بختت نه سپید است و نصیبت نه سیاهی
محکوم به مرگی چه بخواهی چه نخواهی
کو عشق که ما را برساند به رسیدن
کو تیغ که ما را برهاند ز تباهی
آبی به شهیدان عطشناک ندادیم
مردند لب شط فرات آن همه ماهی
ای کشته ترحّم کن و ای تشنه تبسّم
ای ناله شهادت شو و ای گریه گواهی
سنگم بزن ای دوست، دلم میکده اوست
ما را بشکن آینه ی ماست الهی
آن سوتر از این غمکده دریای وصالی ست
عاشق شو و فارغ شو و سالک شو و راهی
درویشی ما سلطنت ماست، اگرچه!
دنیاست گدایی که رسیده ست به شاهی...
این شعری از محبوبترین شاعر و غزل سرای ماست. نسل من "علیرضا قزوه" را "از نخلستان تا خیابان" میشناسد..با "عشق علیه السلام".. با قطار اندیمشک".. با "صبح بنارس" و "چمدانهای قدیمی"..از ترکیب بند محشروعاشورایی "باکاروان نیزه"..باطعم ناب "سوره ی انگور".. با"پرستو در قاف"... من شعر خواندن را.. شعر فهمیدن را.. نهج البلاغه خواندن را با شعر های شما آغاز کردم.. ان الله یدافع عن الذین آمنوا...