بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

  • ۰
  • ۰

قرار بود امشب در مورد مفهوم سایه و دبی فورد بنویسم.دو ساعت تمام است دارم جان می‌کنم که چیزی بنویسم اما از دیروز منم مثل شما ویرانم از تصور سوختن کودکانی که به هوای زلزله زیر میزهاشون پناه گرفته بودند و گیر کردن بین شعله‌ها.میدونم مادرهای این بچه‌ها «تصور می‌کنن» لحظه لحظه سوختن بچه‌هاشونو.من از تصورِ تصورِ مادرها دارم دق می‌کنم.
چندسال پیش، وزیر وقت آموزش و پرورش گفته بود برای اصلاح سیستم گرمایش کل مدارس ایران هزار میلیارد تومان بودجه لازم است.هزار میلیارد تومان زیاد نیست اگر رقم اختلاس‌های چندسال اخیر را با آن مقایسه کنیم.هزار میلیارد تومان در مقایسه با بودجه نهادهای فرهنگی و تبلیغاتی بی‌خاصیت کشور زیاد نیست.اصلا زیاد نیست.
من دوبار برای حرف‌زدن با بچه‌ها به زاهدان رفته‌ام و هردوبار در هواپیمای بازگشت گریه کرده‌ام. محرومیت زاهدان ترسناک است.باورنکردنیست.برای پایان‌نامه‌ام همه‌ی ایران را گشته‌ام و از آدم‌ها پرسیده‌ام آرزویتان چیست؟اگر این۱۸۵۶۶ آرزویی که من جمع کرده‌ام را ورق بزنید،بدون تلاش زیادی می‌توانید آرزوهای مردم سیستان و بلوچستان را تشخیص بدهید.کار سختی نیست.«ساده‌ترین» آرزوها مال آن‌هاست.در زاهدانی که من دیدم آنتی‌بیوتیک آرزوی کودکیست که خواهرش از یک‌سرماخوردگی ساده مُرده است.درآمدنِ دستی که در ناامنی‌ها تیر خورده و قطع شده،جوجه‌کباب،دوباره دیدن خواهر‌ها و برادرهایی که «فروخته شده‌اند» هم در لیست آرزوهای بچه‌های سیستان و بلوچستان هست.اما چیزی که بین همه‌ی رویاهای بچه‌ها،«فقط» مال این استان است،آرزوی «مُردن» است.اولین بار و در اولین کلاس که بین کاغذها آرزوی مرگ دیدم شُکه شدم اما آن‌قدر در کلاس‌های دیگر تکرار شد تا فهمیدم وجود کودکانی که آرزوی مرگ دارند،از ویژگی‌های بی‌نظیر این استان است.
روزی که پروپزالم را دفاع می‌کردم،یک استاد دانشگاه تهران به حالت قهر جلسه را ترک کرد و گفت این پایان‌نامه سیاه‌نماییست.امروز لینک خبر سوختن صبا و مونا و مریم و یکتا را برایش فرستادم و برایش نوشتم برای خودم متاسفم که بیشتر از این سیاه‌نمایی نکردم.من دیده بودم وضعیت مدارس زاهدان را.شاید اگر بیشتر داد میزدم،مینوشتم و می‌گفتم امروز کودکی نمی‌سوخت.جواب داد «روحشان شاد و یادشان گرامی.»
