی جمع و جور بود. فقط بدیش این بود که همه قاطی پاتی نشسته بودن و خب برام یه کم سخت بود. حالا من مجددا باید فیلم رو با دقت بیشتری ببینم (تا وقتی کلونی های مختلف دوستان و آشنایان و فامیل از شوک عید دیدنی های نوروزی خارج بشن و بگن بریم فیلم رو ببینیم، سانسا چطوریه؟! به صورت پیش فرض اسم من با عنوان فعال فرهنگی_سینمایی!! تو ذهنشون سیو شده) ولی به نظرم میشد یک کمی صحنه های تلخ رو مثلا با هوشمندی که حاتمی کیا داره تا تهش نشون نداد. من میدونم چندین برابر این قساوت و جنایتهای داعش هست که در فضای مجازی با افتخار خودشون منتشر کردن. ولی خب چون دوست دارم نوجوون ها و بچه ها هم این فیلم رو ببینن دوست داشتم کمی تلطیف میشد. مثلا به رد خون روی زمین اکتفا میشد. 
    بعد از فیلم محمد(ص)، "چ"، این فیلم هم یه کم آبرو به سینمای ایران تزریق میکنه. از نظر فنی و جلوه های ویژه و ... 
    این خیلی بده که همه فیلمها رو رایگان میبینید! دیگه شما حداقل باید دستِ یه ده نفری رو بگیرید ببرید سینما. جاهدوا به انفسهم و اموالهم یعنی چی؟!
    سلام دکتر
    یک چیزی که خیلی ذهن منو درگیر کره اینه که چطور میشه هم مذهبی بود هم پزشک بود
    پزشکی که همش سر کارش با خون و اقسام نجاسات هست 
    و چطور میشه که تا الان کلافه نشدید 
    چطور زمان پیامبر با اب قلیل کارشون رو انجام میدادن 
    به خدا من یکی که دیگه کلافه شدم از بس شستم از بس حساسیت نشون دادم از بس ...
    شما مثلا چطور از بیمارستان که خارج میشید به وسایل شخصیتون دست میزنید؟
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. زبونم مو درآورد اینقدر تکرار کردم یه آدرس بگذارید تا بفهمم کی به کیه! بابا اینقدر سخته؟!
    واا! چه ربطی داره؟! مگه میخوام نجاسات رو بخورم؟! خب طرف مریضه که اومده بیمارستان، منم اه و پیف کنم کی به دادش برسه. دستکش دستمه، نجاسات رو که به خودم نمیمالم. تنها چیزی که من رو خیلی اذیت میکنه، بوش هست که اونم با یه ماسک حل میشه. من نمیدونم شما در این فضا هستید یا خیر. اگر آره سعی کنید حالت بدی که از مواجهه با مایعات مختلف(یا به قول خودتون نجاسات) دارید رو به روی بیمار نیارید. چون خیلی خیلی ناراحت میشن. ما قراره دردشون رو کم کنیم. خودش ناراحته که نمیتونه ادرار و مدفوعش رو کنترل کنه یا استفراغ کرده، حالا ما هم نباید با بی صبری خودمون نمک رو زخمش بریزیم. 
    فیلم "ریش قرمز" رو دیدید؟ یه فیلم ژاپنی قدیمیه. اونجا یه پزشک هست که هرچی بیمار داروش رو میریزه رو صورتش اون با صبر و مدارا ادامه میده. قراره فرشته نجات مریضمون باشیم. ازش طلب نداریم. حتی اگر اون بداخلاق و بی ادبه. ما باید درمانش کنیم. 
    یه دوست وسواسی داشتم (دکتر سید ط) که خوراک من بود. اونقدر سرِ همین چیزا اذیتش میکردم. که یه بار گوشی پزشکیش رو باز کرده بود و شسته بود. تازه بعدش باهام قهر میکرد که چرا نگفتی این ادراره نه عرق! زنگ میزدم خونه از مادرش میپرسیدم دکتر رسید یا نع چطوره؟ میگفت با لباسِ کامل رفته زیر دوش.. ولی اونم خوب شد. با تلاش های من:)

    سلام مجدد

    برادر چرا خشانت؟! :))
    اگه آدرس نمیذارم برا اینه که خیلی وقته نمی نویسم و فقط وبلاگها رو میخونم ضمن اینکه نوشته هام به مذاق هرکسی خوش نمیاد.
    ولی چشم اطاعت میشه... آدرس ثبت شد... :))

    اتفاقا چون فقط حاتمی کیا از پس این سینمای غرب زده بر میاد گفتم توقع ازش زیاده وگرنه که به قول شما با اینکه اولین فیلم با این سبک و سیاق بود عالی بود و قابل تحسین...

