مادر گرامی پای سخنرانی یک شیر پاک خورده ای نشسته که ایشان فرموده: شهید، به حکم اینکه شهید شده نماز و روزه اش از گردنش ساقط نمیشود! شهادت یک چیز است و نماز و روزه ای که باید میگرفته و نگرفته یک چیز دیگر! هر چیزی جای خودش!
مامان: من زنگ زدم دفتر مراجع اونا هم همینو میگن. الان تکلیف بابات چی میشه؟ روزه به گردنش هست. شهید شد وقت نشد روزه هاش رو بگیره.
من: یعنی چی تکلیفش چی میشه؟ از بین ما، یه نفر، قطع به یقین پاش رو از پل صراط بلند کنه صاف بذاره تو بهشت، اون باباست. ما باس نگران خودمون باشیم.
مامان: نمیشه. من زنگ زدم گفتن حالا که از دنیا رفته مسئولیت نماز و روزه اش با فرزند ارشدشه!!
من (در حال سکته ناقص) : چیییییی؟!!! آقا نشسته تو بهشت. روزه نگرفته. الان لم داده روی تخت جنات تجری من تحت الانهار!! بعد من روزه هاش رو تو این دنیای نکبت بگیرم؟ چرا؟!!
مامان: زشته این حرف. خب بنده خدا تا زنده بود که همش تو ماموریت بود و از این خط به اون خط.. نتونست بگیره. بعدِ جنگ میخواست بگیره که نشد. شهید شد. الان باید چکار کنیم؟! به قول خودت قبلا رو ولش کن، الان رو مدیریت بحران کنیم!!
من: یعنی چی مادر من؟! کدوم بحران؟ به من چه؟! مجاهدت همین سختی ها رو هم داره. مگه اون وقت که رفت بجنگه از من اجازه گرفت؟ (دیالوگ آژانس شیشه ای!) یکی دیگه رفته جبهه. جنگیده. شهید شده، روزه اش به من چه؟
مامان: میدونی حق فرزند ارشد چیه؟ پسر ارشد وصی پدر محسوب میشه! میدونی قبلنا اسب و شمشیر و انگشتر پدر میرسیده به پسر ارشد. عوضش اونم نماز و روزه ها و دیون پدر رو میپرداخته..
من: خب اسب و شمشیر و انگشتر من کو؟!
مامان: مسخره نشو! دفتر مرجع گفته پسر ارشد، فرزند ارشد یا هرکی.. باید روزه هاش رو بگیریم که روحش اون دنیا معذب نباشه. منم کمک میکنم. همه با هم میگیریم.
من:خب حالا چند روز هست؟
مامان: 10 سال ضرب در 30؛ میشه 300 روز! چیزی نیست! میگیریم.
من (درحال سکته کامل): چیییییی؟!!!! یعنی از این ده سال که به سن تکلیف رسیده هیچیش رو نگرفته؟!! 300 روز؟!! چه خبره؟! من نمیگیرم. من خیلی آدم باشم تو این وانفسای آخر الزمون روزه های خودم رو بگیرم. فرزند صالحی باشم، گلی از گلهای بهشت! وسعم همینقدره!
مامان: خب بابات که از سن 15-16 سالگی وارد سپاه شد تا اون روزی که در 25 سالگی شهید شد حتی ده روز ثابت یک جا نمونده که قصد اقامت ده روزه کنه و بتونه روزه بگیره. شایدم گرفته باشه ولی تک و توک. ما که نمیخوایم روزه شک دار بگیریم. 300 تا هم که زیاد نیست. تقسیم بر 3 میشه نفری صد روز روزه!
خام شدم و موافقت کردم.
به ز هم گفتیم! گفت مگه خدا نمیگه: وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ ؟!
گفتیم:چرا. خب؟!
گفت: خب خودش زنده است، خودش بگیره! (کلن برای ختم قرآن هدیه به بابا هم میگه زنده است خودش بخونه! به نظر من که از نظر استدلالی و منطقی درسته)!
حالا ایکاش داستان با همون روزه گرفتن تموم میشد. بند و تبصره هم داشت. با جزئیاتی به غایت حساس و پیچیده..
مامان:دفتر مرجع گفته اگر بستگان درجه یک دارن روزه میگیرن، نباید دو نفرشون در یک روز روزه باشن به نیت یک نفر! (یعنی من یه روز . مامان یه روز دیگه.. باید حواسمون باشه تو یه روز با یه نیت مشترک روزه نباشیم!)
من (درحالیکه تو چشمام استیصال موج میزنه): واقعا این فقه شیعه پویاست ها!..
مگر من مرجعم رو نبینم! اولین چیزی که ازش میپرسم اینه که واقعا استنباطش از این مساله این بوده یا برداشت یه نفر تو دفترشونه یا نقشه ی مامانمه!
خلاصه الان چند ساله من و مامان یه جدول گذاشتیم جلومون
و داریم روزه های مردی رو میگیریم که تو بهشت پاچه های شلوارش رو زده بالا و لب یه
رود زلال و جاری بهشتی نشسته و از صدای پرندگان بهشتی سرمسته! این نسیم بهشتی از لالوی شاخ و برگِ درختان بهشتی می وزه لای موهاش، این عطر گلهای بهشتی آدم رو از هوش میبره، لباس بهشتی تنش، جام بهشتی دستش، صدی نود هم همسر بهشتی داره و غذای بهشتی و میوه بهشتی هم میخوره.. حالی و حولی..
