بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

  • ۰
  • ۰

خب بالاخره فیلم روایت نبرد تن با تانک گردان عمار در "تنگه ابوقریب" رو دیدم. محشر بود و بی اغراق حتی بیشتر از "به وقت شام" دوستش داشتم. یعنی فوق العاده زیبا بود. بی نظیر بود.. دقیقا یک برش از یک دفاع مردمی تمام عیار.. به جز از گریم و سن بالای فرمانده گردان یعنی برادر یزدی که نقشش رو مهدی پاکدل بازی میکرد از هیچ چیز دیگه ای نتونستم ایراد بگیرم. (بابا ماکزیمم سن فرمانده های لشگر و تیپ و گردان 27 تا 29 سال بوده. هرچند ما فرمانده گردان 19 و 21 ساله هم داشتیم. مثلا بابای خودم یا شهید محسن نورانی یا علیرضا ناهیدی).  ضرباهنگ و ریتم تند فیلم. بازیهاشون که فوق العاده بود. گریم و طراحی صحنه و لباس که عالی بود. بازیگرِ دماغ عملیِ رو اعصاب حتی بین سیاهی لشگر ندیدم.. و نکات پزشکی و مجروحا که برام مهم بود درست باشه که درست بود.. حتی رنگ خون ها و دست و پاهای قطع شده و تاولهای شیمیایی ها طبیعی بود. و بسیار نکات ریز و جزئیاتی که در عکسهای جنگی دیدم و در فیلم رعایت شده بود.. 

خب فقط خدا میدونه من دوکوهه رو چقدر دوست دارم و چقدر خاطره خوب ازش دارم. یعنی اینقدر که اگر شهید شدم ، به اوس کریم گفتم ما رو ببره کربلا، حرم امام حسین. میدونم کلاسِ سید الشهدا و مقیم کربلاش شدن به سطح ما نمیخوره و ممکنه اوس کریم با این درخواست شاهانه ما موافقت نکنه، پلن دومم دوکوهه است! یعنی اگر قرار باشه من دوکوهه باشم به جای بهشت، قبوله. انقدر که دوست دارم اونجا رو و برام زنده است.. اون لحظات آماده شدن بچه های گردان عمار رو خیلی دوست داشتم. (منم تو اون ساختمون گردان عمار خوابیدم، سوز به دل همه). این یک دفعه کنده شدن از زندگی شون رو خیلی دوست داشتم. اون از پله ها بالا رفتن فرمانده گروهانشون (عمو خلیل با بازی بینظیر حمیدرضا آزرنگ) رو خیلی دوست داشتم. من از اون راه پله ها خیلی بالا پایین رفتم و شلنگ تخته انداختم!:)


راستی فرمانده گردان عمار " مهدی خندان" هست که رشادت و شجاعتش زبانزد همه است و یه چشمه ازش رو در کتاب "کوچه نقاش ها" تعریف میکنن.. اون جایی که مهدی روی کانیمانگا شهید میشه جزو زیباترین و تاثیر گذارترین صفحاتی هست که توی عمرم خوندم و از کسی که در روز عاشورای 1340 به دنیا میاد و در روز اربعین سال 1362 در عملیات والفجر4 با گلوله مستقیم کاتیوشا شهید و سالها مفقود الجسد میشه چه انتظاری دارید؟! کسی که انقدر شجاع بوده که دهان مار رو میدوخته! انقدر شر و پر جنب و جوش بوده که همه عاشق خنده ها و مرام و مسلکش بودن.. و وقتی میگفته داوطلب میخوام بخوابه رو مین، شیر بچه های گردان عمار مثل خودش بلند میشدن و راه رو با تن خودشون باز میکردن.. 

گردان عمار، مهدی خندان رو به خودش دیده و اگر اون رو میشناختیم تیپ و شخصیت حسن (با بازی امیر جدیدی) برامون ملموس میشد. یعنی برای دیدن و شناختن تیپ بچه های مثل حسن باید کتاب "کوچه نقاش ها" رو بخونید. با فاصله یکی از بهترین کتابهای جنگی هست که در تاریخ شفاهی ضبط و به قلم تحریر دراومده.. این کتاب مست کننده است.. یه بار برای آبگینه نوشتم چرا این کتاب رو اینقدر دوست دارم. راوی کتاب "سید ابوالفضل کاظمی" یه جوون پهلوون و لوتی کفتر بازه که میره جبهه و به خاطر شجاعت و شهامت و مدیریتش فرمانده هم میشه.. اونقدر لحن روایت و جمله ها فوق العاده است که من باورم نمیشد یه خانم( راحله صبوری) چطور میتونه اینقدر تکیه کلام های لاتی و اِندِ کفتر بازی رو بلد باشه و اینقدر روون و خوب این خاطرات رو بنویسه! 
حالا یه کتاب دیگه هم نوشته خانم صبوری خاطرات یه خلبان هست، "کتاب مهمان صخره ها" اونجا اطلاعات پرواز و کلمات دقیق و تخصصی از خلبانی میده.. یعنی اون جنبه تحقیقات و ذوق ادبی و این قدرت قلم نویسنده است که میتونه زیباترین کتاب ها رو بنویسه و قهرمانش یه جوون کفتر باز لوتی مسلک  که گیوه پاش میکنه باشه یا یه خلبانِ باکلاسِ اتو کشیده ی ادکلن زده.. این فوق العاده نیست؟ 
اگر کتاب کوچه نقاش ها رو بخونید یه صفحات بی نظیری داره که من هر بار میخونم نمیتونم جلوی اشکم رو بگیرم.. مثلا شهادت مهدی خندان رو چقدر زیبا نوشته، یا اون پسر عشق کبوتره که رو جاده شهید میشه.. من اون قلم رو دوست دارم.. قلمی که از شدت زنده بودن و زنده گی من رو ببره وسط کتاب و حس کنم این خودمم که پشت سیم خاردار با بچه های مهدی خندان رو یال صخره گیر افتادم، اوووو این منم که دارم تیر میخورم.. یا این منم که تو ساختمونای دوکوهه پشت بند مهدی خندان، بی خیال پچ پچ بچه ها و اخم و تخم متشرعا، با بی خیالی میگم: بعد نماز صبح خواب میچسبه، تعقیبات و تسبیحات زیر پتو! خدام نمیخواد ما اذیت شیم! :) من دلم میخواد با یه کتاب بتونم زندگی کنم. لا بلای صفحاتش بدوم و نفس بکشم.


این هم حسنِ واقعیِ گردان عمار که در همون روز 22 تیر 1367 شهید شده.. و اینم جمعی بچه های گردان عمار دم ساختمونشون در دوکوهه..اون ساختمونی که پشت ساختمون گردانه و دقیقا تو تصویر پشت حسن هست دستشویی و حمومه. من چقدر این راه رو رفتم و سر به سر بچه های بدبختی که رفته بودن حموم و دستشویی گذاشتم! مع الاسف اونجا هم WANTED هستم.. :)

به نظرم جواد عزتی داره تبدیل به یه بازیگر بینظیر و بی بدیل میشه.. لامصب هر نقشی بهش میدن معرکه بازی میکنه.. چطور ممکنه در لاتاری، ماجرای نیمروز و حالا تنگه ابوقریب بهترین باشه.. اینقدر تفاوت در نقش هاش و در همه هم عالی.. شهادتش خیلی معرکه و عالی بود.. 