بعد از پیامک‌ می‌خواستم در مورد سایه و دبی‌فورد بنویسم که نشد.می‌دانید فقط خواستم توضیح بدهم چرا نشد.فقط نشسته‌ام و هزار بار تمرین کرده‌ام که مثل استادم بتوانم تایپ کنم:روحشان شاد و یادشان گرامی!
****
در ایرانِ‌ما متاسفانه شکل زرد و سطحی و کاذب ژانر روانشناسی، سُلطه دارد. شکلی که مدعی است کپسولی برای رستگاری کشف کرده است.مدعی است تا خوشبختی دو قدم بیشتر راه نیست و اگر یک رفتگر نگرشش را تغییر دهد می‌تواند همه‌ی قله‌های موفقیت را فتح کند.گفتمانی که مُرشدانش با بنز و پورشه یا در استخر هتل‌ها ویدیو می‌گیرند و مدعی هستند رازی را کشف کرده‌اند که چاره‌ی همه‌ی دردهاست.گفتمانی که امیدِ دروغ می‌فروشد و البته هرروز هم بازارش گرمتر می‌شود.
برای همه‌ی مردم ایران،این روزها روزهای سختی است.روانشناسی زرد از این رنج و درد همگانی پول‌ می‌سازد.با قاطعیت می‌گویم که هرکس مدعی «درمان» دردهای ماست،دروغ می‌گوید،نهایت دستاوردِ یک کتاب یا کلاس،«التیام» است.زیستن،درد عظیمی است که مردی که به یک پورشه تکیه زده و یا هیچ‌کس دیگر قادر به درمان قطعی این درد نیست.
بزرگ‌ترین ضعف این گفتمان،قطع ارتباط با شرایط واقعی و بومی ماست.نمی‌شود حرف‌های آنتونی رابینز را همان‌طور که در کانادا یا دانمارک می‌خوانند،در ایران نیز بخوانیم.در این کشورها هرروز صدها فرصت شغلی جدید ایجاد می‌شود،جامعه قابل پیش‌بینی،شفاف و باثبات است.در ایرانِ ما هرروز هزاران فرصت شغلی نابود می‌شود و قرن‌هاست که ژن خوب و زرنگی اصلی‌ترین دلیل موفقیت آدم‌هاست.راه رشد برای میلیون‌ها انسان شریف در این سرزمین بسته است،ما اما به دروغ،در این گفتمان روانشناسی،تقصیر را فقط گردن بی‌انگیزگی و تنبلی قربانی‌ها می‌اندازیم.این‌جا هشتاد و هفت درصد از مردمان بالای سی‌سالش هیچ رویایی ندارند،نه چون خِنگ بوده‌اند یا بی‌ایمان یا مُردد یا تنبل؛چون اجازه‌ی رویاپردازی را،توان تحقق آرزوها را ازشان گرفته‌اند،دزدیده‌اند.هر گفتمانی از روانشناسی که ارتباطی با شرایط عینی و واقعی جامعه نداشته باشد،فِیک است،دروغ است.و این گفتمانِ پرمخاطب فِیک است مَردُم،دروغ است.
امیدواقعی باید ساخت.امیدی که مخدر نیست،آدم را به هپروت نمیبرد،«تلخ» است و «واقعی».مبنایی برای «عمل» است.ما کامل نیستیم،نمی‌توانیم هم باشیم و این ایراد ما نیست،«واقعیتِ» ماست.امید مبتنی بر زیست واقعی آدم‌ها باید ساخت.امیدی که «اندک» است اما «پایدار».«کوچک» است اما «قدرتمند»..