بعد منِ بدبخت، منِ
بیچاره، من بی پناه، من معصوم، منِ مظلوم، منِ سهمیه ای هم باس از آدم و عالم
فوش بخورم! و هم با فشارِ غالبا 7 در دمای 50 درجه ای این شوره زار، سگ دو بزنم. به
خدا یه بار زبون روزه لبام خشک شده بود، پوست لبم قاچ قاچ شده بود و خون میومد. از تشنگی و گرما داشتم میمردم. از روی
این آسفالت خیابون بخار بلند میشد.. من وایساده بودم خبر مرگم یه تاکسی بیاد برم
به زندگی دنیوی و شیفتم برسم با ده تا بدتر از خودم سروکله بزنم، دستم تو خون و استفراغ و ادرار و مدفوع مردم باشه برای یه لقمه نون حلال! با قرارداد 89 روزه این درمانگاه، اون خیریه کار کنم، 60 درصدش رو صاحب درمانگاه برداره!.. یه بار اون پالس اکسی متر
رو گذاشتم رو انگشت خودم (گفتم خودتم آدمی بدبخت!) دیدم برادیکارد شدم اونقدر که فشارم افتاده؛ پالس ریت 56 تا 63 هم داشتم!.. دیگه شوک چه شکلیه؟ عکسش رو گرفتم چون هیچکس باور نمیکنه با این وضع بشه تازه ساعت 10 شب افطار کرد! داشتم فکر میکردم خدایا این عدالته؟! دمت گرم! ما هم بنده ی توییم..
من حتی اگر بخوام شهید بشم هم، بچه ندارم که امید داشته باشم روزه هام رو بگیره! یا نمیدونم بچه ام اونقدر آدم و قدرشناس خواهد بود که به فکر منم باشه یا نع.. از اولش باید روی پای خودم بایستم.. عِی روزگار..
ولی گذشته از شوخی. نوش جون بابا! اینقدر تو این 25 سال عمرش دوید و زحمت کشید و آروم و قرار نداشت که هرچی نعمت بهشتی بهش بدن حقشه.. روزه چیه؟ جون بخواه.. من غر میزنم که سختمه ولی خب عشق هم میکنم که میتونم براش کاری رو تو این دنیا انجام بدم که حالش اون دنیا بهتر و خیالش راحت تر باشه..
داشتم فکر میکردم چطوری یه نفر میتونه اینقدر "یه نفری جذاب و خوشگل" باشه؟!!
بابا میگفته: "اگر بهشت رو روی سجاده قسمت کنن، هیچی به من نمیرسه". چون اینقدر میدویده که فرصت ایستادن روی سجاده و عبادت مستحبی و طول و تفصیلش رو نداشته! جالبه ولی بهشتِ خدا بهش رسید.. کی میدونه معیار و متر خدا چیه برای انتخاب بنده هاش و شهادت؟
دوستی میگفت خدا فقط به نتیجه و نقطه مبدا و مقصدت نگاه نمیکنه. خدا به سیر و سلوک و راهی که طی کردی نگاه میکنه..
من اگر بخوام به عنوان یه آدم بی طرف به این مرد نگاه کنم چند تا ویژگی شاخص داره که میکشه آدم رو..
اول. صداقت و شجاعتش. دروغ نمیگفت چون از هیچکس نمیترسید که بخواد از ترسش دروغ بگه.. هیچ سختی نبود که با همتش از پسش بر نیاد و حلش نکنه.. یا راهی پیدا میکرد یا راهی میساخت.
دوم. این مرد نه تنها حسود نبود! بلکه اصلا نمیدونست حسادت چیه؟! میشه یکی اینقدر روحش آیینه و شفاف باشه؟ یه مرد 25 ساله که تو عمرش به کسی حسادت نکرده و هرچی براش توضیح میدادیم که بابا حسادت یعنی این! متوجه نمیشد! میگفت خب اونم تلاش کنه فلان چیز رو بدست بیاره.. یعنی چی؟!
سوم. خستگی ناپذیری و هوش سرشار. یک نابغه ی به تمام معنا که با 25 سال سن کلکسیونی از انواع هنر ها و مهارت ها بود. کافی بود یکبار کار یک برق کار یا لوله کش یا تعمیر کار یا مهندس یا تخریبچی رو ببینه. اونقدر سریع یاد میگرفت و با هوش خودش بهش پرو بال میداد که برای مردم فلان روستای منطقه جنگی لوله کشی میکرد.. بهشون آب میرسوند.. برقکاری میکرد.. ساختمون میساخت..
چهارم. بخشندگی. هرچه در توانش بود برای دیگران انجام میداد بدون کوچکترین چشمداشت یا توقعی.. از بذل پول و وقت و جان خودش برای دیگران ابایی نداشت.. خیرخواهِ مردم بود با تمام وجود..
پنجم. اخلاصش. براش مهم نبود حقش رو بهش بدن یا نع! تحویلش بگیرند یا نع! برای هدفش و باورش عاشقانه کار میکرد. اگر فرمانده گردان بود یا یه راننده و پیک گردان یا معاون عملیاتی یا رئیس پاسگاه یا یه نیروی ساده.. براش فرقی نمیکرد.. هیچ فرقی براش نداشت! باورتون میشه؟
دیگه از موهای موج دارِ مشکی، ابروهای پیوسته، قد دو متری، لبهای زیبایِ همیشه خندان، مژه های بلندی که فرِخداداد بود و به پشت پلکش میخورد، چشمهای قشنگ و درشت، محاسنِ زیبا، دستهای قوی، بازوهای پرزور و شانه های ستبر و قلب مهربانش صرف نظر میکنم..
