بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

  • ۱
  • ۰


مادر گرامی پای سخنرانی یک شیر پاک خورده ای نشسته که ایشان فرموده: شهید، به حکم اینکه شهید شده نماز و روزه اش از گردنش ساقط نمیشود! شهادت یک چیز است و نماز و روزه ای که باید میگرفته و نگرفته یک چیز دیگر! هر چیزی جای خودش!
مامان: من زنگ زدم دفتر مراجع اونا هم همینو میگن. الان تکلیف بابات چی میشه؟ روزه به گردنش هست. شهید شد وقت نشد روزه هاش رو بگیره. 
من: یعنی چی تکلیفش چی میشه؟ از بین ما، یه نفر، قطع به یقین پاش رو از پل صراط بلند کنه صاف بذاره تو بهشت، اون باباست. ما باس نگران خودمون باشیم. 
مامان: نمیشه. من زنگ زدم گفتن حالا که از دنیا رفته مسئولیت نماز و روزه اش با فرزند ارشدشه!! 
من (در حال سکته ناقص) : چیییییی؟!!! آقا نشسته تو بهشت. روزه نگرفته. الان لم داده روی تخت جنات تجری من تحت الانهار!! بعد من روزه هاش رو تو این دنیای نکبت بگیرم؟ چرا؟!! 
مامان: زشته این حرف. خب بنده خدا تا زنده بود که همش تو ماموریت بود و از این خط به اون خط.. نتونست بگیره. بعدِ جنگ میخواست بگیره که نشد. شهید شد. الان باید چکار کنیم؟! به قول خودت قبلا رو ولش کن، الان رو مدیریت بحران کنیم!!
من: یعنی چی مادر من؟! کدوم بحران؟ به من چه؟! مجاهدت همین سختی ها رو هم داره. مگه اون وقت که رفت بجنگه از من اجازه گرفت؟ (دیالوگ آژانس شیشه ای!) یکی دیگه رفته جبهه. جنگیده. شهید شده، روزه اش به من چه؟
مامان: میدونی حق فرزند ارشد چیه؟ پسر ارشد وصی پدر محسوب میشه! میدونی قبلنا اسب و شمشیر و انگشتر پدر میرسیده به پسر ارشد. عوضش اونم نماز و روزه ها و دیون پدر رو میپرداخته.. 
من: خب اسب و شمشیر و انگشتر من کو؟! 
مامان: مسخره نشو! دفتر مرجع گفته پسر ارشد، فرزند ارشد یا هرکی.. باید روزه هاش رو بگیریم که روحش اون دنیا معذب نباشه. منم کمک میکنم. همه با هم میگیریم. 
من:خب حالا چند روز هست؟
مامان: 10 سال ضرب در 30؛ میشه 300 روز! چیزی نیست! میگیریم.
من (درحال سکته کامل): چیییییی؟!!!! یعنی از این ده سال که به سن تکلیف رسیده هیچیش رو نگرفته؟!! 300 روز؟!! چه خبره؟! من نمیگیرم. من خیلی آدم باشم تو این وانفسای آخر الزمون روزه های خودم رو بگیرم. فرزند صالحی باشم، گلی از گلهای بهشت! وسعم همینقدره! 
مامان: خب بابات
 که از سن 15-16 سالگی وارد سپاه شد تا اون روزی که در 25 سالگی شهید شد حتی ده روز ثابت یک جا نمونده که قصد اقامت ده روزه کنه و بتونه روزه بگیره. شایدم گرفته باشه ولی تک و توک. ما که نمیخوایم روزه شک دار بگیریم. 300 تا هم که زیاد نیست. تقسیم بر 3 میشه نفری صد روز روزه!
خام شدم و موافقت کردم.
به ز هم گفتیم! گفت مگه خدا نمیگه: 
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ ؟! 
گفتیم:چرا. خب؟!
گفت: خب خودش زنده است، خودش بگیره! (کلن برای ختم قرآن هدیه به بابا هم میگه زنده است خودش بخونه
! به نظر من که از نظر استدلالی و منطقی درسته)! 

حالا ایکاش داستان با همون روزه گرفتن تموم میشد. بند و تبصره هم داشت. با جزئیاتی به غایت حساس و پیچیده..
مامان:دفتر مرجع گفته اگر بستگان درجه یک دارن روزه میگیرن، نباید دو نفرشون در یک روز روزه باشن به نیت یک نفر! 
(یعنی من یه روز . مامان یه روز دیگه.. باید حواسمون باشه تو یه روز با یه نیت مشترک روزه نباشیم!)
من (درحالیکه تو چشمام استیصال موج میزنه): واقعا این فقه شیعه پویاست ها!..
مگر من مرجعم رو نبینم! اولین چیزی که ازش میپرسم اینه که واقعا استنباطش از این مساله این بوده یا برداشت یه نفر تو دفترشونه یا نقشه ی مامانمه!
 
خلاصه الان چند ساله من و مامان یه جدول گذاشتیم جلومون و داریم روزه های مردی رو میگیریم که تو بهشت پاچه های شلوارش رو زده بالا و لب یه رود زلال و جاری بهشتی نشسته و از صدای پرندگان بهشتی سرمسته! این نسیم بهشتی از لالوی شاخ و برگِ درختان بهشتی می وزه لای موهاش، این عطر گلهای بهشتی آدم رو از هوش میبره، لباس بهشتی تنش، جام بهشتی دستش،  صدی نود هم همسر بهشتی داره و غذای بهشتی و میوه بهشتی هم میخوره.. حالی و حولی..
بعد منِ بدبخت، منِ بیچاره،  من بی پناه، من معصوم، منِ مظلوم، منِ سهمیه ای هم باس از آدم و عالم فوش بخورم! و هم با فشارِ غالبا 7 در دمای 50 درجه ای این شوره زار، سگ دو بزنم. به خدا یه بار زبون روزه لبام خشک شده بود، پوست لبم قاچ قاچ شده بود و خون میومد. از تشنگی و گرما داشتم میمردم. از روی این آسفالت خیابون بخار بلند میشد.. من وایساده بودم خبر مرگم یه تاکسی بیاد برم به زندگی دنیوی و شیفتم برسم با ده تا بدتر از خودم سروکله بزنم، دستم تو خون و استفراغ و ادرار و مدفوع مردم باشه برای یه لقمه نون حلال! با قرارداد 89 روزه این درمانگاه، اون خیریه کار کنم، 60 درصدش رو صاحب درمانگاه برداره!.. یه بار اون پالس اکسی متر رو گذاشتم رو انگشت خودم (گفتم خودتم آدمی بدبخت!) دیدم برادیکارد شدم اونقدر که فشارم افتاده؛ پالس ریت 56 تا 63 هم داشتم!.. دیگه شوک چه شکلیه؟ عکسش رو گرفتم چون هیچکس باور نمیکنه با این وضع بشه تازه ساعت 10 شب افطار کرد! داشتم فکر میکردم خدایا این عدالته؟! دمت گرم
! ما هم بنده ی توییم.. 