نوشته  ی دکتر مجتبی شکوری. که قویا با این حرفاش موافقم. 
پ ن1: خب بهترین دوست من کتاب بوده و هست و اگر مثل اون علامه مخیر بمونم بین خرید "کتاب، لباس، غذا" حاضرم گرسنه بمونم و از لباسِ نو صرف نظر کنم ولی کتابه رو بخرم.. سلیقه کتابخونیم هم خاصه. قبلا هرچی میرسید به دستم میخوندم. از روزنامه ی دور سبزی یا دور لباس خشکشویی (الان خشکشویی ها دیگه لباس رو تو رزونامه نمیدن!:) 'گرفته تا هر کتابی که هرجایی رو میزی میدیدم! ولی چندساله دیگه هرزه خوانی و هرچی خوانی رو گذاشتم کنار. هم تعداد کتابا زیاده و هم وقتِ و عمرِ ما کم. کتاب هم مثل نماز، غذای روحه و طبیعیه که اگر نماز نخوندن یا بدخوندنش حال آدم رو بدمیکنه، کتابِ ناسالم هم میتونه باعث مسمومیت روح بشه و مریضش کنه.. دیگه هر چرتی رو نمیخونم..  
سلیقه خودم رو دوست دارم. دیگه ذائقه کتاب خونیم اینطوری شکل گرفته و با آزمون و خطا بهش رسیدم.. از اولش هم آدمی نبودم که با توصیه xیا y برم سراغ فلان کتاب یا فیلم! و دربست قبولش کنم! دیگه باید طرف رو بشناسم و از چند تا فیلتر ردش کنم تا حرفش برام قابل آزمودن و تست کردن باشه..
مثلا من از یه فیلمای ساده ای خوشم میاد که اصلا معروف نیستن اما من دوستشون دارم. نه اسکار گرفتن و نه فیلم های تو چشم برویی بودن ولی من به خاطر نماها و دیالوگ های خیلی ساده و حس خوبی که ازش میگرفتم دوستشون داشتم.. اگر به جای 80 میلیون نفر، 8 میلیارد نفر هم بهم بگن فلان کتاب یا فیلم خوبه تا از صافی چشم و ذهن خودم ردش نکنم نمیپذیرمش.. یعنی چند باری که با طنابِ حرفِ مردم و جو عمومی برای کنجکاوی رفتم و یه کتابی رو خریدم، احساس خسارت بعدش بیش از حس بد و نارضایتی خوندن اون کتاب داغونم کرده... 
مثل وقتی که میری بیمارستان خصوصی و بعد کلی هزینه، خوب که نمیشی هیچ؛ دچار عارضه هم میشی! مثل وقتی که هر ترم nمیلیون تومن میریزی به حساب دانشگاه آزاد تا جیبشون پر پولتر بشه و قلدرتر بشن و با زمین خواری و دور زدن قانون دانشگاه های بیشتری بسازن و برای هزار کارِ دیگه و خودشون هزینه کنن و سهم تو از تمام این دم و دستگاه یه اتوبوس قراضه برای رفت و نیامد باشه! 
میدونی اگر بعضی از این آقایون فقط پولِ رنگ ریش و احداث استخر و جکوزی در دفتر ریاست جمهوری رو هزینه کنن میشه باهاش چند تا اتوبوس خرید.. یا چند تا بخاری ایمن برای بچه ها.. 
کجا بودم؟! ها.. من تو کتاب خونی سلیقه ام خاصه و با قلم و داستان وطنی بیشتر حال میکنم. یه جور حس همذات پنداری و چیزای دیگه.. ترجمه هم میخونم ولی کمتر.. بین نویسنده های وطنی و کتاباشون، کتاب خوب زیاد داریم که گمنامند.. غزل سراهای خوب زیاد داریم که گمنامند و کتابای نحیفی دارند که باید در نمایشگاه کتاب بگردید تا پیداشون کنید.. اینها رسانه ندارند که معروف بشن! غولهای نشر پشتشون نیستند تا فلان بازیگر و کارگردان و ال وبل کنار کتابشون با قهوه عکس بگیرند.. راهی به محافل خطبه خوانی عقد و گعده های جناب عبا شکلاتی ندارند.. از بریز و بپاش هم در این سمت خبری نیست.. خودشون هم غالبا هنر فروشی رو بلد نیستند. (همیشه برام سوال بود چرا اصلاح طلبان در دهه هشتاد و وقتی که به ظاهر با اومدن احمدی نژاد احساس میکردن دستشون از اهرم قدرت به ظاهر کوتاه شده! به دو حیطه ی نشر و صنعت و معدن وارد شدند و هرکدوم یه انتشاراتی زدن یا کارخونه و معدن خریدن!) 
به همه دلایل گفته شده در بالا خیلی با برنامه کتاب باز نتونستم ارتباط برقرار کنم.. ولی خیلی اتفاقی حرفای دکتر مجتبی شکوری رو دیدم. داستان زندگیش و حرفاش جالب بود. شما هم ببینید. (اینجا) . ما به فکر نو در زمینه آموزش و پرورش احتیاج داریم. به فکرِ نو و آدمهای نو.. 
پ ن 2: پیرو کامنتای پست قبل یه راه حل هم برای محاکمه مسئولین و مدیران فاسد پیدا کردم. به جای اعدام، تبعیدشون کنیم به مناطق محروم. با خانواده و آقازاده و عروس و دامادهاشون برن وسط مناطق محروم زندگی کنن ببینن چی به روز مردم آوردن. از پشتِ شیشه دودی و محافظ و خونه های شمال شهر تهران نمیشه این چیزا رو دید.. هیچی مثل تصورِ زندگی اینها بعد از این تفرعن و بیت المال خواری، وسط بیغوله های ناکجا آباد ، درحالیکه سرشون رو به کپر یا دیوار کاهگلی تکیه دادن و به کارهای کرده و نکرده شون فکر میکنن، التیام بخش نیست!  
اونیکه باید میجنگید، خوب جنگید. تا آخرین نفس و قطره خونش... تاریخ قضاوت میکنه کی کم گذاشت و چطور "انقلابِ گل محمدی" به دستِ نا اهلان و نامحرمان افتاد.. 