برای من بابا نماد حضرت ابولفضله.. یعنی هر وقت میخوام حضرت عباس رو تصور کنم در قد و قامت و هیبت بابا میبینمش.. بابا با اینکه خیلی نمیشناسمش ولی واقعا پدر فضائل و نیکی هاست.. روحش شاد باشه، میدونم دلش طاقت نمیاره حتی ده روز تو بهشت بمونه و پاش رو بندازه رو پاش! میدونم حتی حالا تو سوریه و عراق و یمن داره جوش و جلا میزنه که یه عده رو نجات بده، به یه خانواده آب برسونه، برای یه عده سرپناه بسازه.. میدونم موشک ها روی بال اونها به هدف میخورن و میدونم سرش شلوغ تر از قبله..
کاش این دنیا یک دفعه از شما خالی نمیشد.. دمت گرم! این دنیا و اون دنیا ما رو فراموش نکن!
پ ن1: درویش مصطفی میگفت: " می شود دین دار خیلی چیزها را نداشته باشد. انگشتر, جای مُهر روی پیشانی, محاسن, عبا و عمامه... اما بدان! دین دار حکما دین دارد... جوان! اوج دینداری ابوالفضل العباس, که آقای همه ی لوطی های عالم است, می دانی کجا بود؟ ختم دینداریش کنار علقمه بود. جایی که اصلا دست نداشت تا دستش انگشت داشته باشد. اصلش انگشت نداشت تا انگشتش انگشتر عقیق و فیروزه داشته باشد..." (رمان منِ او/ نوشته ی رضا امیرخانی).
پ ن2: در این دنیایِ نامرد، مرد باشیم!
پاسخ:
سلام و رحمه الله. خب اگر شعار هم هست شعار خوبیه! مرد، مدیریت بلده، چشم پوشی و گذشت و خشم و غضبش به اندازه و به جاست! به خاطر خداست و نه به خاطر خودش!
پاسخ:
آخ! گفتی ها. الان اینم برم بگم باز مامانم یه جواب داره براش! کلن این روزه ها رو باس بگیریم. ببین میتونی هرکدومش رو ضرب در 60 کنی! کفاره اش رو هم بگیریم!!:)
پاسخ:
صدی نود حورالعین و همسر بهشتی رو گفتم دارن دیگه! مگه چیه؟!
+سعی کردم من به جانبِ حق باشم و نه حق به جانبِ من! وقتی از درستی یه امری مطمئنیم و بهش باور داریم با یقین دربارش حرف میزنیم، ممکنه اونطوری به نظر بیاد. باید مفهموم و اصل حرف رو گرفت و نه اینکه گوینده کیه. اگر اینطور به نظر اومده متاسفم!
+منم از شما متشکرم. رنجش چرا؟ بچه که نیستیم!
پاسخ:
سلام و رحمه الله علیک. خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه. استدلال؟!..
بی عشق از دنیایِ آدم ها چه میماند؟/ توفکر کن درسِ ریاضی بی عدد باشد!
پاسخ:
سلام و رحمه الله. عه؟ اینقدر کلیشه ای بود؟! ممنون از دعای خوبتون. ان شاءالله
پاسخ:
سلام و رحمه الله. منم غالبا در تورهای گلزار شهدا گردی که برای خودم میذارم از خودم میپرسم چرا همتون اینقدر زیبا هستید؟! بعد میبینم این نور باطن و روحشون هست که در سیما و صورتشون دیده میشه.. حالا به نظرم این عکس که تو جبهه گرفته شده و طرف یکهفته است شب و روز میدوه و گرد و خاک لا موهاش پره اینه، اگر مثل الان آلاگارسون میکردن میرفتن آتلیه چی میشد؟! مثلا (
این) ، (
این) و حتی (
این) که بازم خسته است ولی از جذابیت هاش چیزی کم نشده!
- وااا؟ چرا همسر بهشتی نداشته باشه؟!!
پ ن: خب استفاده کردم و هرکسی هم که داره حقشه. چون بیشتر آسیب دیده و در شرایط برابری وجود نداره و احتیاج به حمایت داره چون بزرگترین حامیش رو یا از دست داده و یا با آسیب دیگی او داره زندگی میکنه. شما میدونید سندرم سیم خاردار چیه؟ میدونید فرزند یه جانباز با چه مشکلاتی شب و روز دست و پنجه نرم میکنه؟ میشه در این زمینه ایران رو با کشورهای غربی و حتی کره جنوبی مقایسه کرد.. اونا تا 6 نسل بعد یه سرباز کشته شده برای وطن رو کاور میکنن چون میدونن در هر بحرانی که برای کشورشون پیش بیاد، باز م بچه ها و نوه ها و نوادگان همین آدمن که جونشون رو فدا میکنن. این حرفی بود که یکی از مسئولین کره جنوبی زده بود!
پاسخ:
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه. 100 روز برای مامانم چیزی نیست چون به صورت طبیعی فکر کنم سالی، دو سه ماه روزه است! ولی اینکه نباید با هم تو یک روز روزه باشیم یه کم سخته.. خودت بگیر تو رو خدا. پسفردا بعد 120 سال، بچه ات رو نذاری تو منگنه! زمستون و 14 روز اول فروزدین خیلی خوبه برای روزه داری.
پاسخ:
آمییییییییییییییییییین! :)
نه نیستیم.
پاسخ:
این دنیا بضاعتی نداره.. ان شاءالله اون دنیا زیبا باشه..