من حتی اگر بخوام شهید بشم هم، بچه ندارم که امید داشته باشم روزه هام رو بگیره! یا نمیدونم بچه ام اونقدر آدم و قدرشناس خواهد بود که به فکر منم باشه یا نع.. از اولش باید روی پای خودم بایستم.. عِی روزگار.. 
ولی گذشته از شوخی. نوش جون بابا! اینقدر تو این 25 سال عمرش دوید و زحمت کشید و آروم و قرار نداشت که هرچی نعمت بهشتی بهش بدن حقشه.. روزه چیه؟ جون بخواه.. من غر میزنم که سختمه ولی خب عشق هم میکنم که میتونم براش کاری رو تو این دنیا انجام بدم که حالش اون دنیا بهتر و خیالش راحت تر باشه.. 
داشتم فکر میکردم چطوری یه نفر میتونه اینقدر "یه نفری جذاب و خوشگل"  باشه؟!!
بابا میگفته: "اگر بهشت رو روی سجاده قسمت کنن، هیچی به من نمیرسه". چون اینقدر میدویده که فرصت ایستادن روی سجاده و عبادت مستحبی و طول و تفصیلش رو نداشته! جالبه ولی بهشتِ خدا بهش رسید.. کی میدونه معیار و متر خدا چیه برای انتخاب بنده هاش و شهادت؟ 
دوستی میگفت خدا فقط به نتیجه و نقطه مبدا و مقصدت نگاه نمیکنه. خدا به سیر و سلوک و راهی که طی کردی نگاه میکنه.. 
من اگر بخوام به عنوان یه آدم بی طرف به این مرد نگاه کنم چند تا ویژگی شاخص داره که میکشه آدم رو.. 
اول. صداقت و شجاعتش. دروغ نمیگفت چون از هیچکس نمیترسید که بخواد از ترسش دروغ بگه.. هیچ سختی نبود که با همتش از پسش بر نیاد و حلش نکنه.. یا راهی پیدا میکرد یا راهی میساخت.
دوم. این مرد نه تنها حسود نبود! بلکه اصلا نمیدونست حسادت چیه؟! میشه یکی اینقدر روحش آیینه و شفاف باشه؟ یه مرد 25 ساله که تو عمرش به کسی حسادت نکرده و هرچی براش توضیح میدادیم که بابا حسادت یعنی این! متوجه نمیشد! میگفت خب اونم تلاش کنه فلان چیز رو بدست بیاره.. یعنی چی؟! 
سوم. خستگی ناپذیری و هوش سرشار. یک نابغه ی به تمام معنا که با 25 سال سن کلکسیونی از انواع هنر ها و مهارت ها بود. کافی بود یکبار کار یک برق کار یا لوله کش یا تعمیر کار یا مهندس یا تخریبچی رو ببینه. اونقدر سریع یاد میگرفت و با هوش خودش بهش پرو بال میداد که برای مردم فلان روستای منطقه جنگی لوله کشی میکرد.. بهشون آب میرسوند.. برقکاری میکرد.. ساختمون میساخت..
چهارم. بخشندگی. هرچه در توانش بود برای دیگران انجام میداد بدون کوچکترین چشمداشت یا توقعی.. از بذل پول و وقت و جان خودش برای دیگران ابایی نداشت.. خیرخواهِ مردم بود با تمام وجود..
پنجم. اخلاصش. براش مهم نبود حقش رو بهش بدن یا نع! تحویلش بگیرند یا نع! برای هدفش و باورش عاشقانه کار میکرد. اگر فرمانده گردان بود یا یه راننده و پیک گردان یا معاون عملیاتی یا رئیس پاسگاه یا یه نیروی ساده.. براش فرقی نمیکرد.. هیچ فرقی براش نداشت! باورتون میشه؟
دیگه از موهای موج دارِ مشکی، ابروهای پیوسته، 
قد دو متری، لبهای زیبایِ همیشه خندان، مژه های بلندی که فرِخداداد بود و به پشت پلکش میخورد، چشمهای قشنگ و درشت، محاسنِ زیبا، دستهای قوی، بازوهای پرزور و شانه های ستبر و قلب مهربانش صرف نظر میکنم..

برای من بابا نماد حضرت ابولفضله.. یعنی هر وقت میخوام حضرت عباس رو تصور کنم در قد و قامت و هیبت بابا میبینمش.. بابا با اینکه خیلی نمیشناسمش ولی واقعا پدر فضائل و نیکی هاست.. روحش شاد باشه، میدونم دلش طاقت نمیاره حتی ده روز تو بهشت بمونه و پاش رو بندازه رو پاش! میدونم حتی حالا تو سوریه و عراق و یمن داره جوش و جلا میزنه که یه عده رو نجات بده، به یه خانواده آب برسونه، برای یه عده سرپناه بسازه.. میدونم موشک ها روی بال اونها به هدف میخورن و میدونم سرش شلوغ تر از قبله..
کاش این دنیا یک دفعه از شما خالی نمیشد.. دمت گرم! این دنیا و اون دنیا ما رو فراموش نکن! 

پ ن1: درویش مصطفی میگفت: می شود دین دار خیلی چیزها را نداشته باشد. انگشتر, جای مُهر روی پیشانی, محاسن, عبا و عمامه... اما بدان! دین دار حکما دین دارد... جوان! اوج دینداری ابوالفضل العباس, که آقای همه ی لوطی های عالم است, می دانی کجا بود؟ ختم دینداریش کنار علقمه بود. جایی که اصلا دست نداشت تا دستش انگشت داشته باشد. اصلش انگشت نداشت تا انگشتش انگشتر عقیق و فیروزه داشته باشد..." (رمان منِ او/ نوشته ی رضا امیرخانی).
پ ن2: در این دنیایِ نامرد، مرد باشیم!

  • ۹۷/۰۳/۰۵
  • دکتر یونس

نظرات (۴۲)

سلام 
وقتی داشتم نوشته هاتون رو می خوندم گفتم احتمالش هست از خانواده شهدا باشید خدا پدرتون رو رحمت کند 
با عذرخواهی فراوان این جمله تون بوی شعار می ده(در این دنیای نامرد، مرد باشید)
شاید باورتون نشه من چیزی به حدود 16 سال این عقیده را داشتم که اگر کسی بهت بدی کرد تو خوبی کن بهش پاپند بودم اما دیدم تو این روزگار که ادما مثل کرکس فقط منتظرن که تو خسته بشی اونوقت هست که .... خب خسته شدم....
پاسخ:
سلام و رحمه الله. خب اگر شعار هم هست شعار خوبیه! مرد، مدیریت بلده، چشم پوشی و گذشت و خشم و غضبش به اندازه و به جاست! به خاطر خداست و نه به خاطر خودش! 
آخه کسی ‌که دائم السفره که روزه در سفر هم بهش واجبه که! نیس؟ :دی
خدا درجات شهدا رو زیاد کنه ان شالله. :)
پاسخ:
آخ! گفتی ها. الان اینم برم بگم باز مامانم یه جواب داره براش! کلن این روزه ها رو باس بگیریم. ببین میتونی هرکدومش رو ضرب در 60 کنی! کفاره اش رو هم بگیریم!!:)
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
ان‌شاءالله که هستن، به قول خودتون صدی نود و نه و نیم. ولی شما از کجا صد در صد مطمئنین؟

+ من قبل از پیدا کردن اتفاقی اینجا، ** *** ********* **** ******* ******* **** **** حرف حق رو حق به جانب می‌زنید و باعث ایجاد گارد تو طرف مقابلتون میشید، جوری که طرف بگه "این چقد خودش رو دست بالا گرفته"!
+ من از حرفاتون استفاده می‌کنم و بابتش ازتون ممنونم.
+ ان‌شاءالله که از صراحتم نمی‌رنجید :)
پاسخ:
صدی نود حورالعین و همسر بهشتی رو گفتم دارن دیگه! مگه چیه؟!
+سعی کردم من به جانبِ حق باشم و نه حق به جانبِ من! وقتی از درستی یه امری مطمئنیم و بهش باور داریم با یقین دربارش حرف میزنیم، ممکنه اونطوری به نظر بیاد. باید مفهموم و اصل حرف رو گرفت و نه اینکه گوینده کیه. اگر اینطور به نظر اومده متاسفم! 
+منم از شما متشکرم. رنجش چرا؟ بچه که نیستیم!
خدا رحمتش کنه ک حتما هم کرده!
خدا پدرتم بیامرزه ک روح مارو شاد کردی ک حتما امرزیده!
استدلال ز واقعا قشنگ بود خوشمان امد😀
پاسخ:
سلام و رحمه الله علیک. خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه. استدلال؟!..
 بی عشق از دنیایِ آدم ها چه میماند؟/ توفکر کن درسِ ریاضی بی عدد باشد!
سلام
اول فکر کردم رفتم تو یکی از وبلاگ های معرفی شهدا
چون قالبش فرقی نداره زیاد
بعد تهش انتظار داشتم برشی از کتاب باشه!
*
دقیقا بندهای آخر رو قبول دارم
شهدا از ما خیلیی بیشتر سرشون الان شلوغه...
*
خدا سایه ی پدر ابالفضلی تون رو بر سرتون مستدام کنه و بر سر همه ی ما،لطفا...
ای کاش از مردونگی و همت بلند و اخلاص شون درس بگیریم...
پاسخ:
سلام و رحمه الله. عه؟ اینقدر کلیشه ای بود؟! ممنون از دعای خوبتون. ان شاءالله
سلام 
نمی دونم چرا عکس همه ی شهدا رو میبینم به نظرم همه خوشگل و خوشتیپ بودن؟این جمله اغراق نیس واسه منی که عادت به آنالیز چهره ها دارم، عجیبه که هیچ وقت نشده تو ذهنم نقش ببنده که این یکی چرا قیافه اش خوب نیس، انگار تو چهره شون هست که بهشتین......
من فک نمی کنم پدرتون همسر بهشتی داشته باشن...مطمئنا کنار همون گل و بلبلی که گفتین منتظر خانواده خودشون هستن...
روزه هاتون قبول درگاه حق،انشالله روز های باقی مونده این ماه براتون بهترین باشه...
پ.ن:دلم نیومد که نگم ،چه خوبه خودتون قبول دارین از سهمیه استفاده کردین هر چند که شما واقعا لیاقتش رو داشتین ولی خیلی ها نه.....