ما هزاران حادثه خارق العاده و بی نظیر از این دفاع مردمی 8 ساله داریم که اگر این گنجینه متعلق به اروپایی ها و آمریکاییها بود تا حالا هزاران فیلم ازش ساخته بودن و به کمک هالیوودشون به خورد ملت ها و دنیا داده بودن.. بعد ما با اینهمه داستان واقعی و رشات های حیرت انگیز و غرور آفرین از فقر فیلمنامه خوب مینالیم! و مجبوریم سینمای ژانر نکبت و فلاکت و بدبختی سینماگرامون رو تحمل کنیم! 
آقای بهرام توکلی و سعید ملکان و بازیگران و عوامل با استعداد و خوش ذوق و سلیقه ی فیلم زیبای "تنگه ابوقریب" خسته نباشید. 
خب حالا که دستتون گرم شده دو تا سوژه فوق العاده دیگه بهتون معرفی میکنم. 
1. کتاب "5 روز پدافند" روایت مقاومت جانانه دسته اول گروهان سوم گردان حمزه لشگر 27 هست روی جاده فاو- ام القصر در اسفند 1364. 
این کتاب یکی از فوق العاده ترین و بهترین کتابهایی هست که خوندم و و قلم علی رضا اشتری رو هم دوست داشتم. کتاب از مجموعه روایت نزدیک و چاپ انتشارات روایت فتح هست. یه جای کتاب که هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه اونجاست که طی این 5 روز مهمات و همه توش و توانِ این بچه ها تموم میشه.. هیچی نداشتن! فرماندشون میگه برید از عراقی ها غنیمت بگیرید و به سمت خودشون شلیک کنید.. در نبرد تن با تانک! حتی تانک عراقی رو به غنیمت میگیرن و باهاش مقاومت رو ادامه میدن.. 
2. در عملیات فتح المبین شب عملیات غذای بچه ها توسط منافقین مسموم میشه و بچه های یکی از گردانای لشگر 27 در حالیکه همه مسموم شده بودن جلوی پاتک عراقی ها رو میگیرن. اونقدر مقاومت میکنن که صدام گارد مخصوص خودش رو وارد اون منطقه میکنه! فکر کن یه مشت بچه نوجوون و جوون تو رنج سنی 16 تا 22 سال با لباسای خاکی و صورتهای غبار آلود در حالیکه از پاچه شلوارهاشون اسهال میچکیده در مقابل تکاورهای گارد ویژه حزب بعث می ایستن! عجیب ترین لحظه جنگ اونجایی رقم میخوره که این پسر بچه های تشنه و گرسنه، با دست خالی، موهای ژولیده و لباس های نامرتب و شلوارهای آلوده دنبال تکاورهای عراقی میدویدن.. اون فرار تکاورها و شکست گارد ویژه برای صدام اونقدر تلخ بوده که فرمانده شون رو اعدام میکنه!  
وقتی آقای بهزاد این رو در برنامه آقای طالب زاده تعریف میکرد باید حیرت رو در چشمهای آقای طالب زاده میدیدید! چرا ما این تصاویر و حقایق رو هیچ وقت نخوندیم و در سینمامون ندیدیم؟! 
کاش تنگه ابوقریب آخرین فیلم از این ژانر نباشه.. کاش سه گانه بشه.. کاش 5 روز پدافند گردان حمزه و مقاومت بچه ها در عملیات فتح المبین رو هم روی پرده سینما ببینیم.. 

فقط کتونی هاش.. حالا شاید بعدها نوشتم چرا اینقدر این تیپ سازی واقعی بود و به دلم نشست.. بعضی عوامل سازنده فیلم جنگ رو از نزدیک دیده بودند و تحقیقاتشون هم خیلی خوب بوده. ای ول!
خب حالا که از بازخوردهاتون میبینم که میخواهید برید فیلم رو ببینید بذار با دست پر بفرستمتون سینما. 
بچه ها تو فیلم اولاش یه جایی فرمانده گردان عمار، یزدی (با بازی مهدی پاکدل) که هنوز هم زنده است کنار غلامرضا صالحی هست و دارن نیروها رو جمع میکنن بفرستن خط. تو فیلم فقط یه جا عزیز میگه این غلامرضا صالحی جانشین فرمانده لشگره و خیلی شجاعه و حتما اوضاع خیلی وخیمه که خودش شخصا داره میاد جلو. و یه جای دیگه ما او رو روی موتورش توی تنگه میبینیم. خود این غلامرضا صالحی پتانسیل سریال شدن داره. میخوام بهتون بگم کیه که موقع دیدن فیلم از اینکه میشناسیدش تو دلتون کیف کنید! :)

غلامرضا صالحی جانشین فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله هست. متولد 1337 نجف آباد. یه مدت طلبگی هم خونده بعد نمیدونم تو کلاسای دانشجوها با شهید حسن آیت چکار میکرده که اونجا هم هست.. بعد پاسدار میشه و.. ماشاللا این اصفهانیا به همه جا متاستاز میدن. تو جبهه خودشون دو تا لشگر دشتن بعد این جانشین لشگر بچه های تهرانم هست. 

یه شوخی بود نمیدونم تو کدوم کتاب خوندم. میگفتن رسم اینطوری بود که فرمانده لشگر شهید میشد، جانشینش فرمانده میشد. یعنی این روتین بود تا اینکه محمد کوثری فرمانده شد، رسم برگشت. تا آخر جنگ محمد کوثری فرمانده لشگر زنده بود ولی همه جانشیناش شهید میشدن. مثلا اولای جنگ متوسلیان مفقود الاثر شد، همت فرمانده شد. همت شهید شد، دستواره فرمانده شد. اون شهید شد، عباس کریمی فرمانده شد. اون شهید شد بعدی... و تا محمد کوثری. غلامرضا صالحی جانشینِ کوثری بود که دقیقا تو همون روز 22 تیر 67 و در تنگه ابوقریب با گلوله توپ عراقی ها شهید میشه و مراسم سومش همزمان میشه با پذیرش قطعنامه 598. بیشترش رو اینجا بخونید.

این عکس هم واقعیه. جانشین فرمانده لشگره (نفر اول سمت چپ شهید غلامرضا صالحی) داره نون خشک رو میزنه تو ماست میخوره!! ما اینطوری در جنگ پیروز شدیم و از خاک و آبرو و ناموس و عزتمون دفاع کردیم. خبری از تبعیض و حقوق نجومی و سهم خواهی نبود. فرمانده میره ته کامیون میشینه کنار نیروهاش. فرمانده لبش از لب تموم بچه هاش خشک تره، از همه شون تشنه تره.. غذا نمیخوره تا نیروهاش غذا نمیخورن.. جلو تر از همه تو میدون میدوه و میجنگه.. هر وقت مسئول و مدیر و وزیر و وکیل مملکت شبیه همون فرمانده های دهه شصت شدن، شبیه یزدی و شهید غلامرضا صالحی شدن، ما از این بحران اقتصادی و تحریم با عزت خارج میشیم و میتونیم مقاومت کنیم. وگرنه وضعمون همینه که هست.. هزاران فیلم باید ساخته بشه، هزاران کتاب به قول حضرت آقا نوشته بشه تا ما قهرمانهای واقعیمون رو بشناسیم. ارزش های واقعی، انسانیت رو بشناسیم. باید ذائقه هامون در سطح ملی تغییر بکنه تا تصمیمهای درستی بگیریم و هر دست و رو نشسته ی پاچه ورمالی رو انتخاب نکنیم بفرستیم مجلس یا دولت بشه بلای جونمون. خفتمون بده. خارمون بکنه. ازمون طلبکار هم باشه! ما باید برگردیم به روزهای اوجمون در دهه شصت. 

آخرش این بی ذوق ها بلند شدن نذاشتن من آهنگ و تیتراژ رو تا آخر ببینم و بشنوم! ملت بی ذوقن! ولی من تقریبا تا تهش نشستم تا بلیط نیم بهام هدر نره! :) بعدم بدون آسانسور تا طبقه 4 رفتیم نماز خوندیم. 
پ ن 1: یه بار دیگه باید فیلم رو ببینم ولی نقدا اون انفجارهایی که میخورد پشت خاکریز و خاک ها رو مثل شعاع نور میریخت توی صحنه خیلی زیبا و شاعرانه بود. پایان فیلم فوق العاده بود. دست مجید روی مجروحش و سرش روی خاک.. حسن با دستها و پاهای بسته روی خاکریز.. اون رد خونی که از سینه فرمانده ریخت روی خاک.. اون تکیه اش به شنی تانک.. اون لبهای ترک خورده.. اون بال بال زدن فرمانده برای حفظ جون بچه های گردانش.. دویدن های حسن تو میدون تانک ها.. شوخی ها و اذیت هاش.. اون خاطره گفتنشون تو کانال.. اون ترکش ریزی که خورد زیر پلکِ چشمِ چپِ عمو خلیل و رد خونش با اشک چشمش قاطی شد.. اون قطره اشکی که از چشمِ راستِ دکتر مجید راهش رو از وسطِ غبار و باروت گونه اش باز کرد و چکید.. اون لبخند مجید وقتی داشت لباسش رو عوض میکرد و در جواب حسن گفت برو برو بزن..  همه رو دوست داشتم. و بله قویا توصیه میکنم برید فیلم رو ببینید تا از دستتون نرفته.. 

پ ن2: و یک موسیقی خوب بشنویم: بیت عنوان از این شعر بینظیر محمد مهدی سیار که سالار عقیلی اون رو خیلی زیبا خونده..