پاسخ:
نه ولی شهدا رو دارن کلیشه ای میکنن. مثلا کی و کجا بتونی یه شهیدی مثل "مهدی خندان" رو ببینی در کتاب "کوچه نقاش ها".. یا یکی مثل "جواد صراف" و "مهدی بخشی" در کتاب "جنگ دوست داشتنی".. یا "امیر مارالباش" در کتاب "نورالدین پسر ایران".. خوشحالم که روان و صادقانه بوده.
پاسخ:
آره بابا هستم! خوبش هم هستم! اینقدر لحنم قصه گوئه؟!
اونوقتا که بچه بودم و حوصله هم داشتم یه بار بعد یه فیلمی قلبم جزغاله شد؛ نشستم راجبش نوشتم: (
اینجا: من سهمیه ای هستم) ولی حالا هیچ گاردی ندارم و دیگه هم حس و حالِ توضیح و دلیل و برهان ندارم.. اصلا شاید به برکت گورباچف محترمِ وطنی!! حکومت سقوط کرد و آمریکاییها اومدن و اول از همه ما رو اعدام کردن خیال همه من جمله خودمون راحت شد!
45 سالشه، باباش جانبازه، مثلا پا نداره، پاهای باباش مثل دم مارمولک میتونه خودش رو ترمیم کنه و از نو یواش یواش دربیاد بتونه وظایف پدری خودش رو انجام بده؟ باباش سالم میشه؟ درد و حسرت و بدبختی و استرس روحی اون آدم 45 ساله کم میشه؟ پس شرایط یکسانی با اونیکه باباش سالمه نداره.. من الان فهمیدم هرچی آدما بزرگتر بشن، درداشون از بین نمیرن، با خودشون بزرگتر میشن..
من فقط میتونم یه چیز رو بهتون بگم: بنیاد شهید دری از درهای جهنمه! این شوآف هایی که تو اخبار میگن و این رو دادیم و این رو میدیم و ال و بل رو اصلا باور نکنید! (سهمیه تحصیلی رو هم تا حالا چند بار مجلس حمله کرده برداره ولی چون دستور مستقیم امام خمینی بوده نتونسته! که اونم لاریجانی بر میداره. از برجام که مهمتر نیست!) شاهد زنده اش من!چند تا آزمون استخدامی و مصاحبه شغلی دادم، با نمره خوب و معدل خوب قبول شدم، در آزمون هم نمره خوب گرفتم ولی هنوز شغل ثابت ندارم و استخدام هیچ جا نیستم. نه من بلکه از 3 میلیون بیکار در مملکت، 600 هزار نفرشون از خانواده شاهد و ایثارگر هستن! اما مرتب تو اخبار و .. میگن فرزند شاهد و ایثارگر برای اشتغال سهمیه داره و فلان و فالان! چرا؟
چون یکی باید ضربه گیرِ ژنهای خوب باشه.. یکی باید پیش مرگِ سهمیه هیئت علمی و آقازاده ها باشه.. من باید فحش بخورم و قربانی بشم و افکار عمومی باید من رو ببینن تا فلان آقا زاده در وزارتخانه و شهرداری بی دغدغه پست مدیریتی بگیره.. در ضمن نهاد ها و موسسات یه قانونی دارن که با باز نشستگی یه فرد یکی از بچه هاش در اولویت استخدام اون مرکز قرار میگیره، اما بابای من چی؟ الان زیر خاکه و جای منم حتما همون جاست!
ممنون. شما هم موفق باشین.
پاسخ:
سلام و رحمه الله! خدا به بچه هاتون رحم کنه! :) چرا اینقدر بی رحمید؟! هر 300 تاش واس منه؟ اونوقت چرا؟ یه ضرب المثل ترکی هست که میگه: تو دشت و صحرا روباه باشم، ولی فرزند اول پدر و مادرم نباشم!!
پاسخ:
چشم. مواظبم و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم!:)
شاعر میگه: احساس سوختن به تماشا نمیشود/ آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم..
من یه بار 5 روز بیمارستان خوابیدم، هر لحظه اش مثل مرگ بود.. تازه فهمیدم جانباز بودن از شهادت سخت تره.. به خدا خیلی سخته.. من نمیتونستم نفس بکشم. تازه فهمیدم اون جانباز شیمیایی یه عمر چطوری با تنگی نفسش ساخته؟ برام اکسیژن میزاشتن انگار دنیا رو بهم میدادن.. رو تخت بودم و از درد نمیتونستم تکون بخورم و تو تب میسوختم! تازه فهمیدم اون جانباز قطع نخاع 30 ساله داره چی میکشه؟ من امید داشتم که خوب میشم و مرخص میشم ولی اون چی؟!! جانباز بودن و اسارت ایمان خیلی قوی میخواد. هر لحظه اش امتحانه برای خودت و خانوادت.. بعد من الان دیگه میگم، سختی و دوری برای منه اما بابام جاش تو بهشت راحته، ولی فرزند اون جانباز سوختن و درد کشیدن و محدودیت پدرش رو میبینه.. دو تاشون دارن زجر میکشن.. جانبازای اعصاب و روان که دیگه هیچی.. خدا بهشون اجر و صبر بده..
پاسخ:
یه نویسنده میگه دو نفر هیچوقت به زندگی طبیعی بر نمیگردن: مردی که عاشق شده، و مردی که از جنگ برگشته..
آمییین..خدا پدرتون رو براتون حفظ کنه. زنده باشی دختر عمو!
پاسخ:
من متوجه شدم. ولی شما سوالتون رو خودتون خوب متوجه نشدین. سهمیه برای اون امتحان ورودی هست و نه طول تحصیل!