پاسخ:
سلام و رحمه الله. منم غالبا در تورهای گلزار شهدا گردی که برای خودم میذارم از خودم میپرسم چرا همتون اینقدر زیبا هستید؟! بعد میبینم این نور باطن و روحشون هست که در سیما و صورتشون دیده میشه.. حالا به نظرم این عکس که تو جبهه گرفته شده و طرف یکهفته است شب و روز میدوه و گرد و خاک لا موهاش پره اینه، اگر مثل الان آلاگارسون میکردن میرفتن آتلیه چی میشد؟! مثلا (این) ، (این) و حتی (این) که بازم خسته است ولی از جذابیت هاش چیزی کم نشده!
- وااا؟ چرا همسر بهشتی نداشته باشه؟!! 
پ ن: خب استفاده کردم و هرکسی هم که داره حقشه. چون بیشتر آسیب دیده و در شرایط برابری وجود نداره و احتیاج به حمایت داره چون بزرگترین حامیش رو یا از دست داده و یا با آسیب دیگی او داره زندگی میکنه. شما میدونید سندرم سیم خاردار چیه؟ میدونید فرزند یه جانباز با چه مشکلاتی شب و روز دست و پنجه نرم میکنه؟ میشه در این زمینه ایران رو با کشورهای غربی و حتی کره جنوبی مقایسه کرد.. اونا تا 6 نسل بعد یه سرباز کشته شده برای وطن رو کاور میکنن چون میدونن در هر بحرانی که برای کشورشون پیش بیاد، باز م بچه ها و نوه ها و نوادگان همین آدمن که جونشون رو فدا میکنن. این حرفی بود که یکی از مسئولین کره جنوبی زده بود! 
خدا رحمتشون کنه.
خداییییی ١٠٠روز روزه خیلیه! خدا قوت.
من خودم به تنهایی ٨٠ و اینا روزه قضا دارم ولی نمیتونم بگیرم، بعد هر سال هم بهش اضافه میشه!
پاسخ:
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه. 100 روز برای مامانم چیزی نیست چون به صورت طبیعی فکر کنم سالی، دو سه ماه روزه است! ولی اینکه نباید با هم تو یک روز روزه باشیم یه کم سخته.. خودت بگیر تو رو خدا. پسفردا بعد 120 سال، بچه ات رو نذاری تو منگنه! زمستون و 14 روز اول فروزدین خیلی خوبه برای روزه داری.
خداوند بر حوریانش بیفزاید :)

اصالتا لر هستید؟
پاسخ:
آمییییییییییییییییییین! :)
نه نیستیم. 
ای خدا!!!! زدن این حرفا برای من یکی شده افسانه!!!!! دنیای تو رو نمی دونم اما انشالله که دنیایت همینجور رنگی بمونه
پاسخ:
 این دنیا بضاعتی نداره.. ان شاءالله اون دنیا زیبا باشه.. 
نه مگه همه کتاب ها کلیشه ای ان؟
شبیه خاطرات طنزی بود که همرزمان شهدا مینویسن در فراق رفقای شهیدشون...
روان و صادقانه...
پاسخ:
نه ولی شهدا رو دارن کلیشه ای میکنن. مثلا کی و کجا بتونی یه شهیدی مثل "مهدی خندان" رو ببینی در کتاب "کوچه نقاش ها".. یا یکی مثل "جواد صراف" و "مهدی بخشی" در کتاب "جنگ دوست داشتنی".. یا "امیر مارالباش" در کتاب "نورالدین پسر ایران".. خوشحالم که روان و صادقانه بوده. 
عه! شما واقعا فرزند شهید هستین؟! فکر کردم قصه ست! :/
خدا درجاتشون رو زیاد کنه چقدر خوبه که آدم پیشاپیش شفیعی در آخرت داشته باشه. ^_^

خب در مورد سهمیه ها راستش منم خیلی حق میدم اما نه تو همه جور سهمیه ای! مثلا من کلا با مدرک گرایی مخالفم. با این که همه مون از یه طرف دانشجو هستیم مخالفم. و برای همین مثلا سهمیه ی دانشگاه رو نمی پسندم. تو دوره ی کارشناسی چرا. سهمیه شهدا و جانبازان برای دوره کارشناسی کاملا به جاست، ولی مقاطع بالاتر نه اصلا. حالا بحث زیاد داره. جوابتون به کامنت مطهره رو خوندم خواستم اینو بگم. :)
مورد سراغ دارم طرف ۴۵ سالشه فقط به لطف سهمیه ی جانبازی پدرشه که داره دکترا میخونه. واقعا این به جا نیست چون قرار نیست هر کسی دکترا بگیره و شرط دکترا فقط تخصصه. اونم تو این سن و سال! واقعا اینقدر از جنگ رفتن پدرش دچار عدم برابری بوده که تو این سن و این مقطع هم بخواد از چنین سهمیه ای استفاده کنه؟
منصفانه نیست به نظرم. البته این فقط سهمیه جانباز و شهید نیست ها! کلا سهمیه های متعددی هست که من با همه نوع سهمیه در مقاطع بالای تحصیل مثل ارشد و دکترا مخالفم چون هدف تحصیلات تکمیلی رو به حاشیه می بره و مملکت رو دچار مدرک گرایی میکنه که دچارش هستیم الحمدلله!
موفق باشین.
پاسخ:
آره بابا هستم! خوبش هم هستم! اینقدر لحنم قصه گوئه؟!
اونوقتا که بچه بودم و حوصله هم داشتم یه بار بعد یه فیلمی قلبم جزغاله شد؛ نشستم راجبش نوشتم: (اینجا: من سهمیه ای هستم) ولی حالا هیچ گاردی ندارم و دیگه هم حس و حالِ توضیح و دلیل و برهان ندارم.. اصلا شاید به برکت گورباچف محترمِ وطنی!! حکومت سقوط کرد و آمریکاییها اومدن و اول از همه ما رو اعدام کردن خیال همه من جمله خودمون راحت شد! 
45 سالشه، باباش جانبازه، مثلا پا نداره، پاهای باباش مثل دم مارمولک میتونه خودش رو ترمیم کنه و از نو یواش یواش دربیاد بتونه وظایف پدری خودش رو انجام بده؟ باباش سالم میشه؟ درد و حسرت و بدبختی و استرس روحی اون آدم 45 ساله کم میشه؟ پس شرایط یکسانی با اونیکه باباش سالمه نداره..  من الان فهمیدم هرچی آدما بزرگتر بشن، درداشون از بین نمیرن، با خودشون بزرگتر میشن..
من فقط میتونم یه چیز رو بهتون بگم: بنیاد شهید دری از درهای جهنمه! این شوآف هایی که تو اخبار میگن و این رو دادیم و این رو میدیم و ال و بل رو اصلا باور نکنید! (سهمیه تحصیلی رو هم تا حالا چند بار مجلس حمله کرده برداره ولی چون دستور مستقیم امام خمینی بوده نتونسته! که اونم لاریجانی بر میداره. از برجام که مهمتر نیست!) شاهد زنده اش من!چند تا آزمون استخدامی و مصاحبه شغلی دادم، با نمره خوب و معدل خوب قبول شدم، در آزمون هم نمره خوب گرفتم ولی هنوز شغل ثابت ندارم و استخدام هیچ جا نیستم. نه من بلکه از 3 میلیون بیکار در مملکت، 600 هزار نفرشون از خانواده شاهد و ایثارگر هستن! اما مرتب تو اخبار و .. میگن فرزند شاهد و ایثارگر برای اشتغال سهمیه داره و فلان و فالان! چرا؟
چون یکی باید ضربه گیرِ ژنهای خوب باشه.. یکی باید پیش مرگِ سهمیه هیئت علمی و آقازاده ها باشه.. من باید فحش بخورم و قربانی بشم و افکار عمومی باید من رو ببینن تا فلان آقا زاده در وزارتخانه و شهرداری بی دغدغه پست مدیریتی بگیره.. در ضمن نهاد ها و موسسات یه قانونی دارن که با باز نشستگی یه فرد یکی از بچه هاش در اولویت استخدام اون مرکز قرار میگیره، اما بابای من چی؟ الان زیر خاکه و جای منم حتما همون جاست! 
ممنون. شما هم موفق باشین.
سلام

ماشالا مادرتون. خدا حفظشون کنه...
کلا مادرهای نسل ما اینجوری هستن . آدم عاشقشون میشه یه تصمیمی بگیرن مصمم پاش وامیستن‌...