  • ۹۷/۰۷/۲۵
  • دکتر یونس

نظرات (۲۳)

چقدر خوب توصیفش کردی. آدم وسوسه میشه بره ببینه :)
من وصف فیلمو از وبلاگ هولدن خونده بودم و فکر می‌کردم فیلم ضعیفیه
پاسخ:
سلام بر شباهنگ. زیارت قبول. تو با اون جزئی نگری و دقتی که داری قطعا عاشق این فیلم میشی.. ببین من راجع به فیلمبرداری و صداگذاری بینظیر فیلم هیچی نگفتم چون اینقدر حواسم بود که کی کجاست و کی کی تیر میخوره و همه اش دنبال این بودم که از فیلم یه آتو یا سوتی بگیرم تازه اصلا نتونستم دل بدم بهش!!.. قطعا فیلمی هست که ارزش بارها دیدن داره و فقط میتونم دو جای فیلم رو بگم که واقعا شاعرانه بود اگر دیدی یاد من باش! همون موج انفجاری که خاک ها رو مثل فواره هایی زیبا در پرتو تابش خورشید میریخت روی بازیگرا و صحنه! عجیب شاعرانه بود.. یعنی هر صحنه اش مثل یه تابلوی زیبای نقاشی بود.. همه شون بی نقص بودن و نتیجه میشه همچین چیزی.. شنیدن کی بود مانند دیدن. برو ببین و از نگاه خودت بنویس. دوست دارم ببینم چه چیزای ریز و ظریف دیگه ای بوده که من ندیدم!
دمت گرم چه خوب توصیف کرده بودی😊
من ندیدم و کوچه نقاشها رو هم نخوندم. هر دوشون میرن تو اولویتهای اقدام 👌
پاسخ:
کوچه نقاش ها از اون کتابایی هست که زندگیت رو به دو قسمت قبل و بعد خوندنش تقسیم میکنه! من کلاس خصوصی میرفتم برای یادگیری ورد! معلم خصوصی ما یه تازه عروس عقد کرده ی سر شلوغ بود که یه سر داشت هزار سودا و خیلی گوگولی بود! من کتاب رو برداشتم بردم تا مثلا صفحه آرایی و چه میدونم شماره صفحه چپ و راست و ال و بل رو از رو این برام توضیح بده. بعد چون کیفم سنگین بود کتاب مونده بود پیشش تا فردا و جلسه بعدمون! فرداش کتاب رو بهم نمیداد! یعنی جوری با این شخصیت ها و متن کتاب درگیر شده بود که میپرسید الان سید ابولفضل کجاست؟ چه کار میکنه؟ واقعیه؟ چه نثری! چه قلمی! چه اتفاقاتی!.. من باور نمیکردم برای یه دختر با این سطح از احساسات دخترونه که حتی فرصت سر خاروندن نداره این کتاب جذاب باشه!.. یعنی دو صفحه از کتاب رو اتفاقی خونده بود و دیگه نتونسته بود از کتاب بیاد بیرون..
فیلم رو هم تا روی پرده هست برو ببین. اون تصویر های بی نظیر قطعا با سایز روی پرده ی سینما و ضدا گذاری محشرش دیدن داره و اون حس رو قطعا نمیتونی تو تی وی و لبتاب داشته باشی. حروم میشه. 
سلام و نور.
میگم دکتر جان! شما چرا این کتابهای خوب رو یه جا معرفی نمی کنی.همین کوچه نقاش ها رو اینقدر منتظر موندم تا با چند تا کتاب خوب دیگه بخرم که مبلغش به حدی بشه که پول پست ندم.تازه هفته پیش به دستم رسید و هنوز نخوندم.
حالا باید کلی منتظر بمونم تا چند تا کتاب خوب دیگه هم به لیستم اضافه بشه تا بتونم با این کتابهایی که شما معرفی کردید بخرم.(حرفام واضح بود؟؟؟خودم فکر می کنم خیلی گنگ نوشتم)
آخه من از دست شما چکار کنم؟؟؟؟
پاسخ:
سلام و خیر و برکت! 
خب من 2000 جلد کتاب دارم تو کتابخونه ام. فکر کنم 2 بار موضوعی کتاب معرفی کردم: کتابای ژانر اسارت و کتابای مصطفی چمران. ولی اینکار طول میکشه. اگر میخواستی کتاب بخری مثلا از نشر سوره مهر، روایت فتح، شهرستان ادب میتونم یه مجموعه بهت معرفی کنم که خیلی پول پست ندی!:) من خودم اینطوری کتاب میخرم. یا با نگاه به نشر، یا با نگاه به نویسنده. یعنی بعضیا هستن که انقدر قلمشون رو دوست دارم که اگر رو پاکتِ خالیِ پودر لباسشویی هم بنویسن من میرم میخرم و میخونم! این نشر ها هم معمولا کارشون خوبه و کتاب بیخود کم دارن.. میمونه موردی که یه چیزی ببینم و بخونم که اون نویسنده یا ناشر بره تو فِیوُریت هام!:) یه چیز دیگه هم سلیقه ی خود فرد و بازه سنی افراد هست. یه بار رفتم نمایشگاه کتاب. مجبوری اینقدر مشاوره رایگان دادم به دیگران که چه کتابی رو برای کی هدیه بخرن که از کار خودم موندم و به زور منو کشیدن بیرون و برگشتیم خونه! سلیقه و سن و رشته ات رو بگو، و اینکه برای چی کتاب میخوای؟ تو همون زمینه کتاب خوب معرفی میکنم. مثلا اون مادری که برای پسر نوجوونش کتاب میخواد بخره با اون خانمی که برای همسرش کتاب میخواد تا اون پسری که برای دوستش کتاب میخواد یا اون دانشجویی که برای استادش کتاب میخواد بخره.. اینا همه اش  فرمولهای متفاوتی داره و با هم فرق میکنه! 

سلام
راستش از زمانی که پوستر فیلم رو دیدم از دیدنش پشیمون شدم
میز صندلی و دلستر و دورهمی؟ وسط جبهه؟ پوستر فیلم جنگی؟؟؟
اتفاقا با اینکه وقت داشتم سینمای درجه یک برم ببینم ولی شعله ور رو ترجیح دادم
مثل فیلم ملکه
تو ماهیتابه املت درست میکردن دورمیز مینشستن میخوردن
اونم کجا؟ کمین پالایشگاه آبادان
جایی که خاطرات یکی از خانمهای رزمنده رو میخوندم میگفت از روی لوله ها رد میشدیم و بخاطر سقوط هنوز کمرش مشکل داشت
من با این هالیوودیزه شدن جبهه مون مشکل دارم
با ادا مالی کردن جبهه
برای من جبهه جای بچه خوشگل بازی و جمله قصار گفتن نیست
با فیلمهای اینطوری هم کنار نمیام
حتی اگه سیمرغهاش و کارگردان و عوامل همه عالی باشن
بماند خیلی غر میزنم
* چند سال پیش ابوالفضل کاظمی رو کردستان دیدم، از حضور چمران تو پاوه داستانهایی گفت که از شدت سانسوری بودن توی کتاب هم نیومده چه برسه فیلم چ
تازه بعد ازون فهمیدم چرا یه عده گفتن کتاب کوچه نقاشها قابل استناد نیست
مثل عزت شاهی و احمد احمد قبل انقلابه! پته همه رو ریخته رو آب‎(:
** یه مدت پیش جایی بودم که دوکوهه جدیده‎;)‎
واقعا همه احساس میکردیم وسط شهر نیستیم، رفتیم منطقه جنگی تا علتش وسط صحبتهای مسئول لو رفت...
*** درخواست ویزا دادم، اگر بطلبن عازم میشم، اگر جز قرآن مونده بگین تا اگه شد تو راه بخونم
پاسخ:
سلام بر جوان برومند. از کی تا حالا قاضی شدی؟! بعد ندیده قضاوت میکنی و حکمم صادر میکنی؟! برو ببین و بعد بگو.. قصه حضرت داوود رو نخوندی تو قرآن؟!
اونی که دیدی دلستر نیست، آب لیموئه. اونجا هم جبهه نیست اندیمشکه. شروع فیلم اینجاست و اینا تو شهرن. اتفاقا یکی از جاهایی هست که خیلی دوست دارم. اومدن آب هویج بخورن، عمو خلیل شیر فلکه خونه اش رو بسته اومده لوله بخره ، بعد میخواد حسن و مجید رو برسونه دوکوهه و برگرده خونه اش.. اتفاقا آب هویج حسن نصفه موند!.. رفتن دوکوهه که دیدن چه خبره و عمو خلیل فرمانده دسته بود فکر کنم با بچه ها رفتن خط.  خطر اسپویل شدن!:) 
آره سید ابوالفضل تو کتابش هم همینطوریه. به پرو پای فرمانده ها هم میپیچه. میدونی تیپ اینطور آدما مثل عزت شاهی به خاطر همین روحیه شون، چاپلوس نبودن و رک بودن و اجتهاد فردی و کاریزمایی که دارن، عملا در دهه هفتاد از سوی سیستم جنابِ استوانه که همه رو مطیع و حرف شنو میخواست پس زده شدن! خونه نشین و گوشه نشین شدن. نه اینکه بقیه ای که تو کارن اینطورن ها. نه. صبرشون زیاده. سید ابوالفضل لوتیه. زیر بار حرف زور نمیره، صبر و طاقت و تحمل دیدنم نداره.. اینطوریه که عملا میذارنشون کنار.. تو ببین الان عزت شاهی کجاست؟! برو ته کتابش رو بخون میگه همه اول انقلاب میگن عزت شاهی به درد وزارت اطلاعات میخوره. اینقدر تجربه و تقوا داره. هاشمی میگه نع! این حرف شنوی نداره!!! عزت برمیگرده به کف بازار. اونهمه تجربه و کارآیی دود میشه میره هوا.. وضع وزارت اطلاعاتم با حرف شنوهای هاشمی میشه اینی که امروز میبینی! 
من این کامنت رو نگه میدارم ببینم بعد دیدن فیلم هم هنوز نظرت اینه؟! واقعا اسیر پیش داوری شدی و من هیچی ندارم بگم! ندیده چطور چیزی رو قضاوت و تازه رد میکنی؟! 
آقا حرفای سید رو به من بگو. من عاشق روایت دسته اولم. ما رو نمیبری دوکوهه جدید؟! دکتر نمیخواید؟! 
اول برو فیلم رو ببین. بعد بهت جزء میدم. خیلی منو از خودت ناامید کردی. 