  • ۹۷/۱۰/۰۷
  • دکتر یونس

نظرات (۹)

  • آب‌گینه موسوی
  • سلام

    این نوشته رو از کجا یافتی؟

    خوب گفته ولی فقط مشکل را خوب توصیف کرده. کو راهِ حل؟ کو راهِ حلِّ عملی؟ از اون گذشته، گیرم راهِ حلِّ عملی را یافته و خوب هم تبیین کرده، کو عامل؟ کو سیاست‌گذار؟

    به قولِ استاد رحیم‌پور ازغدی که ما تئوریسینِ خوب زیاد داریم، امّا کارگر و مدیرِ خوب، نه! عاملِ اجراییِ سالم کو؟

    از رهبر بگیر تا کارگزارهای زیر دست، همه فقط فقط حرف می‌زنند؛ یکی بهتر، یکی بدتر!   

    سلام بر شهید...

    ما یتیمیم...

    عکس عالی، عنوان عالی‌تر!

    پاسخ:
    سلام بر شما. آره مشکل را توصیف کرده. راه حل را حتی اگر پیدا کنی (که باز گشت به ریل اصلی انقلاب و آرمانهای اولیه انقلابمان هست) چه کسی میخواهد و میتواند اجراش کند؟! من فکر میکنم اینقدر کارگزاران هر دو طیف به معنای واقعی کلمه به سیاست و مصلحت آلوده شده اند که دیگه واقعا راه نجات و امیدی نیست.. من حتی به حرکت مردمی و بصیرت مردم هم دلخوش و امیدوار نیستم. چون در هر مساله ای که به مسئولین انتقاد دارم خود مردم صد درجه بدترند و کاملا شایسته ی همچین زمامدارانی هستند. 
    قوه مجریه که 90 تا 95 درصد بودجه رو در اختیار داره یکجور/ مجلس به مفتضحانه ترین وضع ممکن یکجور/ قوه قضا که همون دستمال کثیفیه که نمیشه باهاش جایی رو پاک کرد!/ شورای انقلاب فرهنگی که رها/ مجلس خبرگان و ائمه جمعه جز تک و توک آدم حسابی بقیه یک جور/ مجمع تشخیص مصلحت که یه جایی هست برای نگهداشتن آدمای اسقاطی تا اپوزیسیون نشن!/ حوزه از همه بدتر/ سازمانهای عریض و طویل و بی بازده/ صدا و سیما با سیاست گذاری های مبهم و آنتن فروشی و بی سلیقگی فرهنگی/ هنرمندان یک جور/ دانشگاه و اساتید و دانشجویان زیر خط فکر و فهم / آموزش و پرورش و مدارس و دانش آموزان افتضاح!/ بسیج فقط یک نامی ازش باقی مونده و یه شیر بی یال و دمه/ ارتش آمفوتر و خنثی/ سپاه خط مقدم و فحش خور درتمام مسائل/ مردم نا امید و مستاصل و بی هدف و بی انگیزه و بی رحم و بی عقل در تمام زمینه ها/ رسانه ها از مسئولین دروغگوتر/ مسئولین از مردم دروغگوتر.. 
    این دکتره تو این شرایط حداقل تونسته خودش رو کمی بکشه بالا. تونسته مشکلات خودش رو کمی مدیریت کنه. وگرنه گفتم که منم همون نظر رو دارم که خودت گفتی:)
  • آب‌گینه موسوی
  • آفرین! 
    خیلی خوبه؛ البتّه نه واسه این که برن بفهمن، چون می‌دونم خودشون چه غلطی کردن، با اهل و عیال برن واسه ریاضت و عقاب! ایشاللّه همون جا هم به درک واصل شن! 
    پاسخ:
    میدونی داشتم فکر میکردم گناه مگه چقدر لذت بخشه که اینا همه چیزشون رو میدن تا کمی بیشتر تو این دنیا بچرن.. دیگه چقدر قدرت و ثروت میخوان؟! پس اهداف اول انقلابشون چی میشه؟ میشه آدم هر ده سال یه بار رنگ عوض کنه و اییییینقدر تغییر بکنه؟! بابا آفتاب پرست هنگ میکنه جلوی اینا.. چقدر مال حرام و تکبر و خودخواهی میتونه آدما رو تغییر بده.. نه عزیزم کو مرجع صالحی که بخواد محاکمه بکنه و بیت المال رو اگر کابین زنانشون کرده باشند به مردم برگردونه؟! همه دور یک سفره نشستند و میخورند و خوشن. این دعواهای جناحی هم صرفا یه نمایش برای تو سر و کله زدن مردمه وگرنه همه با هم اکی هستن و فقط سر منافع بیشتر باهم سرشاخ میشن.. من واقعا نگران روزهای پیش رو هستم. در حالیکه شونه های اکثریت مردم زیر بار فشار اقتصادی ناشی از بی تدبیری مسئولین داره میشکنه ، این ابلها میخوان جشن 40 سالگی باشکوهی برای انقلاب بگیرن!! بابا به احترام این روزای سخت این کارای نمایشی که مردم رو بیشتر عصبانی میکنه بذارید کنار.. یه کم فکر بکنید به نتیجه کارتون.. من که فکر میکنم روحانی همون گورباچوف ایرانه و سال دیگه سال آخره نظامه و تمام.. 
  • مردی بنام شقایق ...
  • سلام