جسارت نشه ولی یاد این دیالوگ حمیده خیرآبادی افتادم:
خُبه خُبه حالا...بفرمایید روزه هاتونو بگیرید :))
با اینکه عکس و سند هم ضمیمه بود ولی راستش اصلا دلمون رحم نیومد. بنظر من که مادر محترم تخفیف هم دادن والا هر سیصدتاش بعهده فرزنده ارشده :)

خوش بسعادت پدر محترمتون و خوشا غیرت و مردانگیشون. با اهدای صلوات کامنت گذاشتم ولی در مقابل شهدا حس میکنم برای خودم باید فاتحه بخونم...
پاسخ:
سلام و رحمه الله! خدا به بچه هاتون رحم کنه! :) چرا اینقدر بی رحمید؟! هر 300 تاش واس منه؟ اونوقت چرا؟ یه ضرب المثل ترکی هست که میگه: تو دشت و صحرا روباه باشم، ولی فرزند اول پدر و مادرم نباشم!! 
به پیام خصوصی:
سلام و خیر و برکت خدا به شما. ممنون. خدا مادر عزیزتون رو رحمت کنه. ان شاءالله میهمان ام المومنین حضرت خدیجه و سیده زنان بهشت حضرت فاطمه باشند. خدا قلبتون رو آروم کنه به لطف و رحمت واسعه خودش.. 
برای اون مساله هم من غصه نمیخورم. نگران نباشید. دست خدا رو محکم تر میگیرم. نعم المولی و نعم النصیر 
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    جدا کیه که بدونه شرایط زندگی یه خانواده شهید یا جانباز چه طوره?! به جز خودمون.

    ***** بیشتر مراقب خودت باش.
    اینطوری پیش بری که همه روزه ها میافتن گردن مادر جان :))) البته ببخشید شوخی کردم ها.

    عزیززززم.خوش به سعادتتون. ان شاءالله که زندگی تون پر از آرامش و بندگی خدا. عاقبت بخیر باشید.

    پاسخ:
    چشم. مواظبم و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم!:)
    شاعر میگه: احساس سوختن به تماشا نمیشود/ آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم..
    من یه بار 5 روز بیمارستان خوابیدم، هر لحظه اش مثل مرگ بود.. تازه فهمیدم جانباز بودن از شهادت سخت تره.. به خدا خیلی سخته.. من نمیتونستم نفس بکشم. تازه فهمیدم اون جانباز شیمیایی یه عمر چطوری با تنگی نفسش ساخته؟ برام اکسیژن میزاشتن انگار دنیا رو بهم میدادن.. رو تخت بودم و از درد نمیتونستم تکون بخورم و تو تب میسوختم! تازه فهمیدم اون جانباز قطع نخاع 30 ساله داره چی میکشه؟ من امید داشتم که خوب میشم و مرخص میشم ولی اون چی؟!! جانباز بودن و اسارت ایمان خیلی قوی میخواد. هر لحظه اش امتحانه برای خودت و خانوادت.. بعد من الان دیگه میگم، سختی و دوری برای منه اما بابام جاش تو بهشت راحته، ولی فرزند اون جانباز سوختن و درد کشیدن و محدودیت پدرش رو میبینه.. دو تاشون دارن زجر میکشن.. جانبازای اعصاب و روان که دیگه هیچی.. خدا بهشون اجر و صبر بده..
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • دردایی که تمومی ندارن.
    آرامشی که خیلی وقتا مثل دخترای دیگه نچشیدم. 
    تازه دوستامو که میدیدیم با اوضاع جسمی و روحی پدرهاشون، میفهمیدم که چه قدر تازه ما حالمووون خووووب بوده.

    :) 
    خدا مراقبتون باشه دکترخان.

    پاسخ:
    یه نویسنده میگه دو نفر هیچوقت به زندگی طبیعی بر نمیگردن: مردی که عاشق شده، و مردی که از جنگ برگشته..
    آمییین..خدا پدرتون رو براتون حفظ کنه. زنده باشی دختر عمو! 
    شمالی؟

    پاسخ:
    نه!
    ترک سن؟
    پاسخ:
    هاییر!
    اصلا متوجه منظورم نشدین.
    مسئله ی من مدرک گرایی در مملکت بود وگرنه گفتم که سهمیه دوره لیسانس کاملا به جاست. یا سهمیه در اشتغال هم کاملا به جاست. چون از ضروریات زندگی هاست که اونی که به خاطر این مملکت تو شرایط سخت تر بوده حق داره سهمیه هم داشته باشه. 
    من گفتم در "بعضی" موارد قبولش ندارم که یکیش سهمیه های قبولی تو مقاطع بالاست. چون هدف تحصیلات تکمیلی چیز دیگری است.
    اونی که باباش جانبازه اصلا چرا باید دکترا بخونه؟ اگر میخواد بخونه باید تخخصشو ثابت کنه نه آلام و دردها و سختیهاش رو.
    چون دکترا یک مدرک لوکسه، وجودش ضروری نیست. مدرکی برای کمک به شرایط آدمها نیست. 
    ولش کن. فقط اینکه من خودم هم تو خانواده شهید و جانبازم و از شکم سیری حرف نمی زنم. اما بیش از هرکسی حتی خودم و امثال خودم، دلم برای مملکتم می سوزه.
    و هییییییچ کس جز جانباز و خانواده ی شهید و جانباز از سختیهای این زندگی خبر ندارن. هییییییچ کس.
    پاسخ:
    من متوجه شدم. ولی شما سوالتون رو خودتون خوب متوجه نشدین. سهمیه برای اون امتحان ورودی هست و نه طول تحصیل!
     چه کار شناسی ، چه ارشد، چه دکترا. چه فرقی میکنه. نفس عمل یک چیزه. اونم این نیست که یه صفر رو بشونن کنار صد! سهمیه 15 درصد مازاد بر قبولی هاست و نه از قبولی ها. میدونی نفر اول کنکور ریاضی سال 95 و نفر دوم و پنجم کنکور انسانی همون سال از بچه های شاهد و ایثارگر بودن. دلم میخواد درصدهای احسان شریفیان نفر اولِ کنکور ریاضی 95 و چهره ی نورانیش رو ببینی. چرا فکر میکنی بچه های ما خنگن؟ اینا باهوش ترین و مقاوم ترین بچه هان. 
    اونیکه قبول میشه باید 75 یا 85(شک از منه) درصد نمره قبولی افراد آزاد در اون رشته محل رو آورده باشه. مثلا همین سهمیه برای استعدادهای درخشان و دانشجوی نمونه 90 درصد هست. برای تخصص سهمیه منطقه محروم هست که خیلی بیشتره. یا سهمیه هیئت علمی برای فرزندانشون یا سهمیه مدیران وزارتخونه ها که بدون سقفه! ولی چرا همه تمرکز و حساسیت روی سهمیه این بچه هاست؟!! خدایی بهش فکر کردید؟
     فلان پسر استاد هرزه و اخراجی دانشگاه ایکس میومد و با افتخار سر کلاس ما مینشست و میگفت بابام هیئت علمیه! یک نفره امتحان رو کنسل یا جابه جا میکرد، شاگرد ممتاز ما جرات نمیکرد بگه فرزند شهیدم. یه بار سید ط گفت: اگر بابام رو اعدام کرده بودن اینقدر که الان مخفی میکنم بابام رو، معذب میشدم؟!.. جوابی نداشتم بهش بدم فقط دلم میخواست بمیرم.. 
    یعنی با اون 10-15 درصد فاصله ی نمره، فاجعه ملی رخ میده؟ جنایت اتفاق می افته؟ بعد در دوران تحصیل و نمرات که دیگه سهمیه نیست همه یک امتحان رو میدن و فشار و سختگیری و سنگ اندازی برای اینا بیشتره. کفایت علمی نداره؟ تخصص کافی نداره؟ فارغ التحصیلش نمیکنن. میدونی قسمت فان قضیه کجاست؟ اینکه من دقیقا برعکسش رو دیدم. اینکه اینترنای ماهِ قبل از من، دو تا سکه میخرن میذارن زیر دو پرس کباب و میفرستن مطب رئیس گروه و هر 20 نفرشون بدون امتحان آخر بخش،بدون حتی یک شیفت شب و نفری یک یا دو مورنینگ ماهانه با نمره 17-18 پاس میشن و من تک اینترن بخشی بودم که سه ماهِ تمام، هفته ای سه تا مورنینگ و بیشمار کشیک تک نفره دادم و چنان امتحانی دادم که استادا میگفتن ما تو جون سختیِ تو موندیم. چقدر صبر و تحمل داری؟! آخرش برگه ی 19 امتحانیم بصورت 15.75 وارد کارنامه شد!(درس 12 واحدی). چون همون رئیس گروه از من خوشش نمیومد و حتما به خاطر تیریپ مذهبیم سهمیه ای هم بودم و حتما آینده ی علم پزشکی با من به خطر میفتاد!! همون آینده ای که با کباب کوبیده و دانشجوهای دو در و بیسوادش تضمین بود!
    در موسسات و مراکز دولتی(چیزی که من تجربه کردم و دیدم) اگر یه کارمند هست که کار را میندازه و قد ده نفر کار میکنه، صدی نود از همین بچه هاست چون باید قد ده نفر کار کنن تا اون جمهوری اسلامی که عزیزشون رو به خاطرش از دست دادن به خاطر بی لیاقتی فلان مدیر و ناکارآمدی بقیه کارمندا فحش نشنوه.. اونقدر خودشون سختی کشیدن، دلرحم و با محبت و کار رابندازن. من بچه های خودمون رو حتی از تکیه کلام ها و طرز برخوردشون میشناسم. (و البته در اینها هم مثل هر قشر و گروه دیگری آدم بیخود پیدا میشه..)
    دکترا مدرک لوکسه؟ خب شما برای چی میخواهیدش؟ اون فرزند جانباز و شهید هم برای همون میخوادش.. اون با شما طی تحصیل شرایط و امتحان های یکسانی خواهد داشت. واگر نتونه تخصصش رو ثابت کنه، اساتید زحمتش رو میکشن لازم نیست ما قبلا حکم رو جلو جلو صادر کنیم. 
    من برای شما احترام قائلم و میدونم نیتتون خیره. علی ایحال امیدوارم شرایطی پیش بیاد که نگرانیهای شما برطرف بشه و قلبا اطمینان پیدا بکنید که اگر این بچه ها هم رشد بکنند و از جامعه حذف نشن و برن سر کار و دانشگاه و غیره، احتمال خیانت و وطن فروشی کمتره و شاید انقلاب به دست نامحرمان نیفته.. الله اعلم.  روز قیامت از امام خمینی سوال میکنیم چرا فکر میکردی حضور اینها انقلاب رو بیمه میکنه! 