قضاوتم از پوستر فیلم جنگی بود
حداقل مفهومی که قراره توی فیلم باشه باید توی پوستر بازنمایی بشه
نرفتم ببینم چون پوستر هالیوود زده داشت
انگار جنگ ویتنامه و سربازای آمریکایی توی آشیانه هواپیماهاشون نشستن
شاید برای بقیه مهم نباشه اما برای من پس زننده اس
من نمیدونم این قبل شروع جنگه من فقط یه برش انتخاب شده برای معرفی فیلم جنگی رو میبینم که کنار همه پیش زمینه هام میگن فیلمی که قراره ببینی ادامالی شده
دیگه دکتر نا امید بشین ولی از آخر مجلس و اینا رو به یاد آر😁
از الان باید بشینم پشت سیستم تا شب رفتن از جام جم نخورم
سفارش کاریم هنوز تموم نشده و حسابی روی قرون قرون تسویه حسابم برای سفر حساب باز کردم
فعلا سینما و پفیلا و اینا تعطیل
به قول همشیره: اکونومی!
عزت و ما ادراک ماالعزت! خدا همه اول تا آخر مسئولین انقلابو ببخشه ایضا مرحوم مغروق...
* حرفای سید ایشالا بعد دادن جز قرآن😁😁😁
** اون دوکوهه جدیده هم شرمنده مارم به زور راه دادن با اسکورت میرفتیم ورزش میکردیم
دکتر که دیگه هیچی
اصلا راه نداره‎:D


پاسخ:
از اینکه با یه پوستر درباره کل یه فیلم پیش داوری میکنی آدم رو نا امید و نگران میکنه خب.. نمیدونم من خیلی تجربه محور و ماجرا جو و کنجکاوم. اگر هزار نفر برن بگن این قضیه اینطوره تا خودم نرم و نبینم و فکر نکنم و قضیه رو بالا پایین نکنم نمیتونم با خیال جمع نظر بدم. نه اینکه به بقیه بی اعتماد باشم، انقدر زمین خوردم و با طناب این و اون و حسادت و حتی دوستی خاله خرسه ته چاه رفتم که فقط به چشما و دستای خودم اعتماد دارم. 
الان قضیه غلامرضا صالحی و عکسهاش رو به متن بالا اضافه کردم. خب فقط دو تا تصویر بود و یه اسم توی فیلم. ولی اینقدر منو درگیر خودش کرد که اومدم ببینم کیه؟! چه کاره است؟ خوشم اومد از دقت فیلمنامه و اینکه اینقدر حواس جمع و نعل به نعل روایت کرده.. 

ببین ما خودمون که خودمونیم عوض میشیم. تغییر میکنیم. بدتر یا بهتر میشیم. رشد و ضعف داریم. حالا رو چه حسابی من تکیه ام رو بدم به یکی دیگه با همین ویژگیها و حتی ضعیف تر و ضایع تر از خودم؟!
من اینقدر دلیل و عکس و سند و مدرک آوردم از فیلم و میگم فیلمش خوبه. تو فقط با دیدن یه پوستر میگی بده! خب من دیگه چکار کنم؟! خودت رو محروم میکنی. و اصلا این جای نگرانی نداره. اینکه با همین فرمول بخوای تو بقیه چیزا و مسائل نتیجه بگیری این نگران کننده است. والبته که با بزرگ شدن و گذر زمان خودت متوجه میشی که درست نیست و برطرف میشه. بگذریم. 
هنر خیلی سلیقه ایه. من با طناب توصیه این و اون کلی کتاب خریدم و خوندم که به قاپّ سگ نمی ارزیدن! نمیدونم چرا مشهور میشدن و می افتادن تو دهن همه.. ولی کلی کتاب هست که هزار درجه از اونها بالاتر و جالب تره اما چون رسانه ای برای تبلیغش نیست مهجور و مغفول و گمنام مونده.. 
جزء 6 مونده فقط. میخوای؟! 

ضمنا اینقدر هالیوود هالیوود نکن! هالیوودیا فیلمای جنگیشون رو از روی روایت فتحِ آوینی و جنگ ما کپ میزنن! آخه اون بدبختا جنگ میدونن چیه؟ رشادت و ایثار و انسانیت سرشون میشه که بخواد درام از توش دربیاد؟! یه عده تاریخ-دزدِ بدبختِ بی هویتن. روایت های جنگیشون یه چیزی مثل موزه هاشون! همه دزدی از این ور و اون ور.. 
بهرحال که فیلم جنگی آش خاله اس ، سینما نشد صداوسیما پخش میکنه بالاخره
منظور من کلا روی اثر تصویر انتخاب شده برای معرفی بود
یعنی حتی اگر فیلم خیلی عالی و خوش ساخت و قوی ای هم باشه، با یه تصویر اشتباه (به زعم بنده) کلی کار پسندیده شدن رو سخت کردن
قبلا ملکه رو دیدم و املت رو دور میز میخوردن، این پوستر هم همون حس رو تداعی میکرد و برای جبرانش طبیعتا باید خیلی بهتر ازینها رو کنه!
همون ملکه هم برای یه عده فیلم فوق العاده ایه و حتی ممکنه فیلمنامه اش عاااالی باشه
اما با همون صحنه برای من از درجه یک جنگی به دست دوی هالیوودی😁 تبدیل شد
میدونم میدونم آوینی و رفقا اصل جنسن‎(:‎
اون طناب و اینارو هم حسابی قبول دارم و گاهی خودم نقش اون طنابو برای بقیه ایفا یکنم ایشالا خدا ببخشه‎;)‎
* فیلم جنگی هالیوودی میبنم روحم تازه میشه! از بس از هیچی از قتل از کشتار و غارت و ظلمشون فیلمنامه هایی درمیارن که ما از هشت سال دفاع مقدس خودمون نمیتونیم دربیاریم متاسفانه
کادوپیچ کردن رو خوب بلدن
اصلا منو مخیر میکردن به انتخاب دوست داشتم برم اونجا فیلمنامه نویسی یاد بگیرم از بس عاااالین
هعی....
* بازم جز ۶؟ همه رفتن؟ همه جزهای بالا بالا تموم رفت؟ باشه تا دوست که را خواهد و میلش به که باشد
** دکتر این نسل ما رو نسل فست فود بدون
نسلی که حوصله فکر و تحقیق نداره، همه چیزو میخواد سریع بسته بندی کنه و بذاره کنار
دنبال فهم و یادگیری نیست
دنبال اثبات درستی رای و نظر خودشه
هرچقدر چنته پرتر، گردن افراشته تر 
تواضع و دانستن ندانستن یادمون رفته...
پاسخ:
ببین ما رفتیم سینما آیه! یعنی ایندفعه دست یکی از رفقا رو گرفتم و گفتم جهندم ضرر! مهمون من! اوندفعه تک و تنها مثل کعبه نشسته بودم وسط .. سختم بود. ایندفعه خوب بود. این صدای دالبی.. این خمپاره ها و تیرها.. صداش از 4 جهت میپیچید یعنی کیف میکردی.. لامصب چی بود.. بعد همه از دیدن صحنه های خون و خونریزی و تیر و ترکش داغون بودن اشک میریختن، من از دقت گریمور و تصویر برداری کیفور بودم.. یعنی تموم شد دوستم با حیرت نگام میکرد به خاطر شنیدن این دیالوگا از من: وااای چقدر تاولای شیمیایی ها طبیعیه.. چقدر رنگ خونش خوب بود.. وااای چقدر دست قطع شده اش خوب بود!.. مقطع عرضی های قطع شده درست بود! (تو درس آناتومی سخت ترین و چالشی ترین  سوالای تشریح مقطع عرضی اندام بود که من عاشقش بودم).. چقدر طبیعی تیر میخورن.. جهش خونریزیش درست بود.. تاول باس این شکلی باشه.. تیرها رو که دیگه نگم.. با موج انفجارا زندگی کردم.. بیشتر شبیه قاتلا فیلم رو دیدم. اصلا نتونستم گریه کنم. واقعا دلم یه چیز خوب و حرفه ای میخواست.. جیگرم حال اومد. البته اونجا خجالتم کشیدم. این پزشکی بیچاره کرد منو.  اصلا پاش میاد وسط من یه آدم دیگه میشم.. 
من حسابت رو از دهه هفتادیا جدا کرده بودم خب! از اغلب اونا بیشتر میفهمی و کارت درسته. ولی درباره پوستر به نظرم بهشون بگو.. 
میگم اصلا بیا اینجا بریم آیه فیلم رو ببینیم؟! من که میخوام دوباره فیلم رو ببینم! بعد تو حرفای سید رو هم بهم بگو.. :)
الهی بمیرم. آره همه جزء ها رفت. جزء 6 خیلی داستان داشت. خیلی دست به دست شد. من میخواستم خودم بخونم. اگر خودم بخونم دو تا ختم خیلی جالب میشه! برو ببین! 
کعبه‎:D‎:D‎:D
شما که سه شنبه ها میرین نصف قیمت حالا با یه نفر دیگه تازه شدین یه نفر عادی
این وابستگی به مال دنیا خوب نیستا! بکنین از خودتون این تعلقاتو
احیانا خواستین کامل بکنین سرپرستی ادکلن هاتون رو من تقبل میکنم‎:D
شما فراتر قاتلا ولی فیلم دیدین
بنظرم اطرافیان باید از جراحت برداشتن زمان حضور شما بترسن
احتمالا تا از مرحله کیفوری نوع زخم خارج بشین مهدور الدم شده باشن
مستانه ام مریض هاشو همینجوری روایت میکنه فکر کنم زوج جذابی بشین‎:D
دکتر مهمون شما؟ همین فردا اصن خوبه؟‎:D‎:D‎:D
جز ها روزی هر کسی بود که بهش رسید بنظرم ۶ هم روزی خودتونه مختارین عزیز