    بزرگترین جنایت این آقایون همینه که فرمودید
    کشتن امید تو دل نسل آینده!

    خدا ازشون نگذره که زندگی و جوونیمون رو هر کدوم به یه روش نابود کردن
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله.. بزرگترین جنایت این آقایون سوزوندن دلِ اون خانواده هایی هست که با هزار امید و آرزو جوونهاشون رو راهی جبهه کردن و تیکه پاره های عزیزای دلشون رو در آغوش گرفتن و حالا فقط در مقابل سرزنش و طعنه دشمن و دوست با احساس خسارتی عمیق فقط آه میکشن.. کشتن عزت کم از کشتن امید نیست.. 
    سلام..
    تقریبا میشه گفت سیستان محروم ترین استان ایرانه..از چندصد شهر رو روستایی گرفته که آب لوله‌کشی،برق و گاز ندارن تا نصف مردمانش که حتی از داشتن شناسنامه هم محرومن..بار ها و بار هاس که حتی خود تلویزیون ایران هم محرومیتش رو نشون داده ولی بازم تو این سال ها تقریبا فقط مردم بودن که برای محرومیت زداییش تلاش کردن..هر بار که فاجعه ایی میشه آقایون مقصرن..آقایون ناشناخته ایی که از قضا با وجود حروم خوری و آشکار بودن جرمشون کماکان تو دولت مشغول به کارن و زیر پرچم انقلاب خون مردم رو تو شیشه میکنن..
    تو این سال هر بار با فاجعه ایی مثل قطار تبریز مشهد،کشتی سانچی،معدن یورت،ساختمان پلاسکو،هواپیمای یاسوج،سوختن بچه ها تو‌چند مدرسه و این ماجرای دانشگاه آزاد فقط و فقط آقایون مقصرن..حداقل برداشت من اینه که دولت ایران شده مثل یه ماشین خلاص تو‌ سرازیری که راننده ایی هم نداره کنترلش کنه...
    پاسخ:
    سلام و رحمه الله. سیستان محرومه چون مردمش مثل بعضی مناطق شمال شهر تهران بلد نیستن چطور باید از حقوق شهروندی خودشون دفاع کنن! محرومه چون بلد نیستن مثل اونا برای حقِ پیاده روی سگ شون در پارک فیلم بگیرن و پخش کنن و دست به یقه بشن!/ محرومه چون اونا بلد نیستن برای حق استادیوم رفتن و نه به محرومیت و فقر اجباری برن سر کیوسک بایستن و شالشون رو سر چوب کنن! / محرومه چون بلد نیستن چهارشنبه ها روسری فلان رنگ سر کنن و از خودشون فیلم بگیرن و بفرستن برای هر کس و ناکسی!/ محرومه چون بلد نیستن نامه بنویسن یا لابی کنن با کنگره و دولت آمریکا تا تحریمها رو بر ملت و دولت ایران بیشتر کنه تا تحت فشار قرار بگیره و وابده/ چون اونیکه داره استخونش هزار برابر خوردتر میشه خودشه.. سخنرانی دکتر مجیدحسینی رو گوش بدید. درباره هم سرنوشتی.. ما با مسئولین هم سرنوشت نیستیم . به همین دلیل تصمیماتشون رو بر اساس میل و سرنوشت خودشون میگیرن نه خرد و نفعِ جمعی.. 
  • مامان طاهره
  • سلام.همیشه خداروشکرمیکنم که خودم وهمه ی کس وکارام توسیاست ومملکت داری نیستن.بگذریم که همه ی فامیل تاهمسری رومیبینن شروع میکنن به گله گزاری.فکر کردن چون سپاهی هستن کشورروبایدبچرخونن.نمیدونم دولتمردای ماچه جوری میخوان جواب خداروبدن.دلم برای حضرت اقا می سوزه که همه ی مشکلات رو میفهمن ولی کسی گوش به فرمان نیست توی این دولت.