چه کار شناسی ، چه ارشد، چه دکترا. چه فرقی میکنه. نفس عمل یک چیزه. اونم این نیست که یه صفر رو بشونن کنار صد! سهمیه 15 درصد مازاد بر قبولی هاست و نه از قبولی ها. میدونی نفر اول کنکور ریاضی سال 95 و نفر دوم و پنجم کنکور انسانی همون سال از بچه های شاهد و ایثارگر بودن. دلم میخواد درصدهای احسان شریفیان نفر اولِ کنکور ریاضی 95 و چهره ی نورانیش رو ببینی. چرا فکر میکنی بچه های ما خنگن؟ اینا باهوش ترین و مقاوم ترین بچه هان.
اونیکه قبول میشه باید 75 یا 85(شک از منه) درصد نمره قبولی افراد آزاد در اون رشته محل رو آورده باشه. مثلا همین سهمیه برای استعدادهای درخشان و دانشجوی نمونه 90 درصد هست. برای تخصص سهمیه منطقه محروم هست که خیلی بیشتره. یا سهمیه هیئت علمی برای فرزندانشون یا سهمیه مدیران وزارتخونه ها که بدون سقفه! ولی چرا همه تمرکز و حساسیت روی سهمیه این بچه هاست؟!! خدایی بهش فکر کردید؟
فلان پسر استاد هرزه و اخراجی دانشگاه ایکس میومد و با افتخار سر کلاس ما مینشست و میگفت بابام هیئت علمیه! یک نفره امتحان رو کنسل یا جابه جا میکرد، شاگرد ممتاز ما جرات نمیکرد بگه فرزند شهیدم. یه بار سید ط گفت: اگر بابام رو اعدام کرده بودن اینقدر که الان مخفی میکنم بابام رو، معذب میشدم؟!.. جوابی نداشتم بهش بدم فقط دلم میخواست بمیرم..
یعنی با اون 10-15 درصد فاصله ی نمره، فاجعه ملی رخ میده؟ جنایت اتفاق می افته؟ بعد در دوران تحصیل و نمرات که دیگه سهمیه نیست همه یک امتحان رو میدن و فشار و سختگیری و سنگ اندازی برای اینا بیشتره. کفایت علمی نداره؟ تخصص کافی نداره؟ فارغ التحصیلش نمیکنن. میدونی قسمت فان قضیه کجاست؟ اینکه من دقیقا برعکسش رو دیدم. اینکه اینترنای ماهِ قبل از من، دو تا سکه میخرن میذارن زیر دو پرس کباب و میفرستن مطب رئیس گروه و هر 20 نفرشون بدون امتحان آخر بخش،بدون حتی یک شیفت شب و نفری یک یا دو مورنینگ ماهانه با نمره 17-18 پاس میشن و من تک اینترن بخشی بودم که سه ماهِ تمام، هفته ای سه تا مورنینگ و بیشمار کشیک تک نفره دادم و چنان امتحانی دادم که استادا میگفتن ما تو جون سختیِ تو موندیم. چقدر صبر و تحمل داری؟! آخرش برگه ی 19 امتحانیم بصورت 15.75 وارد کارنامه شد!(درس 12 واحدی). چون همون رئیس گروه از من خوشش نمیومد و حتما به خاطر تیریپ مذهبیم سهمیه ای هم بودم و حتما آینده ی علم پزشکی با من به خطر میفتاد!! همون آینده ای که با کباب کوبیده و دانشجوهای دو در و بیسوادش تضمین بود!
در موسسات و مراکز دولتی(چیزی که من تجربه کردم و دیدم) اگر یه کارمند هست که کار را میندازه و قد ده نفر کار میکنه، صدی نود از همین بچه هاست چون باید قد ده نفر کار کنن تا اون جمهوری اسلامی که عزیزشون رو به خاطرش از دست دادن به خاطر بی لیاقتی فلان مدیر و ناکارآمدی بقیه کارمندا فحش نشنوه.. اونقدر خودشون سختی کشیدن، دلرحم و با محبت و کار رابندازن. من بچه های خودمون رو حتی از تکیه کلام ها و طرز برخوردشون میشناسم. (و البته در اینها هم مثل هر قشر و گروه دیگری آدم بیخود پیدا میشه..)
دکترا مدرک لوکسه؟ خب شما برای چی میخواهیدش؟ اون فرزند جانباز و شهید هم برای همون میخوادش.. اون با شما طی تحصیل شرایط و امتحان های یکسانی خواهد داشت. واگر نتونه تخصصش رو ثابت کنه، اساتید زحمتش رو میکشن لازم نیست ما قبلا حکم رو جلو جلو صادر کنیم.
من برای شما احترام قائلم و میدونم نیتتون خیره. علی ایحال امیدوارم شرایطی پیش بیاد که نگرانیهای شما برطرف بشه و قلبا اطمینان پیدا بکنید که اگر این بچه ها هم رشد بکنند و از جامعه حذف نشن و برن سر کار و دانشگاه و غیره، احتمال خیانت و وطن فروشی کمتره و شاید انقلاب به دست نامحرمان نیفته.. الله اعلم. روز قیامت از امام خمینی سوال میکنیم چرا فکر میکردی حضور اینها انقلاب رو بیمه میکنه!