پاسخ:
واقعا کعبه شده بودم. نمیتونم کامل و شفاف توضیح بدم!:) فقط موقعیت مسخره ای بود:) ادکلن هام که به جونم بسته ان! بابا من فقط سر نماز یه پیس دو پیس میزنمشون. به همونم چشم طمع دارید شماها؟!:) 
آها یعنی مشکلت با فیلم با مهمون شدن برطرف میشه؟! باشه مهمون من! بازه ی زمانی بده. نامرده هرکی نیاد! فقط اگر از فیلم خوشت اومد باید همونجا اعتراف کنی و من یه کتک مفصل همونجا میزنمت. چطوره؟! 
آره جزء 6 رو خودم بخونم تا تعادل حفظ بشه:)
اینا نقد حسن صنوبری تو اینستاگرامشه بخونید خیلی اغراق کردید در تعریف کردن بیشتر این ذوق زدگی شما هم به خاطر تجربه های خودتونه و نه به خاطر فیلم. فیلم قابل دفاعی نیست از لحاظ معنا:
تنگه ابوقریب» جدا از بعضی بدایع و زیبایی‌هایش (مثل نوع کارگردانی و حرکت دوربینش در صحنه‌های شلوغ جاده یا نبرد، که البته در سینمای غرب پرسابقه است) دارای اشکالات فراوانی در کارگردانی و فیلمنامه، به ویژه در جذابیت خط سیر اصلی، دیالوگ‌ها، شخصیت‌پردازی‌ها و حس‌برانگیزی است. بازی‌ها عموما ساده و اغراق‌شده‌اند و شخصیت‌ها اکثرا کلیشه‌ای و در عین‌حال بدون عمق هستند. مثلا شخصیتی که قرار است گویای شخصیت «بسیجی ترک باصفای اباالفضلی» باشد (که خودش یک شخصیت کلیشه‌ای و تکراری است) حتی در ادای لهجه ترکی هم خوب ظاهر نشده. یا شخصیتی که قرار است گویای شخصیت «نوجوان ماجراجوی عاشق رفتن به خط مقدم» باشد (که این هم یک شخصیت تکراری است) بسیار شعاری و غیرواقعی و ضعیف‌تر از مدل‌های پیشین خود است. از طرفی نمی‌شود این‌ها را گردن بازی بازیگران انداخت، چون بازیگرها اکثرا حرفه‌ای هستند و ما بازی خوبشان را در فیلم‌های دیگر دیده‌ایم. همین نوجوان در #21روزبعد بسیار دیدنی و باورپذیر است
.
یا به قول یکی از همراهانم در سینما: «اگر نوشته مقدمه و موخره فیلم را از ابتدا و انتهایش حذف می‌کردند کسی داستان اصلی و تمایز فیلم را متوجه نمی‌شد»
.
اینجاست که این فکر به ذهن مردم می‌آید: چرا اینهمه جایزه دادند به ابوقریب؟ چرا اینقدر حلواحلوایش کردند؟ چرا گفتند بهترین فیلم و بهترین کارگردانی؟ .
یعنی کارگردانی توکلی در این فیلم با کارگردانی #ابراهیم_حاتمی_کیا در #به_وقت_شام برابر بود؟ یعنی کارگردانی توکلی از کارگردانی نعمت‌الله در #شعله_ور بهتر بود؟!
.
الآن که لحظه روی سن رفتن توکلی را به یاد می‌آورم حس می‌کنم متزلزل‌ترین برگزیده بود، انگار خودش هم جایزه‌هایش را باور نداشت
.
آدم احساس می‌کند شاید برای اینکه جایزه‌ها را به حاتمی‌کیا ندهند به توکلی دادند. چرا؟ چون اولا حضرات توکلی را از خودشان می‌دانند، به قول خودشان «کارگردان حکومتی» نیست و شاید ساختن فیلم جنگی برایش بیشتر تفنن و تجربه باشد. ثانیا (دلیل مهمترم) : بالاخره فیلم توکلی فیلم دفاع مقدس است، با گرفتن جایزه‌ها از حاتمی‌کیا و دادنشان به توکلی، دهن همه بسته می‌شود و دیگر نمی‌توانند با ایجاد دوقطبی دولت و جشنواره را متهم کنند که شما با فلان نگاه و بهمان سلیقه اساسا مشکل دارید و ... اینگونه هم مسئولان عالی نظام و مردم حزب‌اللهی خیالشان راحت می‌شود هم دهان حاتمی‌کیا بسته
پاسخ:
اول سلام علیکم و رحمه الله.
دوم به نظر منِ مخاطب عام و یه آدم معمولی تنگه ابوقریب قشنگتر و بهتر از به وقت شام بود. من حاتمی کیا رو میشناسم و آثارش رو دوست هم میدارم و بهرام توکلی رو نمیشناسم و اصلا نمیدونم کیه یا چه شکلیه یا کار قبلیش چی بوده! حالا همین من دارم میگم از تنگه ابوقریب بیشتر خوشم اومده. بدون هیچ تعصب یا پیش داوری. هردو رو دیدم و بعد نظرم رو نوشتم. گناه کردم؟! یعنی چی هی جایزه به کی دادن به کی ندادن؟! من هیچ وقت برام جایزه و میزان سیمرغ مهم نبوده. یکبار با طناب جایزه و تعریف و تمجید منتقدا رفتم تو چاه و اون فیلم مسخره ی شِیپ واتِر رو دانلود کردم و دیدم! به قاپّ سگ نمی ارزید! یک گیگم حروم شد. اعصابم خورد شد. حالم به هم خورد! پس سلیقه و حس خودم برام مهمه. 
ببخشید تو به وقت شام مثلا خانمها خیلی بازیشون خوب بود؟! اغراق شده و ضعیف نبود؟! مادر زن و زن علی نقششون چی بود؟ اون دختر کاپیتان مثل شیر برنج چی بود؟ نقش یونس به سنش میخورد؟ ما بازی هادی حجازی فر رو جاهای دیگه دیدیم در ایستاده در غبار مگه معرکه نبود، در به وقت شام اون چه وضع گریم و بازی بود؟! 
کجای بازی بازیگرای تنگه ضعیف بود؟ جواد عزتی ضعیف بود؟! راستش منم از نقش عزیز (همون رزمنده ترکی که موهاش رو به طر بدی زرد کرده بودن) خیلی خوشم نیومد. و همون بهتر که همون اول فیلم از صحنه بیرون رفت! ولی بقیه عالی بودند. همون پسر نوجوون کپی برابر اصل من بود! میدونید من به خاطر دیدن صحنه جنگ واقعی دقیقا مسیر این پسر بچه رو طی کردم و حتی اونجا که میپرسه مگه از سه راهی بدترم هست؟! مجید بهش میگه آره.. به نظرم حیرتش، ترسش، شوقش، همه و همه اش عالی بود و باور پذیر بود. 
من سری اول با نگاه انتقادی و گرفتن ایراد و سوتی رفتم و فیلم رو دیدم ولی به جز گریم سن بالای مهدی پاکدل ( اگر نقش برادر یزدی ) رو بازی میکرد هیچ ایراد دیگه ای نتونستم ازش بگیرم. 
فیلم سینمایی چند دقیقه است؟! مگه قراره مثل سریال باشه که از اول تا آخر قضیه و تک تک زندگی بازیگرا رو تعریف کنه بیاد جلو؟! یه شبانه روز رو داره تعریف میکنه و اطلاعاتی هم که داره در مورد هرکی میده کافیه. من از اطناب و زیاده گویی و دو صفحه دیالوگ گفتن کاراکترا خوشم نمیاد! و بعدشم زیر آتیش توپ و خمپاره جای دیالوگ خوانی نیست. تا حالا تو یه صحنه جنگ واقعی بودید؟! رمق حرف زدن هم ندارید.. میدونید یه تعدادی از شهدای اون تنگه از تشنگی شهید شدن؟! هیچ زخمی برنداشته بودند.. تشنگی.. بله میشه یه سریال ساخت برای فقط اون تشنگی.. ولی شما قراره همه اتفاقات رو در یه تایم محدود و فیلم سینمایی ببینید. 
در باره "چ" مگه حاتمی کیا در پاسخ به انتقادات دیگران برای ناقص نشون دادن شخصیت چمران نگفت ما فقط یه برش از زندگی او در محاصره پاوه رو دیدیم و این فیلم زندگینامه چمران نیست! حالا از یه فیلم سینمایی با چندین و چند نفر کاراکتر چه انتظاری دارید؟! 
البته هنر سلیقه ایه. من دوست داشتم به دلایلی که نوشتم. هر کدوم از آدمای گردان عمار خودشون پتانسیل یه سریال رو دارن. غلامرضا صالحی که در حد دو تا صحنه و یه اسم میبینیدش خودش همچو اعجوبه ای هست.. کاش اینقدر حمایت کنیم و فیلم با ژانر دفاع مقدس بسازن که تموم این شخصیت ها به مخاطب معرفی بشه. آمین!
سوم چرا آدرس و نشونه ای ندارید؟! قانون اینجا اینه که به کامنت ناشناس جواب نمیدیم. 
سلام و نور.
و اما: فرمودید که کتاب برای چه سنی و چه سلیقه ای می خوام و ....
راستش سلیقه کتابخونیم مثل خودته، دوست دارم همه اتفاقات رو ریز به ریز بگه، نه مثل یه خاطره و رد بشه.هیجان هم داشته باشه.جالبه که سلیقه کتابخونی دختر 12 ساله م هم به خودم رفته.چند وقت پیش به من می گفت مامان! یه کتاب باحال و پرهیجان مثل "حجره پریا" می خوام( یکی ازکتابهای محمدرضا حدادپور)یا مثلا کتابهایی مثل خداحافظ سالار و آب هرگز نمی میرد و... اینجور کتابها دلمو حال میارن.دخترم گاهی از بی کتابی،این کتابها رو دوره هم می کنه
پاسخ:
سلام و رحمه الله. چه مامان و دختر کتابخونی! چقدر خوبه که از نوجوونی با کتاب رفیقه. 
خب علاوه بر کتاب "کوچه نقاش ها"، "خاطرات عزت شاهی"، "خاطرات احمد احمد"، "دا"، 
کتاب "جنگ دوست داشتنی" سعید تاجیک با همین جزئیات و خیلی باحاله. 
مجموعه طنز جنگی"دارو دسته دارعلی" که اکبر صحرایی نوشته و 5 جلده هم جذابه. 
کتاب "من زنده ام" خانم آباد هم خوبه. 
کتاب" پایی که جاماند" خاطرات سید ناصر حسینی از این نظر که راوی از نوجوونی میره جبهه و احتمالا دخترتون باهاش همذات پنداری بکنه. 
کتاب "زندان الرشید" خاطرات علی اصغر گرجی زاده خوبه ولی تلخه. 
کتاب "در کمین گل سرخ" زندگی شهید صیاد شیرازی هست و خیل قشنگه. 
کتاب "بابا نظر" خاطرات شهید محمد حسن نظر نژاد قشنگه. 
کتاب"خبرنگار جنگی" خاطرات مریم کاظم زاده همسر اصغر وصالی هست که من خیلی دوست داشتم. 
کتاب دو جلدی "برای تاریخ میگویم" خاطرات محسن رفیق دوست برای من که عاشق تاریخ معاصرم جالب بود. 
کتاب "شرح اسم" که زندگینامه آقاست رو هم دوست دارم. 
کتاب "لشگر خوبان" رو هم خانم معصومه سپهریِ کتاب "نورالدین پسر ایران" نوشته. اتفاقا اون اولین کتابش هست و اگر مستند"دسته ایمان" شهید آوینی رو دیده باشی قیافه ی بچه های لشگر خوبان رو هم میتونی ببینی!
کتاب "شنام"خاطرات کیانوش گلزار راغب رو خیلی دوست دارم. 
کتاب "رسول مولتان"، "ر"، "مهمان صخره ها"، "تاسوکی"، "جای امن گلوله ها"،"گلستان یازدهم"، "شبیه صدام" و... خوبن.  
کتابا و قلم علی موذنی رو هم دوست دارم کتاباش: ملاقات در شب آفتابی، نه آبی نه خاکی؛ ظهور، مامور، شعر به انتظار تو و...
کتابای انتشارات ملک اعظم و سعید عاکف هم که معروفه: خاک های نرم کوشک، حکایت زمستان، شام برفی و ... اونها هم دارن شهدای مشهدی رو در مجموعه های منسجمی معرفی میکنن. 