    اصلا متوجه عرض من نمیشین.  همین که مصداقی بحث میکنین اثباتشه.
    اصلا مگه من گفتم ملتِ سهمیه دار کوشا نیستند و دور از جون خنگ و تنبل هستن و سهمیه های آزاد نابغه ان؟
    من گفتم از جامعه حذف بشن یا اینکه خودمم گفتم باید سهمیه اشتغال داشته باشن؟
    اصلا مگه من گفتم فرزند جانباز نباید دکترا بخونه که حالا میخواین علت و انگیزه ی طرف رو با انگیزه من نوعی مقایسه کنین؟
    همینا ثابت میکنه عرضم رو متوجه نشدین و من میذارم به حساب سیل تهمتهایی که تا الان شنیدین.اصراری هم ندارم چیزی رو اثبات کنم.
    ولی از اینکه اصرار دارید بگید خودتون متوجه حرف من شدین ولی من خودم متوجه حرفم نیستم تعجب کردم! این حجم اعتماد به نفس جالبه. من به عنوان خالق سوال دارم میگم قصدم رو متوجه نمیشید بعد شما به عنوان دریافت کننده، میگید خودت متوجه نمیشی چی داری می پرسی 😅 :))
    اوکی. می پذیرم که اشتباه کردم گفتم. من عذر میخوام. نباید میگفتم.اونم وقتی قابلیت توضیح مناسب عرضم رو ندارم. 
    و افرین به شما. خدا امثال شما رو زیاد کنه. :)
    عرض بنده تمام است و اصراری بر اثبات یا حتی توضیح بیشتر برای عرضم ندارم. 
    خواستید کل کامنتهامو حذف کنید که در ذهن بقیه هم باعث شبهه ای که شما برداشت کردید نشه.
    موفق باشین.
    پاسخ:
    منظورم این بود که خودتون به سوالتون دقت کنید. اگر سوالتون رو خوب ببینید متوجه میشید نگرانیهاتون تا قسمت زیادی وجود نداره یا اونقدر حاد و وحشتناک نیست که تصور میکنید. من سعی کردم سوالتون رو توضیح بدم. نمیدونم چقدر موفق بودم. علی ایحال من همینقدر فهمیدم و همینقدر بلد بودم که توضیح بدم. امیدوارم رفع نگرانی شده باشه. 
    برای خودتون و نوشته هاتون احترام قائلم. چرا حذف کنم؟ بذاریم باشه. دلیل نمیشه چون من بدلیل شخصی با چیزی موافق نیستم حذف شه. بقیه خودشون عقل دارن و من مسئول قضاوتهای اونا نیستم. درضمن شما دوست خوب من هستید. انتقادی دارید. شرمنده ام که نمیتونم کار بیشتری انجام بدم. و نظرمم همینه. اصل روی رفاقته. بقیه حواشیه. زنده باشی عزیز جان.
    قربون شما. شما لطف داری.
    من انتقادم به مدرک گرایی بود اصلا. به سهمیه جانباز و اینها نبود. انتقادم به این بود که وجود هرگونه سهمیه ای در مقاطع بالا به مدرک گرایی جامعه دامن میزنه. من با سهمیه جانبازان در هیچ جا مشکل ندارم.اما با همه ی سهمیه های مقاطع بالای تحصیل مشکل دارم. من حتی با دانشگاه های پردیس و بین الملل و پولی و غیر انتفاعی و همه ی اینا که مقاطع بالا رو با داشتن شرایط دیگه ای غیر از انگیزه و تخصص درست ارائه میدن، مشکل دارم چون وجودشون باعث "تشویق" ملت به دریافت مدرک بالاتر میشه بدون اینکه هدف مقاطع بالا رو محقق کنه. 
    همون کامنت اول گفتم مشکل من با اینه که همه مون از یک کنار دانشجوییم! خب قبول بکنید یا نه هرجور سهمیه ای در مقاطع بالا به مدرک گرایی جامعه دامن میزنه. حالا چه بنیاد شهید باشه چه هیآت علمی چه دانشگاه پولی چه هرچی! 
    هرچیزی که باعث بشه عده ای شایسته یا غیر شایسته بدون انگیزه ی درست "تشویق بشن که شانسشون رو تو قبولی امتحان کنن" و مثلا امکانی داشته باشن که بتونن ساده تر از سایرین وارد مقطع بالای تحصیلات تکمیلی بشن اشتباهه چون جامعه رو به سمت مدرک گرفتنِ بی هدف سوق میده، باعث میشه همه به سمت مدرک گرفتن متمایل بشن و اینکه یه جامعه ای پر از دکتر و فوق لیسانس باشه نعمت نیست. عین ضرره. چیزی که بهش مبتلا شده این جامعه.
    از نظر من تنها سهمیه مجاز برای تحصیل در مقاطع بالای تحصیلات تکمیلی سهمیه های استعدادهای درخشانه. چون فقط همین سهمیه ست که در مسیریه که منطبق با هدف تحصیلات تکمیلی ایجاد شده.
    تاکید میکنم تحصیلات تکمیلی. نه دانشگاه، نه اشتغال. که لیسانس داشتن و کار داشتن ضرورته و وجود سهمیه برای کسی که شرایط سخت تری داشته به جااااست.
    اون آقای ۴۵ ساله، کار داره، ارشد داره، فکر میکنی چرا رفت دکترا شرکت کرد؟ چون فمید سهمیه داره. وگرنه عمرا میرفت. میگم انگیزه ت از دکترا چیه؟ میگه حالا که سهمیه دارم بذار برم شاید منم دکتر شدم! میگم هدفت چیه؟ مدرکت قراره به چه دردی بخوره؟ میگه حالا بذار برم! شاید منم آقای دکتر شدم. خب سهمیه ش هست چرا که نه؟ مجانی هم هست. بنیاد شهید پولشو میده!
    ایناست که میشه درد. بعد همین آقا میلیون میلیون پول بنیاد جانبازان رو داره میریزه تو جیب دانشگاه آزاد که بهش بگن آقای دکتر. در حالی که این مدرک هیچ اثری بر ارتقای شغلی یا منافع و یا اثرگذاری اجتماعیش نداره.
    خوبه که بنیاد شهید پولشو بده یا حمایت کنه اما یه مکانیزمی باید باشه که هرکسی به هوای سهمیه داشتن نگه حالا بذار شانسمو امتحان کنم. فقط کسانی ارشد و دکترا بخونن که هدف درستی دارن.
    وجود این سهمیه ها(همه نوعش و نه فقط جانبازی!) باعث تشویق بیجا میشه. اینه که ایراد داره.چون جامعه رو مدرک گرا میکنه.
    نمیدونم تونستم بهتر توضیح بدم یا نه؟
    اگر تونستم، حالا با این نگاه دوباره کامنت اولمو بخون.:)
    پاسخ:
    بله عزیزم. شما خوب توضیح دادید و من هم متوجه دغدغه ی شما شدم و 70 درصد ( به خصوص اون قسمت مدرک گرایی افراطی و بی هدف در جامعه) باهاتون همفکر و موافقم. ولی نظرم درباره سهمیه شاهد و ایثارگر همونه که توضیح دادم. چون اون بچه ها هم قطعا هدف و انگیزه ای برای ادامه تحصیل دارند و انشاالله خودشون در عمل هم ثابت کنند که شایستگیش رو دارند.دلیل و هدف اون آقای 45 ساله به نظرم خیلی احمقانه و جِلفه! ولی به خاطر یه آدم با هدف سبک و جلف و طرز فکر اشتباه نمیشه یه اصل درست رو که میتونه 90 درصد کارآیی مثبت داشته باشه برداشت. اون داره از نعمتی که داره بد و بیمورد استفاده میکنه و من باهات در این مورد موافقم. ولی اون آقای 45 ساله رو مقایسه کن با سورنا ستاری. اونم یه فرزند شهیده که مسئول و متخصصه.. همه مثل هم نیستند. 
     باور کن من دوسِت دارم و دلم نمیخواد ناراحت باشی. 
    من دانشگاه دولتی بودم و اصلا از دانشگاه آزاد خبر ندارم. بنیاد شهریه دانشگاه آزاد رو میده؟!! عجب! بنیاد تو یک برگ مشخصات من و بابام 90 درصد اطلاعات اشتباه وارد کرده، برای مردی که ده سال سپاهی و شب و روز تو جبهه بوده زده 20 ماه جبهه!! 12 سال پروندش رو انداختن یه گوشه ای و درجه اش مسکوت و مغفول موند! حالا هم مدرکش اشتباه. تحصیلاتش اشتباه. درجه اش اشتباه. شغل پدر، مدرک من و همه چی اشتباه. مدرک من رو زده دانشجویِ کارشناسی مهندسی پزشکی دانشگاه آزاد! بهشون میگم این رو از کجا نوشتید؟ از خودتون نپرسیدید این چه کارشناسی هست که ده ساله تموم نشده؟ {شما اینجا چکار میکنید؟ کورید؟ کرید؟ عقل ندارید؟ انسان نیستید؟ وجدان ندارید؟ اینقدر خانواده شهدا رو اذیت نکنید، احترام پیشکش} (خداییش این قسمت داخل آکولاد رو تو دلم گفتم چون کارمنداش خیلی وحشی ان و اگر ناراحت بشن، بدتر لج میکنن و مشکل جدید برات درست میکنن).. میگه ما اصلا نمیدونستیم شما هستی!! وجود داری!! همینی که هست! عزت زیاد!
     اینا یه کاری میکنن آدم هزار بار آرزوی مرگ کنه، و پاش رو تو بنیاد شهید نذاره، کمک و اشتغال و ادب و انسانیت پیشکش.. تو نمیدونی تو بنیاد چه خبره! فقط باید بگم اگر یکی تونسته شهریه اش رو از این بنیاد بگیره، خیلی آدم خاصی باید باشه! تونسته یه مو از خرس بکنه!
    منم دوستت دارم و ناراحت هم نیستم 😚😋
    شما هم اگه از من رنجیدی عذر تقصیر😍
    پاسخ:
    من متوجه روحِ حرفات بودم و چون قبولت دارم و دوستت هم دارم ازت نرنجیدم. 10-20 درصد که تفاوت سلیقه حتی بین دوقلوهای همسان هم طبیعیه، ما فقط تو ده درصد به تفاهم نرسیدیم که اونم فدای سرت. وجود خودت رو عشقه! :) از منم عذر تقصیر.
    چه گیس و گیس کشی شد!!!!!  منتظر یه دعوای حسابی بودمممم!
     از طلب ندارم تا کام من برآید  یا تن رسد به جانان، با جان زتن براید(شرح حال شما  اقای دکتر!!!!!)
    ولی باور کنید بحث هایی که دارید می کنید نوعی اتش به اختیاراست!!!!! اون بالایی ها و کله گندا دارن پول پارو می کنن٬ اونوقت ما چسبیدیم به حروف الفبا!
    اقای دکتر! متاسفانه تو این قسمت ذهنیتمان کمی بد شده ست بعضیا تو همین بنیاد شهید دزدی کردن بعضیا هم حاضر بودن خودشون رو بکشن اما از پول این سهمیه برندارند!!!! کار ندارم که حالا طرف کارش درست بوده یا نه! به هر حال سهمیه تون هست! اما خواهشاً قضیه رو یه بعدی نبینین