پاسخ:
منظورم این بود که خودتون به سوالتون دقت کنید. اگر سوالتون رو خوب ببینید متوجه میشید نگرانیهاتون تا قسمت زیادی وجود نداره یا اونقدر حاد و وحشتناک نیست که تصور میکنید. من سعی کردم سوالتون رو توضیح بدم. نمیدونم چقدر موفق بودم. علی ایحال من همینقدر فهمیدم و همینقدر بلد بودم که توضیح بدم. امیدوارم رفع نگرانی شده باشه.
برای خودتون و نوشته هاتون احترام قائلم. چرا حذف کنم؟ بذاریم باشه. دلیل نمیشه چون من بدلیل شخصی با چیزی موافق نیستم حذف شه. بقیه خودشون عقل دارن و من مسئول قضاوتهای اونا نیستم. درضمن شما دوست خوب من هستید. انتقادی دارید. شرمنده ام که نمیتونم کار بیشتری انجام بدم. و نظرمم همینه. اصل روی رفاقته. بقیه حواشیه. زنده باشی عزیز جان.
پاسخ:
بله عزیزم. شما خوب توضیح دادید و من هم متوجه دغدغه ی شما شدم و 70 درصد ( به خصوص اون قسمت مدرک گرایی افراطی و بی هدف در جامعه) باهاتون همفکر و موافقم. ولی نظرم درباره سهمیه شاهد و ایثارگر همونه که توضیح دادم. چون اون بچه ها هم قطعا هدف و انگیزه ای برای ادامه تحصیل دارند و انشاالله خودشون در عمل هم ثابت کنند که شایستگیش رو دارند.دلیل و هدف اون آقای 45 ساله به نظرم خیلی احمقانه و جِلفه! ولی به خاطر یه آدم با هدف سبک و جلف و طرز فکر اشتباه نمیشه یه اصل درست رو که میتونه 90 درصد کارآیی مثبت داشته باشه برداشت. اون داره از نعمتی که داره بد و بیمورد استفاده میکنه و من باهات در این مورد موافقم. ولی اون آقای 45 ساله رو مقایسه کن با سورنا ستاری. اونم یه فرزند شهیده که مسئول و متخصصه.. همه مثل هم نیستند.
باور کن من دوسِت دارم و دلم نمیخواد ناراحت باشی.
من دانشگاه دولتی بودم و اصلا از دانشگاه آزاد خبر ندارم. بنیاد شهریه دانشگاه آزاد رو میده؟!! عجب! بنیاد تو یک برگ مشخصات من و بابام 90 درصد اطلاعات اشتباه وارد کرده، برای مردی که ده سال سپاهی و شب و روز تو جبهه بوده زده 20 ماه جبهه!! 12 سال پروندش رو انداختن یه گوشه ای و درجه اش مسکوت و مغفول موند! حالا هم مدرکش اشتباه. تحصیلاتش اشتباه. درجه اش اشتباه. شغل پدر، مدرک من و همه چی اشتباه. مدرک من رو زده دانشجویِ کارشناسی مهندسی پزشکی دانشگاه آزاد! بهشون میگم این رو از کجا نوشتید؟ از خودتون نپرسیدید این چه کارشناسی هست که ده ساله تموم نشده؟ {شما اینجا چکار میکنید؟ کورید؟ کرید؟ عقل ندارید؟ انسان نیستید؟ وجدان ندارید؟ اینقدر خانواده شهدا رو اذیت نکنید، احترام پیشکش} (خداییش این قسمت داخل آکولاد رو تو دلم گفتم چون کارمنداش خیلی وحشی ان و اگر ناراحت بشن، بدتر لج میکنن و مشکل جدید برات درست میکنن).. میگه ما اصلا نمیدونستیم شما هستی!! وجود داری!! همینی که هست! عزت زیاد!
اینا یه کاری میکنن آدم هزار بار آرزوی مرگ کنه، و پاش رو تو بنیاد شهید نذاره، کمک و اشتغال و ادب و انسانیت پیشکش.. تو نمیدونی تو بنیاد چه خبره! فقط باید بگم اگر یکی تونسته شهریه اش رو از این بنیاد بگیره، خیلی آدم خاصی باید باشه! تونسته یه مو از خرس بکنه!
پاسخ:
من متوجه روحِ حرفات بودم و چون قبولت دارم و دوستت هم دارم ازت نرنجیدم. 10-20 درصد که تفاوت سلیقه حتی بین دوقلوهای همسان هم طبیعیه، ما فقط تو ده درصد به تفاهم نرسیدیم که اونم فدای سرت. وجود خودت رو عشقه! :) از منم عذر تقصیر.
پاسخ:
یه بحث دوستانه بین دو تا رفیق بود. من با رفیقام دعوای حسابی ندارم!! اشدا علی الکفار ، رحما بینهم! متوجه تیکه شما هم شدم. بله دنیا همینه دیگه..
پاسخ:
1.گلزار شهدا حال آدم رو خوب میکنه. حداقل من که اینطورم!
2.خب خداروشکر!
3. جواب این که ساده بود. کافی بود یادت بیاد حوری بهشتی میتونه چند تا باشه. خب همسر آدم که یه دونه بود. چطوری میتونه چند تا باشه؟! پس حوری یه چیز دیگه است!
4.از اون تعداد زیاد، قسمت اعظمشون مجرد از این دنیا رفتن و اصلا زن و بچه نداشتن. امیدوارم کمکی کرده باشم. شما از بیرون زندگی اون ها رو میبینید و من درون یکی از اون زندگیها قرار دارم!
5.سندرم سیم خاردار برای اسرای جنگی هست که دوره هایی از اسارت رو تجربه کردن.. اون تالمات روحی و آثار روحی اون شکنجه ها با اون فرد باقی میمونه.
