بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

صبح از پولهای مانده از سفر کربلا.. همانها که خرج نشد.. بالاخره کتاب "شرح اسم" را خریدم. "آینه گردانی" را هم... بعد از ساعتی که رسیدم خانه تا 10 شب کتاب را ورق ورق زنان خوانده بودم.. نفهمیده بودم خورشید غروب کرده.. شب شده .. گردنم درد گرفته بود. مثلا قرار بود کتاب نخوانم و فقط عکس های آخر کتاب را ببینم...

کتاب "شرح اسم" ، خاطرات و زندگینامه آقا "سید علی خامنه ای" ست از تولد 1318 تا 1357. به کوشش هدایت الله بهبودی. بسیار بسیار زیباست. مثلا من نمیدانستم اقا متولد 29 فروردین است  و نه تیر! و باهوش ترین طلبه ی زمان خودش در مشهد بوده. در 17 سالگی سطح را تمام میکند و درس خارج را شروع میکند. در 24 سالگی به درجه اجتهاد میرسد.. دروس جدید و دبیرستان را هم شبانه میخوانده.. البته میدانستم تمام رمانهای زمان خودش را خوانده. اینقدر کتاب و درس و رمان و شعر میخواند که نمره ی چشمش از 1.75 میشود 5.. کلا از شخصیت پدرش آقا سید جواد خیلی خوشم آمد. چقدر سختی کشید. در 2 سالگی پدرش را از دست داد. در 18 سالگی مادرش را.. بعد رفت مشهد.. بعد در 40 سالگی همسرش فوت کرد و سه تا دختر برایش ماند تا با خدیجه خانم ازدواج کرد.آقا با پدرش 45 سال تفاوت سنی دارد.. پدرش روحیات جالبی دارد.. از ساده زیستی. فقر اختیاری. بی توجهی به دنیا. خانه ی محقر یک اتاقه شان+زیرزمین. درس دادنش به سید محمد و سید علی. سیلی زدنش! بوسیدنشان در خواب. ولی کلن مثل بابای آیت الله بهجت خیلی "نع" می آورده! مثلا وقتی 16 تومان به آقا نمیدهد که عینک بخرد میگوید میخواهی صورتت را تزیین کنی!! چقدر حرص خوردم..یا نمیخواهد نجف بمانی. نمیخواهد بروی قم..

نمیدانستم حضرت آقا از نسل مادری به میرداماد میرسند.  البته میدانستم شیخ محمد خیابانی از رهبران قیام تبریز که به شهادت رسید، شوهر عمه ی آقا بوده! خاطرات زندان آقا برایم جانکاه و سخت بود. به خصوص با تجربه ای که از کتاب عزت شاهی داشتم، میدانستم خیلی از وقایع کلمه نمیشود.. به قلم نمی آید. عکس زندانش با 180 سانتی متر قد و 58 کیلو!، بی موی سر و محاسن تراشیده عجیب غمگینانه بود..بعد انقلاب ساواکی و بازپرسش را میبخشد! این را کجای دلم بگذارم؟

از همان روزها قشنگ معلوم است این مرد پتانسیل این را دارد که عشق ما باشد. هزار وجه دارد و تک بعدی نیست. اگر فقیه و مرجع و مبارز و انقلابی و هنرمند و شاعر هم نبود. اگر اینقدر شجاع و جسور و ساده و مهربان هم نبود. اگر اینقدر بی ادعا و بزرگوار و ساده زیست و خوش فکر و باهوش هم نبود. اگر صدایش آنقدر هم قشنگ نبود که با صوت تلاوت قرآنش دلها را نرم کند و با صوت دلنشین نمازش آتش اعتصاب و خشم کمونیست ها را در کارخانه بخواباند.. حتی حالا که آن صدای زیبا بعد از انفجار مسجد ابوذر زخم برداشته..  فقط به خاطر اینهمه کتابخوانی و کتاب دوستی اش ، دوستش میداشتم... به خاطر اینهمه نوع دوستی اش که میرود به همسر هم سلولی مسیحی اش خبر سلامتی شویش را میدهد و زن ارمنی حیران میماند که یک روحانی شیعه زنگ در خانه شان را زده تا بهشان کمک کند... یا سلیقه جالبش در انتخاب استاد درس خارجش در قم.. یا فقر و نداری و پول قرض کردنهایش .. یا وقتی حتی یک ریال هم ندارد که باهاش نان بخرد و صبح بدون صبحانه و ناهار میرود سر کلاس استادش.. یا بی پولی اش سر بدنیا آمدن فرزند اولش مصطفی و بعد قهر کردنش که چند ماه شهریه نمیگیرد...

کتاب روایت صادقانه و شیرینی ست از کودکی و جوانی مرد مهربانی که حالا تمام دنیا را انگشت به دهان نگاه داشته..

  • دکتر یونس