    پاسخ:
    یه بحث دوستانه بین دو تا رفیق بود. من با رفیقام دعوای حسابی ندارم!! اشدا علی الکفار ، رحما بینهم! متوجه تیکه شما هم شدم. بله دنیا همینه دیگه.. 
    ۱:گفتین تور گلزار شهدا گردی یاد خودم افتادم که تو دوران دانش آموزی یه چیزی تو مایه لیدرش بودم...یعنی کافی بود شیش بهمن بشه ما بریم گلزار شهدا ..بعدتر ها که ماجرای شهدای غواص پیش اومد و مدافعان حرم منم به نسبت این تور هارو در مدرسه افزایش میدادم...مدرسه که تموم شد دیگه گلزار شهدا هم رفت کنار...تلنگر خوبی بود شاید بازم یه سری زدم ...
    ۲:عکس های اولی و‌ سومی رو قبلا دیده بودم...تو این عکس هایی که گذاشتین پدر خیلی جوون تر به نظر میرسن و خوشتیپ تر....متن اولی حاوی صحنه های دلخراش بود که دیگه دلم نیومد بخونم.فرصت دومی رو هم نداشتم ولی رفتم سراغ سومیه...به طرز غیر منتظره ای متوجه سن و سال شما شدم...
    ۳:من فکر میکردم حوری بهشتی همون همسر آدم باید باشه...
    ۴:من نباید حرفی از سهمیه میزدم...تو تموم این سال ها که فهمیدم سهمیه یعنی چی فقط و فقط حس تنفر تو ذهنم وجود داره...ذهنم بسته اس و مطمئنا حرف های شما رو نمی پذیره ...شاید با گذر زمان حق رو دادم به شما ولی الان می دونم که نمی تونم پذیرای دلایل شما باشم...شاید باید با دقت بیشتری نگاه کنم...ولی شما هم اینو در نظر بگیرید که با اون تعداد زیاد شهید و جانباز و آزاده و ایثار گر مطمئنا ما هم در نزدیکی این افراد و داریم و شاهد زندگی شون هستیم....شاید دیدن زندگی اونا دلیل خیلی از قضاوت های ما باشه چرا که با چیز هایی که شما می فرمایین بسیار فاصله داره....
    پ.ن:منظورتون از سندروم سیم خار دار چیه؟ربطی به سندروم کارپال تانل داره؟ یا اشتباه حدس میزنم....
     
    پاسخ:
    1.گلزار شهدا حال آدم رو خوب میکنه. حداقل من که اینطورم! 
    2.خب خداروشکر!
    3. جواب این که ساده بود. کافی بود یادت بیاد حوری بهشتی میتونه چند تا باشه. خب همسر آدم که یه دونه بود. چطوری میتونه چند تا باشه؟! پس حوری یه چیز دیگه است!
    4.از اون تعداد زیاد، قسمت اعظمشون مجرد از این دنیا رفتن و اصلا زن و بچه نداشتن. امیدوارم کمکی کرده باشم. شما از بیرون زندگی اون ها رو میبینید و من درون یکی از اون زندگیها قرار دارم!
    5.سندرم سیم خاردار برای اسرای جنگی هست که دوره هایی از اسارت رو تجربه کردن.. اون تالمات روحی و آثار روحی اون شکنجه ها با اون فرد باقی میمونه.
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    روزه پدر و مادر بر هیچ ***** واجب نیستا!
    فقط بر پسر اول واجبه.
    پاسخ:
    شما بیا این رو به مامان من بگو! خودمم بهش گفتم. مگه قبول میکنه؟.. حالا که نصفش رو گرفتم دیگه..
    آیه ۱۴۸ بقره رو عرض کردم که احتمالا پدر گرامی بر اساس تکلیف مالایطاق، معاف بودن...
    اما بازم پرس و جو کنید...