عین همین کار رو خیلی منسجم تر برای شهدای کرمان پونزده بیست سال پیش کردن، وقتی حاج قاسم سلیمانی مسئول لشگر 41 ثارالله بود زندگینامه اکثر شهدای کرمان رو به صورت کتاب چاپ کردن. از نویسنده های معدودی که اون زمان در باب ادبیات پایداری قلم میزدن دعوت کردن و خاطرات سردارای شهیدشون رو جمع آوری و چاپ کردن. به نظرم حاج قاسم هرجا که باشه معرکه و پیشتاز و خوش فکره. من بچه مدرسه ای بودم که اون کتابا رو خوندم(30_40 جلد کتاب که نمیدونم چطور سر ازشهر ما درآورده بود!) و کتابای جذاب و خوبی هم بود. الان نمیدونم چطور میتونی اون سری رو پیدا کنی و اصلا تجدید چاپ شده یا نع. 

خیلی سال قبل سوره مهر کتابای جمع و جوری از خاطرات دخترای نوجوون و جوونی که در جبهه بودن و اغلب امدادگر بودن چاپ کرد به نظرم کتاباش جمع و جور و جالب هستن: دختران اُ پی دی، از چنده لا تا جنگ، پوتین های مریم، دیدار زخمها، گل سیمین، کفشهای سرگردان، خاطرات ایران ترابی، دریا خانم، فرنگیس، یک دریا ستاره و.. 

کتاب های چاپ روایت فتح: مجموعه های "نیمه پنهان ماه" که خاطرات همسران شهداست (27 جلد)/ "به مجنون گفتم زنده بمان" مجموعه روایت های افراد مختلف درباره یک شهید خاص هست (14 جلد)/ "روایت نزدیک" که روایتهایی از مقاطع مختلف جنگ هست و اغلب جذاب و بکر هستند. (12 جلد)/ "دوره درهای بسته" که خاطرات اسراست (11جلد)/ "اینک شوکران" خاطرات همسران جانبازانی که بعد از جنگ به شهادت رسیدن (6 جلد)/ "آسمان" خاطرات همسران شهدای خلبان (6 جلد)/ "مادران" خاطرات مادران شهداست(8 جلد) به خصوص جلد اولش "جای پای فرهاد که فرهاد خضری نوشته معرکه است./ مجموعه روزگاران و یادگاران هم هست که مثلا موردی میتونم بگم از کتاب غواصان، پرستاران، پزشکان اش خوشم اومده.. 
البته این مجموعه ها حتما بیشتر هم شدن! من دوسال اخیر نرفتم نمایشگاه کتاب و از تازه های نشرشون بی خبرم! 
سلام دکتر جان
شاید خدا خواست و حضرتش طلبیدند و ما هم راهی سفر اربعین شدیم...میخواهم بدانید اگر رفتنی شدم ،حتما نایب الزیاره و به یاد شما و پدر بزرگوارتان خواهم بود.نشانه هایی از حاجت روا شدن مربوط به تلاوت قرآن برایشان را دریافت کرده ام و امیدوارم به تحقق کامل . دعایمان کنید
پاسخ:
سلام بانو. ان شا الله هرچی خیره پیش بیاد. خیلی محتاج به دعای خیرم. لطفا دوستان دیگه ای رو هم که در ختم قرآن در کنارمون بودند فراموش نکنید. برای هر کدوممون ده قدم هم در اون جاده بهشتی بردارید برامون بسه. ممنون از لطف و محبتتون. (همین که برامون رفع سو تفاهم شد هم یکی از نشونه های رحمت اون تلاوت قرآنه:))
به گمانم رفتنی شدم...چشم، حتما، عاقبت به خیر باشید الهی...شما هم دعا کنید تا بهترین بهره های ممکن را ببریم
پاسخ:
چشمتون روشن. خوش بگذره و مراقب خودتون باشین. آمییییین
  • آب‌گینه موسوی
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    خیلی یادداشتِ خوبی بود، چون از من نام بردی! :دی

    عالی! از بخش‌های مستند استفاده کردم و خیلی جالب بود. ممنونم. 