    پاسخ:
    اینکه باید فحشِ کار نکرده و چیزی رو بخوری که خودت بهش انتقاد داری خیلی زور داره.. میدونی سوختن ما چند وجه داره.. هم از همه چیمون برای رسیدن به اهداف و آرمانهای انقلاب گذشتیم و هم نشد اونچیزی که باید میشد و هم به خاطر این نشدن داریم از کسانیکه حتی برای این انقلاب یه سیلی نخوردن و یه قدم برنداشتن فحش و زخم زبون هم میخوریم! هم اگر باز یه خطری این انقلاب رو تهدید کنه باید نفر اول و در خط مقدم جانفشانی باشیم براش و جالب اینکه بعدش باز همین آقایونن که محکمتر روی صندلیشون میشینن و خونِ امثال شهیدحمیدسیاهکلی صرف امنیتِ روحانی و لاریجانی و ظریف و زنگنه و هاشمی و بقیه استوانه ها میشه تا بیشتر به مملکت گند بزنن!!
    آدم دردش رو به کی بگه؟ 
    نمیدونم اصلاً کامنتم اومد یانه
    بقیه پ.ن. بچه خودشون گرفتار مریضی لاعلاج بشه و یکی مث خودشون بهش بگه حیفه این همه پول صرف تو بشه. آخ که چی میشد اگه عین حرفاشون و کاراشون، سر خودشون میومد.
    پاسخ:
    فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ پس گمان مبر که خدا وعده‌ای را که به پیامبرانش داده، تخلّف کند! چرا که خداوند قادر و انتقام گیرنده است.(آیه 47 سوره ابراهیم)
    شنیدن شعرای آقای برقعی با صدای خودشون حس متفاوتی نسبت به وقتی که خودت میخونی داره
    اول اعتراف کنم که فیلم رو ندیدم ولی حرفای آقای شکوری رو تا یه جایی قبول دارم و اونم اینکه حرفای آدمای شکم سیر فقط به درد تزشون (البته اگه تزشون کپی نباشه و زحمتی براش کشیده باشن) میخوره اما اینکه بخوای بگی خب حالا ما که کلاً نابود شدیم و برای امرار معاش دست به هر کاری بزنیم خب بی انصافیه... مث راننده ای میمونه که میگه من دخل و خرجم نمیخونه پس کرایه رو بیشتر از مردم میگیرم نمیدونه خب این تفکر تو اختلاسیام! هست که دخل و خرج نسل آینده شون رو هم میخوان از ما دربیارن
    پ.ن: فکر کنم یه پنج باری کامنت گذاشتم و هربارم دستم به ی چیزی خورد و پرید آخرشم کامنت نصفه ثبت شده
    پ.ن2: شما خیلی مهربونی به خرج دادین. من همیشه نظرم اینه یه سری از مسئولین باید هرچی میگن و انجام میدن سر خودشون بیاد. میگن بچه تون مریضی لاعلاج داره و حیفه اینهمه پول خرجش بیاد الهی سر عزیز خودش بیاد و یه همچین حرفی بشنوه تا حالیش شه چی به چیه (آخ که این حرف وزیر هنوز داغش رو دلمه).
    پاسخ:
    برای من همین و پیام قبلی ثبت شده بود. خدا حواسش هست و حتی از رازهای درون سینه هاشون آگاه هست. نیت هاشون رو میدونه و فقط خدا میدونه چه عاقبتی در انتظارشون هست.. شاید بتونن از مجازات این دنیا به ظاهر فرار کنن ولی اون دنیا کسی در محکمه عدل الهی به اندازه ذره ای کار نیک و بدش بی جواب نمیمونه و جزاش رو کامل دریافت میکنه و همین به آدم صبر و امید میده تا تحمل کنه این دنیا رو.. 
    جالبه که فامیلی منم شکوری هست اما من کجا و ایشون کجا... بگذریم! 