پاسخ:
شما بیا این رو به مامان من بگو! خودمم بهش گفتم. مگه قبول میکنه؟.. حالا که نصفش رو گرفتم دیگه..
پاسخ:
عزیزم من چقدر دنبال این کلمه "ما لا یطاق" میگشتم. میشه یه ذره توضیحش بدی؟! چطوری میشه یعنی؟ از گردن فرد کلن ساقط میشه؟ معیار لایطاق بودن چیه؟ در تشخیص کیه؟ لا یطاق بودن فقط برای روزه است؟ مثلا برای مسائل دیگه چطوریه؟
نکته دیگه اینکه بابا اون اوایل بسیار لاغر و معده درد داشت و اصلا نمیتونسته با اون حجم از بدو بدو، زیاد ناشتا بمونه و خیلی هم بد غذا بوده.. که البته وقتی من با ضربان قلبِ 57 در دقیقه و فشار 7 دارم روزه میگیرم و میشه، حجت بر همه تمومه!
پاسخ:
داستانیه ها.. مثل قصه ی فدک شده! عمر اومد به حضرت زهرا گفت فدک رو بده میخواییم خرج مسلمین و فقرا کنیم!! به کی میگفت؟ به زهرایی که شب عروسیش لباس عروسیش رو به فقیر بخشید.. به کسی که سه شب روزه بود و هر شب افطارشون رو به سائل و یتیم و اسیر دادن و آیه نازل شد برای این اتفاق تا هیچ کس نگه ندیدم، یادم نمیاد، دروغه.. ولی همین آدم رو سر قضیه فدک مقابل فقرا و مردم قرار دادن و حضرت زهرا تنها موند. فدکش غصب شد.. آب از آب تکون نخورد.. مهاجر و انصار کور و کر شده بودن!
حالا بلا تشبیه ولی اونیکه با جان و مال و ذره ذره وجودش جهاد کرده؛به خاطر سهمیه 15 درصدی ورود به دانشگاه اونم به شرطها و شروطها میشه سودجو! سودجو بود اصلا نمیرفت جبهه. اگر سود داره، همین الان هم در باغ شهادت باز باز است، بقیه جویندگان همین الان برن سوریه و عراق از فیض مجاهدت و شهادت سود ببرن!
اونقدر بزرگ شدم که حرف و قضاوت مردم دیگه برام مهم نیست.
پاسخ:
سلام و رحمه الله. بچه ته تغاری که نونش تو روغنه! هم پدر و مادر اونقدر با تجربه شدن که روش آزمون و خطا نکنن و هم غالبا شرایط مالی و وضع معیشتی خانواده بهتر و با ثبات شده. و هم خودش اینقدر پرروئه که شکم برادر و خواهر بزرگترش رو سفره کنه! مظلوم و معصوم فقط اون بچه ی اول که میوه ی عشقه خداییش! (برای خودش نوشابه باز میکند!)
پاسخ:
داعش تموم شده ولی مسلحین هنوز هستن. و چون بدون پرچم و بین مردم قرار دارن اتفاقا مبارزه باهاشون سخت تره.. یمن عزیز دلم هم هست.
نصف اینایی که ایران ایران، وطنم پاره تنم، پاسارگاد، کوروش و هخامنشی و فالان و فلان میکنن، زمان جنگ 8 سال تو شیش تا سوراخ قایم شده بودن و اصلا معلوم نبود کجان! حاضر بودن با لباس زنانه برن خارج فقط ایران نباشن! میدونی فقط 19 درصد از مردان و پسران واجد شرایط رفتن جبهه. باورش سخته ولی حقیقت داره.. همه ی بار اون دفاع مردمی روی شونه 19 درصد از خانواده های ایرانی بود و بعضیا اصلا نمیدونستن قصه چیه؟ طرف میگفت: وقتی امام فوت کرد (روزی که برای من از شهادت بابا سخت تر بود) تا فردا صبحش ما ازخوشحالی زدیم و رقصیدیم! تو تعطیلاتش هم همه ی خانواده رفتیم شمال.. چقدر تعطیلاتِ خوبی بود!!
الان هم مدافعین حرم همونقدر مظلومن و خانواده هاشون زخم زبون میخورن. و مدعیانِ وطنم پاره تنم اوج شجاعتشون رو موقعی که دو تا داعشی اومدن تو مجلس ترقه در کردن همه دیدیدم!! به قول آقا شما کی جونتون رو فدای ایران کردید؟! بگید ما هم ببینیم خب.. :)
پاسخ:
هومممم! که اینطور.. یکی بود که از این کلمه استفاده میکرد برای نیل به مقصود مطلوب خودش! ای بدجنس! حالا میدونم چکار کنم.. (چشمهایش از لذتِ مچ گیری برق میزند!!:)
پاسخ:
نه بابا چیزی نیست که قسمت اعظمش رو گرفتیم. این قصه و دیالوگا مال چند سال پیشه. بیشتر منظورم اون قسمت فان قضیه بود و میخواستم از پارادوکسی که بوجود اومده شاد بشیم.. اسم شهیده رو بگو. خوراک منه. کار لنگ این دنیایی و اون دنیایی زیاد دارم. هر روز نماز بخونم، یه کار را میندازه؟ یعنی دو روز بخونم، دو تا؟ :) قربون معرفتش، گل من!