    حالا اگه همین فیلم رو استیون اسپیلبرگ ساخته بود یه عده سینما گر براش یقه جر میدادن اما حالا که شد وطنی، به عده اه و پیف میکنن و قصد منزوی کردن کارگردان رو دارن...

    با این حال فیلم خوبی بود و ایشالا که راه ساخت این فیلما باز شده باشه...
    فیلمهایی خوب با معنی مقتدر وطنی که آدم بهش افتخار کنه...

    پاسخ:
    آفرین. آفرین. نوشتتون درباره انواع خانم ها به مذاق من خوش آمد! دیدید زود قضاوت کردید؟ ضمن اینکه آدرس وبلاگ یا ایمیل شما رو کسی نمیتونه ببینه ولی من میتونم از مزاحمین زبون نفهم افتراقتون بدم. به نظرم وظیفه هر ایرانی هست که بره این فیلم رو ببینه. از طیف های مختلف. چه اونی که سوال داره ما چرا رفتیم سوریه؟ چه اونیکه فقط جنبه زیبایی شناسی فیلم ها براش مهمه. چه اونیکه از سینمای ژانر نکبت ایرانی خسته شده.. چه اونیکه به حقوق بشر و صلح در دنیا اهمیت میده.. چه اون بچه مذهبی که پای تشییع محسن حججی حاضر بود... چه اون مادر و پدری که هوای زنده کردن خاطرات دهه شصت به سرش زده.. چه اون نوجوونی که دلش سینمای اکشن و هیجانی میخواد.. چه اون عاشقی که  دلش سینمای عشقی میخواد.. چه اون دانشجویی که دنبال حقیقته.. چه اون محققی که دنبال تحقیقه.. چه اونیکه میخواد به مدافع حرم و سپاه و نظام، زخم زبون بزنه! حداقل بره ببینه کمی بشناسدشون که به وظیفه اش بهتر عمل کنه!.. فیلم برای همه عالیه.. 
    خدا به حق خون پاک شهیدای جوون مردمون، سینماگر طیب و طاهر و جوون مرد بده به این سینما..
    سلام 
    ببخشید من وبلاگی ندارم اخه ...چجور ادرس بزارم؟نه وبلاگ دارم نه ایمیل
    نه من توی این فضا نییستم من فعلا پشت کنکوری ام 
    کاش منم مث دکتر سید طه خوب بشم!!!!
    پاسخ:
    وسواس دو نوعه. فکری و عملی. دو تاش هم قابل خوب شدنه. با مشاور و دکتر خوب. خب یه ایمیل بساز. کاری داره؟! اصلا وبلاگ خونی چه  معنی داره برای یه کنکوری؟!! این وبلاگ و هزار تا وبلاگ دیگه هست. آرشیوش هم هست. بعد کنکورت بیا بخون. دیر نمیشه. ولی وقت تو از دست میره! از ما گفتن.

    سلام دکتر انشالله فردا میخام برم دیدن فیلم...

    ممنون که اسنقدر وقت میذارید واسه خوانندگان وبلاگتون...

    پاسخ:
    سلام. پیشاپیش تقبل الله :) کجا وقت گذاشتم براشون؟
  • آب‌گینه موسوی
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    از دست تو!  :|

    بابا تا اومدم یه کم حس بگیرم، اشک بچکانم، خنده م گرفت! چطوری اینطوری مینویسی خب؟! یادِ یه استادی افتادم که میگفت: ده‌نمکی تو فیلماش این کارو میکنه. مرزِ گریه و خنده نزدیکه به هم و... الان ذمِّ شبیه به مدح بودا! :) 

    آآآه، آمرلی... چقدر من برای آن‌ها گریه کردم...

    مستند امیر من علی رو میدانستم ولی ندیدم.  طاقتشو نداشتم! ندارم! همین‌طوری نزده می‌رقصم... آن دیگری‌هارو نشنیده بودم. فکر نکنم ببینم... حالا فعلاً که اوضاعم خیلی خرابه تا بعد چه شود...

    من به وقتِ شامو دوست ندارم! به نظرم از چ کمتر بود، نه بابتِ تکنیک و خوش ساختی، که به جهتِ قصّه و بازی‌ها، بازیگرها! درام و احساسش هم کم بود. منظورم هیجان و ترس و خشونت نیست. منظورم درگیر شدن و متأثر شدن با قهرمان و پایانِ فیلم. اصلاً پایانِ فیلم رو هواست! البتّه که پرچمِ حاتمی‌کیا بالاست همواره.

    می‌خوام یه بارِ دیگه برم ببینم. بعد چیزکی مینویسم حالا...