    پاسخ:
    عزیزم من چقدر دنبال این کلمه "ما لا یطاق" میگشتم. میشه یه ذره توضیحش بدی؟! چطوری میشه یعنی؟ از گردن فرد کلن ساقط میشه؟ معیار لایطاق بودن چیه؟ در تشخیص کیه؟ لا یطاق بودن فقط برای روزه است؟ مثلا برای مسائل دیگه چطوریه؟
    نکته دیگه اینکه بابا اون اوایل بسیار لاغر و معده درد داشت و اصلا نمیتونسته با اون حجم از بدو بدو، زیاد ناشتا بمونه و خیلی هم بد غذا بوده.. که البته وقتی من با ضربان قلبِ 57 در دقیقه و فشار 7 دارم روزه میگیرم و میشه، حجت بر همه تمومه!  
    سلام
    در ادامه این مباحث
    صرفا میتونم بگم واااااقعا بنیاد شهید دری است از درهای جهنم انقدر که عذاب میدن و برای یه عده....
    ما بر این باوریم کاش اصلا کلهم این سهمیه ها رو برمیداشتن می‌گفتیم باشه،هیچی به خانواده شهدا و ایثارگران نمیدن
    نه اینکه هم هیچی ندن منفعتش باشه برای بعضی سودجوها و بعضی عزیزان دلی که بالاخره به یه طریقی میتونن به حق شون برسن.
    هم فحش و حرفش پشت خانواده ها باشه....
    هم این دو دستگی مسخره تو جامعه پیش بیاد که به این قشر غالبا مظلوم و مقاوم به چشم یه سودجو نگاه میکنند....

    بگذریم
    خدا به همه ی ما صبر بده...
    پاسخ:
    داستانیه ها.. مثل قصه ی فدک شده! عمر اومد به حضرت زهرا گفت فدک رو بده میخواییم خرج مسلمین و فقرا کنیم!! به کی میگفت؟ به زهرایی که شب عروسیش لباس عروسیش رو به فقیر بخشید.. به کسی که سه شب روزه بود و هر شب افطارشون رو به سائل و یتیم و اسیر دادن و آیه نازل شد برای این اتفاق تا هیچ کس نگه ندیدم، یادم نمیاد، دروغه.. ولی همین آدم رو سر قضیه فدک مقابل فقرا و مردم قرار دادن و حضرت زهرا تنها موند. فدکش غصب شد.. آب از آب تکون نخورد.. مهاجر و انصار کور و کر شده بودن!
    حالا بلا تشبیه ولی اونیکه با جان و مال و ذره ذره وجودش جهاد کرده؛به خاطر سهمیه 15 درصدی ورود به دانشگاه اونم به شرطها و شروطها میشه سودجو! سودجو بود اصلا نمیرفت جبهه. اگر سود داره، همین الان هم در باغ شهادت باز باز است، بقیه جویندگان همین الان برن سوریه و عراق از فیض مجاهدت و شهادت سود ببرن!
     اونقدر بزرگ شدم که حرف و قضاوت مردم دیگه برام مهم نیست. 
    سلام

    والا احکامه دینه :) دستورات دین هم که سلکتیو نمیشه...
    بنده هم بیشتر پاراگرافای انتهایی متنتون صدق میکنه در موردم پس دست میزنم به زانوی خودم :)) 
    ما هم اون ضرب المثل رو داریم، منتها برای بچه آخر و ته تغاری :)
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. بچه ته تغاری که نونش تو روغنه! هم پدر و مادر اونقدر با تجربه شدن که روش آزمون و خطا نکنن و هم غالبا شرایط مالی و وضع معیشتی خانواده بهتر و با ثبات شده. و هم خودش اینقدر پرروئه که شکم برادر و خواهر بزرگترش رو سفره کنه! مظلوم و معصوم فقط اون بچه ی اول که میوه ی عشقه خداییش! (برای خودش نوشابه باز میکند!)
    :))
    پیشنهاد خوبیه
    در باغ شهادت بااااز بازه
    همین الانشم به مدافعان عزیزمون کم حرف نمیزنن...
    فعلا که داعش تموم شد
    ولی خوبه برن یه امتحانی بکنن ببینن این مدل سودجو بودن چه طعمیه
    پاسخ:
    داعش تموم شده ولی مسلحین هنوز هستن. و چون بدون پرچم و بین مردم قرار دارن اتفاقا مبارزه باهاشون سخت تره.. یمن عزیز دلم هم هست. 
    نصف اینایی که ایران ایران، وطنم پاره تنم، پاسارگاد، کوروش و هخامنشی و فالان و فلان میکنن، زمان جنگ 8 سال تو شیش تا سوراخ قایم شده بودن و اصلا معلوم نبود کجان! حاضر بودن با لباس زنانه برن خارج فقط ایران نباشن! میدونی فقط 19 درصد از مردان و پسران واجد شرایط رفتن جبهه. باورش سخته ولی حقیقت داره.. همه ی بار اون دفاع مردمی روی شونه 19 درصد از خانواده های ایرانی بود و بعضیا اصلا نمیدونستن قصه چیه؟ طرف میگفت: وقتی امام فوت کرد (روزی که برای من از شهادت بابا سخت تر بود) تا فردا صبحش ما ازخوشحالی زدیم و رقصیدیم! تو تعطیلاتش هم همه ی خانواده رفتیم شمال.. چقدر تعطیلاتِ خوبی بود!! 
    الان هم مدافعین حرم همونقدر مظلومن و خانواده هاشون زخم زبون میخورن. و مدعیانِ وطنم پاره تنم اوج شجاعتشون رو موقعی که دو تا داعشی اومدن تو مجلس ترقه در کردن همه دیدیدم!! به قول آقا شما کی جونتون رو فدای ایران کردید؟! بگید ما هم ببینیم خب.. :)
    ما لایطاق فقط برای روزه س...
    نماز در هیچ حالتی ساقطی نمیشه و دین به گردن می مونه...

    اما طبق آیه، چون پدر شما در حال جنگ بودن و با توجه به شرایطشون مالایطاق محسوب میشدن، فدیه به گردنشونه (یه مد طعام برای مسکین) نه روزه، و چون شهید شدن قرضی ندارن...

    با این حال بازم از مرجع بپرسید خیلی بهتره...

    پاسخ:
    هومممم! که اینطور.. یکی بود که از این کلمه استفاده میکرد برای نیل به مقصود مطلوب خودش! ای بدجنس! حالا میدونم چکار کنم.. (چشمهایش از لذتِ مچ گیری برق میزند!!:)
    روحمان شاد شد از این روزه گرفتنات:)
    پاسخ:
    :/
  • نون.میم.واو

  • اگه خودم روزه قضا نداشتم حتما دوست داشتم در توفیق به جا آوردن روزه های شهید با شما شریک باشم...یکی از شهدای مدافع حرم قبل شهادتش یه ویدیو ضبط کرده بود گفته بود هرکی تونست برا من یه روز نماز قضا بخونه ایشالا اون دنیا جبران میکنم
    پاسخ:
    نه بابا چیزی نیست که قسمت اعظمش رو گرفتیم. این قصه و دیالوگا مال چند سال پیشه. بیشتر منظورم اون قسمت فان قضیه بود و میخواستم از پارادوکسی که بوجود اومده شاد بشیم.. اسم شهیده رو بگو. خوراک منه. کار لنگ این دنیایی و اون دنیایی زیاد دارم. هر روز نماز بخونم، یه کار را میندازه؟ یعنی دو روز بخونم، دو تا؟ :) قربون معرفتش، گل من!
  • نون.میم.واو

  • فهمیدم و کلی هم خندیدم و شاد شدم و برا بقیه هم خوندمش
    ولی بالاخره منم باید به فکر اون طرف خودم باشم اینجا ابراز تمایل کنم که اون دنیا بتونم بهشون بگم من دوست داشتم ولی نشد اینم سندش:))

    شهید سجاد مرادی..اینم ویدیوش:

    https://www.aparat.com/v/QOU4d/
    درخواست_شهید_مدافع_حرم_سجاد_مرادی


    پاسخ:
    نکنه شما هم اصفهونی هستید؟! شهید که اصفهانی بود! یعنی اینا شهیدم میشن باز حسابگریشون رو دارن!! تو ژنشون هست گویا.. بابا شهید شدی بیخیل دیگه! نگفت اون دنیا جبران میکنم ، قولی ندادا!! :(
    دلم میخاد یه روز بت زنگ بزنم!! ینی میشه؟؟! قسمت میشه؟؟! بس ک من تنبلم! بس ک فراموشکارم! بس ک داغووونم!
    پاسخ:
    هوف! چرا داغون.. ای بابا! بله که میشه. اینجا انقدر گرمه از تشنگی هلاکم به خدا..طرفای شما هوا چطوره؟ ظهر رفتم تو یه مسجد نزدیک محلی که کار داشتم نماز بخونم، بعدش از شدت گرما جرات نمیکردم بیام بیرون.. هلاک شدم تا برگشتم..  :(
  • نون.میم.واو