پاسخ:
نکنه شما هم اصفهونی هستید؟! شهید که اصفهانی بود! یعنی اینا شهیدم میشن باز حسابگریشون رو دارن!! تو ژنشون هست گویا.. بابا شهید شدی بیخیل دیگه! نگفت اون دنیا جبران میکنم ، قولی ندادا!! :(
پاسخ:
هوف! چرا داغون.. ای بابا! بله که میشه. اینجا انقدر گرمه از تشنگی هلاکم به خدا..طرفای شما هوا چطوره؟ ظهر رفتم تو یه مسجد نزدیک محلی که کار داشتم نماز بخونم، بعدش از شدت گرما جرات نمیکردم بیام بیرون.. هلاک شدم تا برگشتم.. :(
پاسخ:
بابا اصفهانیه دیگه، نماز شب اول قبر بخونید، یه روز نماز قضا بخونید! ممنون میشم!! ایشالا جبران میکنم؟!! من میخونم ولی ایشون رو مقایسه کن با شهید مدافع حرم "مرتضی عطایی" همون ابوعلی معروف که رفیق شهید مصطفی صدر زاده بود. از بچه های گردان فاطمیون که خودش جلو جلو سال 90 زیر قبه ی امام حسین برای تشییع کنندگانش نماز خونده بود! و تو وصیت نامه اش هم نوشته بود! (
اینجا) خبرگزاریها نوشتن: "ده هزار نفر" در تشیعش شرکت کردن تو مشهد! شهدای فاطمیون خیلی مظلومن.. برای این شهید شنیدم یه کتاب چاپ شده به اسم: "ابوعلی کجاست؟"
پاسخ:
سلام عزیز جان. منم فکر میکنم مقصود امام همین بوده.. البته که در اینها هم مثل هر قشر دیگه ای آدم ِ ناحسابی وجود داره و احتمال لغزش دارن ولی در کل چون بزرگترین سرمایه زندگیشون رو در این راه از دست دادن، قاعدتا احساس مسئولیت بیشتری میکنن و احتمالِ خیانتشون کمتره. میدونم موارد و مصادیقی هستن که این قاعده کلی رو نقض میکنن (مثل ابراهیم فرزند مالک اشتر، یا در دوره خودمون فرزند شهید و ایثارگری که با هدفِ پدرانشون فاصله دارن) ولی در کل میشه بهشون تکیه کرد و انتظار بیشتری ازشون داشت.. بین شهدای مدافع حرم هم پرچم اینها بالاست.. از جهاد عماد مغنیه تا ابو مریم! اصلا بذل جان در خانواده مغنیه ها ارثیه و فضیلت محسوب میشه.بعد از شهادت جهاد؛ مادربزرگش به سیدحسن نصرالله نامه نوشت که شرمنده ام دیگه پسری ندارم که در راه حزب الله فدا کنم!
نبینم غصه بخوری. محتاجیم به دعا:)
پاسخ:
سلام و رحمه الله.
ممنون از لطف شما. اثر ماه رمضان باید باشه.. از میزان حیوانیتِ درون کم میشه و همه دو سه درجه روشنتر میشن، هم روحشون و هم قلمشون.. شکرِ خدا برای نعمتی مثل رمضان..
پاسخ:
اتفاقا یقه اش هنوز دستمه! از صبح شروع کردم و دارم نمازای یه روز رو براش میخونم. منتظرم هستم ببینم چطوری جبران میکنه!
ده هزار نفر تو مراسم تشییع میدونی یعنی چی؟! اینجا فاطمیون خیلی غریبانه و بی سرو صدا تشییع میشن. آدم جیگرش آتیش میگیره..
من روحیه ام مثل شهید عطایی هست! از 7 جد آبا و اجدادیم (که الان باید در برزخ وضعشون خیلی خوب باشه!:) بگذریم، برای نوه و نتیجه و ندیده، تشییع کنندگان، نماز شب اول قبر خونام، رفقای دویست سال بعدم و نوادگانشون!، برای شیعیانِ مولا علی تا روز قیامت، برای عاشقا، برای رفیقای خدا از روز ازل تا روز ابد هم تو حرمهای سید الشهدا و حضرت عباس و هم حرم امیرالمومنین نماز خوندم و هم نائب الزیاره بودم..
پاسخ:
:) خوبی از خودتونه.
پاسخ:
:) التماسدعا دارم دراین شبهای پرخیر و برکت. یادت نره دکتر جان
پاسخ:
سلام و رحمه الله. ممنون عزیز لطف داری.
بابا که الحمدلله باوجود شماها وضعش خوبه، هرچه از دوست رسد نکوست. البته خوبه یه شهیدی که بچه نداره و اسم و رسمی هم نداره و گمنامه رو انتخاب کنی و اون خوندن یک روز نماز قضا یا یک روز روزه برای هر کدومشون رو تو برنامه بذاری.. برنامه خودمم اینه..
نون حلاله و این سختی هاش.. من هرکی عق بزنه باهاش بالا میارم و به طرز وحشتناکی به بو حساسم، اما همین من زبون روزه سطل رو گذاشته بودم زیر دهن مریضی که نان استاپ بالا میاورد و نوازشش میکردم حین بالا آوردن و آب میاوردم صورت و دهنش رو بشوره!
حقیقش من جدیدا فکر میکنم تسکین درد آدما خیلی ارزشمنده، هرچند از راه پرتعفن بگذره.. برای تحمل تعفنش هم از خدا کمک میگیریم:)
پاسخ:
از شهیدی که اسمش سر کوچه یا خیابونتون هست شروع کن.. یا برو گلزار شهدا و پیداشون کن.. گلزار شما که خیلی زیباست..
پاسخ:
سلام و رحمه الله. ایمیل هم قبوله. ممنون.