    ****؛ تو چه طاقتی داری... خدا قوّت! بهت افتخار می‌کنم!   

    پاسخ:
    مستند که درباره جریانات اخیر منطقه زیاد بود. ولی این دو تا که معرفی کردم عصاره فضائل و رشادت هاست! ببین مستند آمرلی خیلی باشکوهه. درش اشک هست ولی ترس و غم نیست. یکجور تفسیر قرآن مصوره.  ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم.. فان مع العسر یسری.. رو با چشمات میبینی. اونقدر من دوست دارم اون لحن غیورانه و دلاورانه ی نوجونهای مستند رو.. مدافعین آفتاب سوخته شهر رو.. دویدنشون در خندق دور شهر.. استقامتشون.. استقامتشون رو خیلی دوست دارم.. من با این مستند یکماه زندگی کردم. الان هم میزارم میبینم. ببین. چون تهش شیرینه، روحیه بخشه.
    درباره به وقت شام و "چ" حق با شماست. البته یادت باشه اون فیلم فقط دو روز از زندگی مصطفی بود و درباره یه مردی بود که عصاره ی محبت و شجاعت و عشق و سوز و گداز بود. معلومه که سرِ .. منم به نقش کمرنگ زنها انتقاد داشتم. 
    من خیلی جدی نوشتم. از کجاش خندت گرفت؟! طاقت کجا بود؟ دیگه اون یونسِ صبور مُرد! 
  • آب‌گینه موسوی
  • ممنون بابتِ توضیحات و تبلیغات. :)
    زنده باشی الهی!
    پاسخ:
    ممنون بابت مطالعه. راستی امروز دعای ام داوود یادت بودما :)
  • آب‌گینه موسوی
  • خوش به حالِ من!
    چقدر هم محتاجم به دعا..‌.
    چقدر هم خرابم و ویران..‌.
    جزاک اللّه خیرا
    پاسخ:
    موقع این اسم خدا که تو مفاتیح شبرنگش هم کرده بودم؛ "یا حافظ بنت شعیب" یاد دونه دونه دخترای پیامبر افتادم.. حالا من از فراز کوهِ پیامبر خدا برای دختران اونیکی پیامبر خدا دعا کردم. امیدوارم خدا اجابت کنه و دعاهام مستجاب بشه. برای همه تون. آخرش هم به خدا گفتم حتمی با خودت میگی این بنده من چرا از دعا کردن خسته نمیشه؟هی هر سال هر سال ام داوود.. ال و بل..  چقدر سمجه این بنده ی زپرتی! بعد یه چی جواب دادم، جیگرمون حال اومد!
    درسته که باید درس بخونم ولی خب بهتون بگم که کل ارشیوتون رو خوندم؟
    پاسخ:
    درس بخون. آرشیو من به درد کنکور نمیخوره.
    دکتر به نظرم منو راهنمایی نکنین 
    اخه من ۱۸ سالم که نیس
    من ۲۰ سالمه 
    ۴ ساله کنکور میدم و این کنکور میشه چهارمیت کنکورم!
    گه میخواستم درست بشم و درس بخونم میشدم تو این سالایی ک جوونیم رو هدر دادم...
    فقط حسرت میخورم که مثل شما ها و بقیه ویلاگ نویس هایی ک میخونم آدم مفیدی نیستم 
    حتی جلبک دریایی از من مفید تره چون که حداقل اکسیژن تولید میکنه ولی من چی
    چرا کنکور براتون مهمه 
    مگه کنکور باعث چی میشه ک بهم میگید اینجا رو نخونم و کنکور رو بخونم 
    ا
    پاسخ:
    کنکور مثل یه جوبه. باید از روش بپری بری اونطرفش. ممکنه تو یه چمنزار بیفتی، یا لجنزار یا موزائیک یا سنگلاخ یا هرچی.. مهم پریدن از روی این جوبه! بعد که پات رو گذاشتی اون ور حتی اگر تو لجنزار هم باشی میتونی پاشنه کفشت رو بکشی بالا و ادامه بدی و از اون وضع و جا خارج بشی و بری به یه سمت بهتر. موندن پشت کنکور بزرگترین خطاست. دوستای زیادی داشتم که نموندن و از فوق دیپلم شروع کردن و بعد با اعتماد به نفس تو رشته اشون دکتری گرفتن. یا دوستی که اصلا بعد کارشناسی رشته اش رو عوض کرد و ارشد یه چی دیگه خوند. بزن برو. رفتی دانشگاه الان هر رشته ای تا دکتری میتونی بری.. 
  • آب‌گینه موسوی
  • خیلی ممنونم. 
    حاجت روا! :)
    پاسخ:
    محتاجیم به دعا