    مگه مسئول فاسدی هم واقعا محاکمه میشه اصلا؟! 
    پاسخ:
    شما جای خاصی نیستید و ایشونم جای خاصی نیست. خودتون رو دست کم نگیرید. اینکه او تونسته به محدودیت و نقصهاش غلبه کنه و اونها رو تبدیل به نقطه قوتش کنه به نظرم مهمه و میتونه الگوی خوبی باشه. فقط همین. مسئولین ؟! نمیدونم. احتمالا نزولِ درجه و پست یه جور محاکمه است براشون! 
    خب راستش منم اسم اینو میذارم نوعی از سیاه‌نمایی. همینقدر که سیاهی هست سفیدی هم هست. و جامعه ما خاکستری است...و درسته که "تقصیر را فقط گردن بی‌انگیزگی و تنبلی قربانی‌ها می‌اندازیم"  اما واقعا تقصیر از همین‌جا شروع می‌شود. بخواهیم یا نخواهیم. اون مسئولی که به درد بی‌دردی مبتلا شده از همین بی‌انگیزگی و تنبلی به اینجا رسیده.
    میشه پر از درد بود اما سیاه‌نما نبود. میشه... واقعا میشه.
    ما به احترام کسی سکوت کرده‌ایم و به احترام و عشق به او با انگیزه و پشتکار تو دهنِ تمام جماعت بی‌انگیزه میزنیم.. همون کسی که گفت من خودم امیدوارم و ما نشنیده‌ایم که دروغ بگوید. وظیفه رو بر ما معلوم کرد، تزریق امید به جامعه. نگفت امید واهی. گفت امید.. 
    پاسخ:
    کتاب خاطرات سفیر رو میخوندم. خیلی از سبک نوشتار و سرعت کتاب خوشم اومد و البته که دوست داشتم کتاب بیشتر و بیشتر و بیشتر میبود و زود و دو ساعته تموم شد! ولی یه جمله داشت که خیلی قشنگ به گوشت و جون من نشست! نوشته بود(قریب به مضمون) : (چی بشه از لوای ظاهر و اینهمه ابزار و امیال رسانه ها اصلا شما بتونی به فهم و درک درستی از شرایط برسی! بعد اون تازه با این باید دست و پنجه نرم کنی که حالا اگر ظاهر رو درست دیدی بدونی؛) واقعیت با حقیقت فرق میکنه..
    با قسمت اعظم حرفتون موافق و همراهم. تا چند ماه پیش منم همینطوری فکر میکردم.. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">