    یادمه بلافاصله بعد از تموم شدنِ فیلم تا تو ماشین، وقتِ برگشت، مشغولِ به فحش‌کشیدنِ حضراتِ مسئولین بودم. چطور فردا جوابگو هستن؟!!هععععی؛ نازنین جوونا... دستِ خالی و مظلومانه چه کردند! خوب شد رفتند و این حال و روزِ امروزِ مارو ندیدن!   

    آهنگ را پیش‌تر شنیدم. از شاعر و خواننده شگفت‌تر، آهنگسازه: «فرید سعادتمند»

    لینکِ آهنگ به گمونم مشکل داره.

    ******! خلاصه‌تر بنویس. رحم کن به مخاطبی که من باشم! :) 

    پاسخ:
    سلام بر آبگینه عزیز. کیف احوال؟! من یه پاسخ مبسوط برات نوشته بودم که پرید. ولی عجالتا از دستِ که نالیم که از ماست که بر ماست؟! 
    میدونی من فکر میکنم بعضیا وجدانشون رو مثل دندون کشیدن و بویی از انسانیت، قدر شناسی، ایثار، احساس مسئولیت نبردن.. میدونی تنها راه حل برون رفت از وضعیت موجود و این سبک مدیریت آقایون تشنه خدمت و قدرت چیه؟! اینکه برای مدیریت هیچ آپشن فوق العاده و مزیتی وجود نداشته باشه و مثل جبهه پای جوونشون هم وسط باشه! اینجوری آدمای خودخواه و دزد و نامرد و ناکس و بیعرضه و منافق از ترس جونشون نمیان پست مدیریتی بگیرن و اونی هم که میاد وسط با همه جون و وجودش کار میکنه..خیلی دل منم گرفت، به خصوص اینکه داستان واقعی بود.. 
    خلاصه نوشتم:) تازه کلی عکس از گردان عمار بود که دوست داشتم نشون بدم.. میدونی آبگینه الان دیگه مطمئنم خود خدا و حضرت مهدی این انقلاب و نظام و مملکت رو تا همین جا هم حفظ کردن و نگه داشتن.. یعنی وقتی میری تو دل جامعه و از ابعاد وحشتناک وضع مدیریت و چالش هایی که کشور باهاش مواجهه از دشمن خارجی تا دشمن داخلی رو میبینی. از دشمنی دشمنِ دانا و حماقت دوستِ نادان .. از هزار درد و رنجی که نود درصد مقصرش خودمونیم و ده درصد کار دشمن بیرونیه. از همه و همه اش نتیجه میگیرم تا اینجاش هم به مدد الله و اهل بیت و خون شهدا تا اینجا اومدیم. وگرنه روزی هزار بار باید سرنگون میشدیم. یعنی رسیدم به یه جایی که از غصه خوردن و ترس و خوف و رجا و امید به آینده مملکت دست برداشتم. به نظرم باید نگران افت و خیز و سقوط خودم باشم.. نگران وضع خودم.. غیر از اینه که اگر هرکسی خودش رو خوب بسازه نهایتا مملکتش ساخته میشه؟! 
    حال غریبیه ولی دیگه حرص نمیخورم. تعجب نمیکنم. گریه نمیکنم. افسوس نمیخورم. حیرت نمیکنم. میگم ولش کن. دنیای کثیف این آدمای کثیف رو ولش کن.. گور بابای همه شون.. خلایق هرچه لایق.. از کثافت بودن و آشغال بودن فلان مدیر حزب اللهی سابق تا وطن فروشی و هرزگی فلان مدیرِ کثافت قبل و بعد هم غصه نمیخورم. کلاه خودم رو بچسبم. مگه ما از خدا چک سفید امضا داریم؟ از کجا معلوم که ده سال دیگه من کله پا  نشم و جزو ریزش ها نباشم؟! اون مدیر کثافت از گذشته تا به حال هم انتخاب همین مردمه. کور نبودن که بهش رای دادن. پس به من چه. نوش جونشون. چرا غصه شون رو بخورم وقتی خودشون میخوان بدبخت باشن. وقتی دلخوشی هاشون کوچیک و چندش آوره. وقتی دغدغه هاشون مثل همین مدیرا کثافته.. بذار دور هم خوش باشن.. این وسط حتی دیگه دلم برای اون دسته گلایی که میرن و جون و خون و خانواده شون رو فدای اینا میکنن نمیسوزه. اونا هم مزد ایثار و مجاهدتشون رو از خدا میگیرن. شهید میشن و به بهترین لذات مادی و معنوی ممکن میرسن. تازه نجات پیدا کردن از دنیای کوچیک این آدمای حقیر کم مزدیه؟! خداییش تجارت پرسودیه... پس میخوام فقط دلم برای خودم بسوزه که نه مثل اون طبقه حقیر هستم و نه مثل اون طبقه ی بزگوار دلیر! 
    دیگه حوصله هیچ کس و هیچ بحثی رو ندارم. تو تاکسی میشینم از سطح تحلیلهای عوام حالت تهوع بهم دست میده. خبر ها و نوشته هاو تحلیل های احمقانه و چندش آورشون رو میخونم دلم میخواد تو یقه همه شون استفراغ کنم.. واقعا دلم میخواد برم جایی که صدای هیچ بنی بشری رو نشنوم. هیچ آدمیزادی رو نبینم.. جایی که هیچ آلودگی نباشه.. هیچ دغدغه، جنگ،دشمنی، ظلم، بمباران، کودک کشی، تبعیض، دروغ، فریبی نباشه.. یعنی اگر آدما نباشن اصولا هیچکدوم از اینا هم شکل نمیگیره.. با کوه و دشت و چشمه و گل و درخت  در امنیت و صلح زندگی کنم. آدم اهل بریز و بپاش و طمعکاری هم نیستم. یک لقمه غذا و یه لیوان چای هم در روز برام بسه. چیز زیادی از دنیا نمیخوام.. با همینا حالم خوبه.. گور بابای همه آدما بابا.. خسته شدم .. از دیدن آدمای کوچیک و دنیاشون خسته شدم.. 
    لینک آهنگ رو باز دیدم. درسته که.. یعنی اونی که تو شنیدی با اینی که من معرفی کردم متفاوته؟ آخه آهنگساز اینم فرید سعادتمنده ها.. 
    سلام ، ببخشید من یه سوال پزشکی میتونم بپرسم؟انسولین novomix30 با قرص گلی کلازید 80 تداخل دارویی داره؟ یعنی اشکال داره اگه با هم مصرف بشن؟
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. سوال پزشکی رو اگر بلد باشم بله جواب میدم. این سوال خیلی تخصصیه. باید از متخصص غدد یا کسی که در باب درمان دیابت دوره تخصصی رفته بپرسید. ببین هر دسته دارویی از داروهای دیابت برای خودشون عوارض جانبی دارن مثلا هایپوگلایسمی یاهمون افت قند یا .. حالا دوتاش بخوان همزمان تجویز بشن مهمه که عوارض هاشون با هم تداخل یا اثر همپوشانی نداشته باشه. من به مریضای خودمم میگم: افزایش دوز داروها یا تغییر نوع داروهاشون حتما با نظر متخصص غدد یا قلب یا داخلی یا هرکسی باشه که تجویز کرده. به داروهاشون جرات نمیکنم دست بزنم. احتیاط شرط عقله. به متخصصی که براش تجویز کرده مراجعه کنید بهتر راهنمایی میکنن. 
  • مامان معصومه
  • سلام دکتر جونم
    می شه لطفا یک سایت راجع به معجزات قرآنی که همه ی این موارد جدید توش هست و استاندارد و مورد تایید هست معرفی کنید.
    پیوندها رو هم دیدم اما چیزی گیرم نیومد .
    قربانت ممنون