    سلام دکتر یونس من اخرشو واقعا نفهمیدم‌چرا وقتی میتونست از هواپیما بپره و اون دکمه رو بزنه خودشم موند؟؟؟ ولی واقعا این تغییر بازیگر و شجاعت بعد از سربریدن برام قشنگ بود... تمام اون ترس ها و تردید ها ریخت 
    پاسخ:
    سلام دکتر جان. خوبی؟ دیدی یه شبه از ترس جلوی موهاش سفید شد؟ میدونستی این واقعا اتفاق میفته و کیس های زیادی هم معرفی شدن. اینکه از شدت استرس موهای حتی یه بچه یا نوجوون یه شبه سفید بشه..راجب سوالت دقیق ترش رو باید از یه خلبان بپرسم. ولی شاید چون تو اون ارتفاع بدون تجهیزات و .. نمیشد بپره بیرون و تازه از چه فاصله ای باید دکمه رو بزنه؟ اگر حتی به محض خروجش از هواپیما دکمه رو بزنه و منفجر بشه به نظرت موج انفجار یه هواپیما چیزی از اون و چتر نجاتش باقی میذاره؟ یا بر فرض دکمه عمل نکرد. اونوقت چی؟ دیگه دستش به جایی بند نیست و اون دختره روانی معلوم نیست با یه هواپیمای غول پیکر چکار میکنه.. در کل به نظرم تصمیمش هوشمندانه ترین و عاقلانه ترین کاری بود که میشد کرد. حالا باز از یه کاپیتان پرسیدم برات دقیق ترش رو میگم. تو جای علی بودی چکار میکردی؟
    تجربه دیداری و حافظه کتابخوانیم بهم ثابت کرده آدم ها در معرکه جنگ و بحرانهایی مثل این دو دسته اند: یا اون گوهر انسانی و مردانگی و جوانمردی شون آشکار میشه و از پیله ی جسمشون خارج میشن و مثل امام حسین و اصحاب عاشوراییش کاری میکنند کارستان! (همون که در چکاچک شمشیرها دیگه از چیزی به نام مردن نمیترسه و میشه "رقصی چنین میانه میدانم آرزوست") یا کپ میکنه و از ترس فلج میشه و به خاطر زنده موندن به هر خفتی دست میزنه.. همون جمله سید مرتضی است که وقتی شیپور جنگ نواخته شود: مرد از نامرد شناخته میشه... 
    نمیدونم حس میکنم اگر من بودم میرفتم دختر رو میکشتم اخه دختره پشت فرمون بود ؛) و هواپیما رو تحت کنترل میگرفتم یا اگر بهم تیر اندازی کرد اونوخ دکمه بمب رو میزدم :)))
    پاسخ:
    عه مگه ندیدی؟ دید دختره زبون نفهم تر از این حرفاست، هواپیما رو گذاشت رو خلبان خودکار. دختره هم همکارش رو کشت و در رو قفل کرد و جنازه یارو رو انداخت رو دریچه. دستش به جایی بند نبود. من همش میگفتم کاش جلیقه رو بندازه بیرون. که با اوضاعی که آخر فیلم پیش اومد دیدم همون بهتر جلیقه رو ننداخت وگرنه دستش به دختره که نمیرسید. باز به نظرم این تنها کار بود. ضمن اینکه علی تیر هم خورده بود و مجروح بود. همینکه اون اسرا رو تونست نجات بده خیلی کار بزرگی کرد.. 
  • در محصر دوست
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    سلام دکتر
    خوبی؟؟
    بخدا تو خیلی باحالی! یه چی هست ک تو همرزم بابا نشدی!
    **** دق میدادی بابارو بسکه باید حواسشون بهت میبود :D
    دقت داری کلا با جنس مونث در فیلمها رابطه خوبی نداری!؟البته خود من معمولا همینطورم
    مثل همیشه عالی بود قلمت... :)
    :-*
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله! بابام خیلی هم دلش بخواد نیروی باحال و بامسئولیت و باهوش و خلاق و دقیقی مثل من داشته باشه! وَللا! کم گیر میاد ازین نیروها تو این دور وزمونه. که چشمشون رو ببندن و فی سبیل الله بدون پول، بدون چشم داشت، بدون حق بیمه، بدون حقوق بازنشستگی و ال و بل  از دل و جان خرحمالی کنن! مگه داریم؟ مگه میشه؟ بعله:)
    بابا اصلا مونثها نقشی هم داشتن که من باهاشون بد یا خوب باشم؟ کلن سه ثانیه تو فیلم بودن اونم نوشتم چی بود دیگه.. مثلا برای فیلم شیار، کم از هنر آفرینی زنها به خصوص خانم مریلا زارعی تعریف کردم؟ خود سایت فیلم نقدم رو گذاشت رو سایتش! لطف داری رفیق.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">