  • چرا دیگه دقیق گوش بدید آخرش میگه ممنون میشم، ایشالا اونور جبران کنیم:)
    دیگه شهید اینجوری میگه ازش قبول کنید دیگه
    پاسخ:
    بابا اصفهانیه دیگه، نماز شب اول قبر بخونید، یه روز نماز قضا بخونید! ممنون میشم!! ایشالا جبران میکنم؟!! من میخونم ولی ایشون رو مقایسه کن با شهید مدافع حرم "مرتضی عطایی" همون ابوعلی معروف که رفیق شهید مصطفی صدر زاده بود. از بچه های گردان فاطمیون که خودش جلو جلو سال 90 زیر قبه ی امام حسین برای تشییع کنندگانش  نماز خونده بود! و تو وصیت نامه اش هم نوشته بود! (اینجا) خبرگزاریها نوشتن: "ده هزار نفر" در تشیعش شرکت کردن تو مشهد! شهدای فاطمیون خیلی مظلومن.. برای این شهید شنیدم یه کتاب چاپ شده به اسم: "ابوعلی کجاست؟" 
    امروز داشتم یه مطلبی میخوندم که باعث شد تو اون ده درصد افتراقمون هم پا پس بکشم. حرفت درسته.
    بهتره حالا که قراره یه عده دکترهای این مملکت باشن، چه بهتر که فرزندان شهدا و جانبازان باشن.
    هرچند هنوزم میگم نباید برای مدرک گرایی تشویق کرد جامعه رو. ولی الان این سهمیه رو از اون نگاه تشویق مدرک گراییم سوا میدونم. اصلا شاید بهتر همینه که فرزندان شاهد رو به مدرک گرایی تشویق کنیم! تا بی تعهدها این نظام رو دست نگیرند...
    حق با شماست.
    التماس دعا. :)
    پاسخ:
    سلام عزیز جان. منم فکر میکنم مقصود امام همین بوده.. البته که در اینها هم مثل هر قشر دیگه ای آدم ِ ناحسابی وجود داره و احتمال لغزش دارن ولی در کل چون بزرگترین سرمایه زندگیشون رو در این راه از دست دادن، قاعدتا احساس مسئولیت بیشتری میکنن و احتمالِ خیانتشون کمتره. میدونم موارد و مصادیقی هستن که این قاعده کلی رو نقض میکنن (مثل ابراهیم فرزند مالک اشتر، یا در دوره خودمون فرزند شهید و ایثارگری که با هدفِ پدرانشون فاصله دارن) ولی در کل میشه بهشون تکیه کرد و انتظار بیشتری ازشون داشت.. بین شهدای مدافع حرم هم پرچم اینها بالاست.. از جهاد عماد مغنیه تا ابو مریم! اصلا بذل جان در خانواده مغنیه ها ارثیه و فضیلت محسوب میشه.بعد از شهادت جهاد؛ مادربزرگش به سیدحسن نصرالله نامه نوشت که شرمنده ام دیگه پسری ندارم که در راه حزب الله فدا کنم! 
    نبینم غصه بخوری. محتاجیم به دعا:)
    امام خمینی رحمت الله علیه:
    شهدا در قهقهۀ مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقونند!


    آه که چقدر غبطه می خورم به حال شما و به باورهای نورانی شما ...


    قلمتون اخیراً خیلی آسمانی تر شده. خداوند بر قوت و سِحر نوشته هاتون بیفزاید.
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. 
    ممنون از لطف شما. اثر ماه رمضان باید باشه.. از میزان حیوانیتِ درون کم میشه و همه دو سه درجه روشنتر میشن، هم روحشون و هم قلمشون.. شکرِ خدا برای نعمتی مثل رمضان..
    حالا شما  یقه این بنده خدا رو( شهید مرادی)را ول کن!
    ولی من مثل شما فکر نمی کنم اخه من که تشیع شهید عطایی نرفتم اخه این انصافه که الی الابد افسوس بخورم(شهید عطایی حلال کن) بازم دم این شهید(مرادی) گرم! که ادم رو تو قید زمان و مکان محصور نکرده! 
    پاسخ:
    اتفاقا یقه اش هنوز دستمه! از صبح شروع کردم و دارم نمازای یه روز رو براش میخونم. منتظرم هستم ببینم چطوری جبران میکنه! 
    ده هزار نفر تو مراسم تشییع میدونی یعنی چی؟! اینجا فاطمیون خیلی غریبانه و بی سرو صدا تشییع میشن. آدم جیگرش آتیش میگیره.. 
    من روحیه ام مثل شهید عطایی هست! از 7 جد آبا و اجدادیم (که الان باید در برزخ وضعشون خیلی خوب باشه!:) بگذریم، برای نوه و نتیجه و ندیده، تشییع کنندگان، نماز شب اول قبر خونام، رفقای دویست سال بعدم و نوادگانشون!، برای شیعیانِ مولا علی تا روز قیامت، برای عاشقا، برای رفیقای خدا از روز ازل تا روز ابد هم تو حرمهای سید الشهدا و حضرت عباس و هم حرم امیرالمومنین نماز خوندم و هم نائب الزیاره بودم.. 
  • سیده طهــــــــــــورا
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
    ای من به قربون شهدا 
    دمتون گرم ****
    خیلی خوبین شما
    خدا خیرتون بده 
    پاسخ:
    :) خوبی از خودتونه.
  • دکتر محیصا
  • مادرتون چه آدم خاصیه خدا حفظشون کنه :)
    پاسخ:
    :) التماسدعا دارم دراین شبهای پرخیر و برکت. یادت نره دکتر جان
  • در محضر دوست
  • سلام دکتر جان
    خوبی؟
    عیدت مبارک
    ببین فکر نکنم کسی مثل من باشه که هر کدوم از مطالبت رو با کامنتاش! چند بار تو بخونه
    یا اشکمونو در میاری یا قهقهه میزنیم
    عزیزم انقدر ارادت ب بابا دارم ک حاصر باشم چندتااز روزه هاشونو باعشق بخونم!!
    اما نمیدونم روزه من کجا و شماها کجا...اونم بااون مشقاتی ک گفتی
    خلاصه بدون تعارف بنده حاصرم:)
    آهان راستی...هیچوقت ب جایگاه نون حلال و اون مسیر پرتعفنی ک گفتی فکر نکرده بودم:))
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. ممنون عزیز لطف داری. 
    بابا که الحمدلله باوجود شماها وضعش خوبه، هرچه از دوست رسد نکوست. البته خوبه یه شهیدی که بچه نداره و اسم و رسمی هم نداره و گمنامه رو انتخاب کنی و اون خوندن یک روز نماز قضا یا یک روز روزه برای هر کدومشون رو تو برنامه بذاری.. برنامه خودمم اینه..
    نون حلاله و این سختی هاش.. من هرکی عق بزنه باهاش بالا میارم و به طرز وحشتناکی به بو حساسم، اما همین من زبون روزه سطل رو گذاشته بودم زیر دهن مریضی که نان استاپ بالا میاورد و نوازشش میکردم حین بالا آوردن و آب میاوردم صورت و دهنش رو بشوره!
    حقیقش من جدیدا فکر میکنم تسکین درد آدما خیلی ارزشمنده، هرچند از راه پرتعفن بگذره.. برای تحمل تعفنش هم از خدا کمک میگیریم:)
  • در محضر دوست
  • چ پیشنهاد خوبی
    من کسیو سراغ ندارم شمااگر داری بگو  خوشحال میشم:)
    خدا روزی حلال رو تو مسیرهای سخت قرار داده اما در عوص برکتش زیاد و مزش لدیذتره
    نوش جون همه حلال طلبان:)
    پاسخ:
    از شهیدی که اسمش سر کوچه یا خیابونتون هست شروع کن.. یا برو گلزار شهدا و پیداشون کن.. گلزار شما که خیلی زیباست..
  • تو فکر کن که بهار....
  • سلام دوباره...نمیدونم آدرس ایمیل هم مصداق آدرس و قانون اینجا میشه یا نه...خدا کنه که بشه
    من پستای مرتبط با پدرتون رو خوندم...چه پدری! خدا بر درجاتشون اضافه کنه . کاش برای ما هم دعا کنن ؛ البته فکر می کنم هم ایشون و هم بقیه شهدا حواسشون بمون هست و دعا می کنن وگرنه اوضاعمون دیگه خیلی بی ریخت می شد.براشون نذر کردم و قبل از گرفتن حاجتم ادا هم کردم...منتظر جوابشون هستم و واسطه گریشون...الان تو مرحله ای از زندگیم که خیلی به توجه و کمکشون نیاز دارم. البته از شهدای گمنام و نذر سوره یس براشون بهره ها بردم و نذر برای اون عزیزترینها سرجاشه...اما خوندن از پدرتون باعث شده یه ارتباط قلبی خوبی باهاشون بگیرم...بیشتر از جنس غبطه. کاش دلشون برام بسوزه و واسطه بشن...یعنی میشن؟!
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. ایمیل هم قبوله. ممنون.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">