ما را به یک کلاف، به یک نان فروختند / ما را فروختند و چه ارزان فروختند
ای یوسف عزیز! تو را مصریان، مرا / بازاریان مومن ایران فروختند!
اندوه و درد ازینکه خدا ناشناس ها / ما را چقدر مفت به شیطان فروختند
بازار مرده است ولی مومنان چه خوب / هم دین فروختند، هم ایمان فروختند
بازاریان چرب زبان دغل، به ما / بوزینه را به قیمت انسان فروختند
یک عده خویش را پس پشت کتاب ها/ یک عده هم کنار خیابان فروختند
وارونه شد قواعد دنیا، مترسکان / جالیز را به مزرعه داران فروختند!
شعر از کتاب " چقدر پنجره" گزیده غزل سعید بیابانکی، چاپ انتشارات شهرستان ادب.
پ ن: نه چرخ سانتریفیوژها چرخید ، نه چرخ زندگی مردم... متعجبم داعیه داران دولت راستگویان! چگونه باز زبانشان به دروغ میچرخد!!