    پاسخ:
    سلام بزرگوار. واللا سایتی با این موضوعی که میخواهید ندیدم. شاید دوستان بهتر بتونن راهنمایی بکنن. تنها چیزی که دیدم درباره نهج البلاغه با ترجمه موضوعی مرحوم دشتی بود که هر بند یا فراز از نهج البلاغه و کلام مولا که مرتبط با یک مبحث علمی بود رو درپاورقی یه توضیح مختصری داده بود و به نظرم از عجایب اون روزگاره.. درپناه خدا باشید . التماس دعا
    قراره اگه خدا بخاد برم ببینمش . خیلی تحسین شده بود.
    اوووووه میدونی چندتا پست نخونده داشتم؟؟؟!؛ ماشالا پستات هم پر و پیمون!!
    پاسخ:
    به به عروس خانوم! ازین ورا! بدو برو ببین آخرین روزای اکرانه.. مستندات رو کردم که بدونید چی به چیه. بده؟! اول هر درسی اون فیزیوپاتولوژی بود که همه اخ و تف میکردنش! من عاشقش بودم:) بابا اگر ندونی شناسنامه گردان عمار چیه که فیلم رو نمیتونی خوب متوجه بشی.. سعی کردم متن یه چیزی به دانش خواننده اضافه کنه.
    اتفاقا منتطرم پخش خانگی بشه برم بخرمش! واسه سینما هیچ پایه ای ندارم!
    پاسخ:
    وای بر تو! بابا همسر محترم رو رابنداز ببر سینما.. 
    سلام ونور و رحمت.
    ما از سفر برگشتیم و به نیابت از شما و پدر بزرگوارتون هم چند قدم برداشتیم.
    توی این مدت هم کلا گوشیم خاموش بود و از فضای مجازی و اخبار و قاشقچی و همه چی بی خبر بودم و حظ دنیا رو بردم با زیباییهای پیاده روی اربعین.ان شاءالله قسمت همه آرزومندان بشه
    پاسخ:
    سلام و خیر و برکت. خیلی خیلی ممنونم بزرگوار. زیارت نوش جونت. کار خوبی کردی از دنیای مجازی فارغ بودی.. واللا این قضیه خاشقچی از هر طرف که به مساله نگاه میکنم بیشتر داره منو حرص میده هم از اینکه تو این دنیا هر ده دقیقه یه بچه در یمن میمیره و چند ساله زیر آتیش موشک و بمباران همین سعودی ها هستند و عین خیال همین رسانه ها و هیچکس نیست! و هم اینکه مقایسه میکنم دولت نامردان رو با مسئولین ترکیه! اونا سر یه خاشقچی که تازه هموطنشون هم نبوده اونطوری پاچه سعودیا رو گرفتن و ول نمیکنن و اینا کلن بی خیال مرزبانان ایرانی ربوده شده هستن!! جدا بلای اون اردوغان حال به هم زن تو سر این دولت تدبیر و امید!! حالا چطور آب و صابون بیاریم روشون رو بشورن؟! ..
  • آب‌گینه موسوی
  • سلام بر دکتر یونس

    خب انقلاب پس واسه چی بود؟! که یه عدّه جوون پر پر بزنن و خانواده‌هاشون دق‌مرگ بشن و بشه تجارتِ پرسودِ فردی؟!

    قرار بود عدالتِ اجتماعی، اقامۀ شریعت و احکامِ الهی تحقّق پیدا کنه!

    هععععی...

    البتّه که عنایتِ امام است...

    همین آهنگو گفتم دیگه. شما به آهنگ‌ساز اشاره نکرده بودی. من گفتم، آهنگ جلوتر از شعر و خواننده است.   

    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. همین رو بگو.. من به این نتیجه رسیدم که صدها نفر مثل اون کشمیری در مناصب مهم این مملکت وجود دارند. یعنی تشکیلات اون فرقه منحوس محدود به یکی دو نفر نبوده و ریشه داره. علاوه بر اون فعالیت 40 ساله دستگاه های جاسوسی انگلیس و آمریکا و این آغوش باز غربیها برای تحصیل و زندگی اینهمه آقازاده و دولتمرد و دولت زن رو اگر بر مبنای خوشگلی اینا قرار ندین!! باید بگم اساسی نیرو تربیت کردن و از حوزه تا فلان ده کوره در هر منصب و موقعیتی آدم دارن! اونا بر خلاف ما که همه چیز رو به امید خدا رها کردیم و بی برنامه بودیم ، کاملا برنامه ریزی شده دارن حرکت میکنن. و همه جا هم نیرو دارن . از وزیر و وکیل و هر جا و اداره ای که فکرش رو بکنی.. دیگه طرف هیئت علمی دانشگاه امام صادق بود! زیر عبای آقای مهدوی کنی!، یهودی از آب درومد. بعد من همش میگفتم خدایا تو مصاحبه این دانشگاه چه دسته گلایی رو رد میکنن و چه موردای مشکوکی رو میپذیرن! این چه وضعیه؟! ..
    برای مصاحبه شغلی هم هر جایی که میرم و هر اداره ای رو که میبینم این نظریه برام تکرار میشه. طرف کارمند رسمی این مملکته به هیچ چیزی اعتقاد و باور نداره(اعم از خدا تا احکام!) و اصلا کار مفیدی هم تو اون اداره انجام نمیده، بعد کلی آدم با استعداد و تحصیل کرده و معتقد به اصول و ارزشهای اخلاقی و دینی بیکارن یا پذیرفته نمیشن.. 
    اون دنیا ان شاالله از این منافقین و جواسیس رو نمایی میشه. باور کن کشمیری یه دونه احمقشون بود که لو رفت و هزاران نفر مثل اون هنوز هستن و با تصمیماتشون ریشه ی این انقلاب رو میزنن.. یعنی هیچ جور دیگه ای برای من این وضعیت قابل هضم نیست! اینکه چرا ما هنوز تحت عنایت امام و خود خدا هستیم هم برای من مبهمه.. یعنی یا لطف خداست یا در دوره مهلتِ الهی هستیم و  در حقیقت هی داره امتحان نهاییمون سخت تر و پیچیده تر میشه و ما در عذاب الهی گرفتاریم و نمیفهمیم.. 
  • آشنای بی نشان
  • به نظرم فیلم‌ نبود صرفا یه سری دیالوگ بود
    پاسخ:
    اون تصویر برداری های بینظیر رو ندیدید؟ حالا خوبه فیلمش اکشن بود! من دیالوگهاشم دوست داشتم! بعد احتمالا به فیلمای آپارتمانی و گفتگو محور چی میگید؟! اونا صرفا یه سری چی هستن؟!
  • آشنای بی نشان
  • شما هر فیلمی که تصویر برداریش عالی باشه رو میپسندید؟
    پس فیلمنامه چی میشه؟
    این فیلم واقعا فیلمنامه داشت به نظرتون؟

    پاسخ:
    "یکی" از مولفه های فیلم خوب تصویربرداری عالیه. فیلمنامه اش هم از نظر من خوب بود. گریم و طراحی صحنه هم بی نظیر بود.تحقیقاتِ قبل از نگارش فیلمنامه هم به نظرم خوب بود چون من سوتی خاصی در فیلمنامه ندیدم و جزئیات رو هم درست و بدون گاف درآورده بود. شما دیگه از یه فیلم جنگی تاریخی چی میخوای؟! فیلمنامه خوب مثال بزنید؟! ممکنه بگید من از این ژانر یا فیلم خوشم نمیاد. اما لطفا نگید فیلمنامه نداشت! 
  • آشنای بی نشان
  • به نظر من فیلمنامه نداشت
    پاسخ:
    :((
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    سلام...

    چه جالب!

    به نوشته هاتون نمیخوره که دهه شصتی باشین...(نمیدونم چرا از صحبتاتون و اینکه خیلی سر دهه هفتاد هشتادیا غر زدین این برداشتو کردم)

    تازه بیشتر به نوشتن دهه هفتادی یا هشتادی میخوره(اینو یه تعریف برداشت کنید!)

    بعد این جزئی نوشتنتون و این آب و تاب دادن مطلب آدمو یاد دخترا میندازه...

    یعنی واقعا فکر نمیکردم دارم وبلاگ یه آقای دهه شصتی رو میخونم(برداشتم غلط بود یا درست؟)

    اصلا ندیده بودم آقایون اینقد تو زمینه ی کتاب و مطالعه مهارت داشته باشن..

    مخصوصا کتابهای دفاع مقدس مثل دا و حتی یادت باشه"...

    گویا..کامنت ناشناس جواب نمیدین..

    مهمان وار دارم مطالبتونو میخونم و وبلاگ ندار/: هستم متاسفانه...

    حس میکنم وبلاگتون خیلی برام آشناس و قبلا هم دیده بودم..الله اعلم!..

    ****** **** ** ***؟

     

    پاسخ:
    سلام. 
    دیگه دهه هفتادیا هم بزرگ شدن. بعد سه سال که انگار سی سال گذشته رفتم اون متن کتاب یادت باشد رو خوندم. چقدر به دهه هفتادیا غر زدم.. شرمنده ام و عذر میخوام. 
    خدایا چقدر اینو توضیح دادم. وقتی همه میدونستن. 

    برام عجیب بود اون هایی که از این فیلم تعریف کردن فیلم خوش ساخت بدون داستانی بود

    نه عشقی تو فیلم بود نه داستانی که ما رو درگیر کنه

    پاسخ:
    سلایق متفاوته. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">