بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

  • ۰
  • ۰

جلال ما ...

وقتی بابا حواسش جمع بودو همه خواب بودند: http://www.rajanews.com/news/204872

خب بروید اینجا را بخوانید. کامنت هایش را هم.http://sl80.blogfa.com/post/483

من منتظر آماده شدن این جدول بودم و دانلود کردنش را به همه ایرانیان  و مسلمانان و آزادگان سراسر جهان، اعم از "علاقمند" یا "غیر علاقمند "به جمهوری اسلامی توصیه میکنم. جدول در حال کاملتر شدن است و برای دانلود کاملترین نمونه به سایت مسیر سر بزنید.

http://s6.picofile.com/file/8176262826/Kalaye_Irani_13931220.xlsx.html

اما چرا منتظر بودم؟ چون میخواستم  برایتان بگویم از جلال آل احمد. از نحوه آشنایی من با کتاب هایش در کتابخانه مسجد پدری ،همان جا که بابا راهش انداخته بود و هیچ وقت فکر نمیکرد یک روزی بچه 9 ساله اش ته کتابهای آنجا را در بیاورد. این که میگویند از هر دست بدهی از همان دست پس میگیری شاید حکمتش این است . حکمتش این است که شاید یک روزی بروی و شهید بشوی آنوقت بچه هات سه ماه تابستان باید چه غلطی بکنند؟ ده سال بعد همان کتاب هایی که تو جمع کرده ای میخوانند و شب و روزشان میگذرد. رفتن به روستایمان را از بچگی دوست داشته ام. گیلاس چینی و انگورچینی و صحرا رفتن هاش را هم. اما کتابخانه ی انجمن اسلامی تاسیس شهدای روستا یک مزه دیگر داشت. اینکه میدانستم این کتاب ها را بابا جمع کرده و خطش روی خیلی از آن ها بود. اینکه میدانستم کتاب ها مزه ی دست های بابا را میدهند ولعم برای خواندنشان را بیشتر میکرد.  با جلال و صراحت قلمش همان جا آشنا شدم. و صراحت و شجاعت قلمش از ورای کاغذهای کاهی  و  قدیمی توی خاطرم ماند.

قبل از عمره دانشجویی ،خسی در میقاتش را خواندم. بعد لالوی کتابهای بابا متن پیاده شده سخنرانی از آقای خامنه ای را خواندم. در باب جریان روشنفکری  در ایران بود گویا. خیلی خوب توضیح داده بود جلال و مطهری و شریعتی و .. را.  انگار کن مسبب خواندن "غربزدگی" جلال ، آقا جانمان بوده باشد. خب من چاپ قدیمی کتاب را پیدا کردم. باید بگویم چشم هام چهار تا شده بود وقتی فهمیدم این متن را 1341 چاپ کرده و به خاطرش کتاب "کیهان ماه" و بعد مجله اش توقیف شده!

یک صراحت و صداقت و آزاد اندیشی در قلم جلال هست که بیش از اندازه دوست میدارم. یک عصیان گری و آزادگی و میل به رهایی در نوشته هاش هست که تحسینش میکنم. یک نگاه توام با فکر و بدون ترس همراه با شیدایی و جنون هست که خواستنی ترش میکند. خودمانی ترش انگار جلال از آن بچه  پرروهاست از یک خانواده مذهبی که به ظاهر مذهبی نیست!، درس علوم جدید خوانده، فرانسه میداند، خوب مینویسد و فکر میکند و دشمن خونی بچه فوفول ها و روشنفکرها و متحجرهاست. حتی قلمش. با هیچ کس هم تعارف ندارد. 1340 یعنی دو سال قبل از قیام  1342 ، حوزه های علمیه را به چالش میکشد که پس چه غلطی میکنید آقایان؟ سکوت حوزه را توی سرش میزند و میگوید از دین دیگر چه چیزی باقی مانده ،نمیبینید شاه را؟ غرب را؟ ظلم را؟ شما چقدر باید جرات داشته باشید که 1341 مقاله بنویسید علیه غرب و آمریکا و توی چشمهای شاه و ساواکش نگاه کنید و بنویسید اینجا آزادی نیست. ما در ایران آزادی نداریم! خب شاه مهربان! میدهد مجله ها و روزنامه ها و کتابهایت را توقیف کنند.  صراحت قلم جلال تا آنجاست که جمالزاده ساکن ژنو بهش میگوید: آرامتر جوان، میکشندت! و آخرش هم با مرگ مشکوک از دنیا رفت قبل از اینکه پیروزی انقلاب و آزادی مردمش را ببیند.

 "غرب زدگی" کتاب خوبی ست. از آنها که سه ساعته میخوانیدش و بیش از سه روز بهش فکر میکنید. فکر میکنید قلم جلال مرز نداشته و انگار امروز ما را میدیده و چقدر دلتنگ همچین استاد و نویسنده ای میشوید. این ها قسمتی از فصل9 کتاب است:(دقت کنید که اینها را درسال1340 نوشته، یعنی 53 سال قبل).

آدم غرب زده ای که عضوی از اعضای دستگاه رهبری مملکت است پا در هواست. ذره گردی معلق در فضاست یا همچو خاشاکی بر روی آب. با عمق اجتماع و فرهنگ و سنت، رابطه ها را بریده است... آدم غرب زده هرهری مذهب است. به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است. نان به نرخ روز خور است. همه چیز برایش علی السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است. نه ایمانی دارد ، نه مسلکی، نه مرامی ، نه اعتقادی، نه به خدا یا به بشریت،نه در بند تحول اجتماعی است و نه در بند مذهب و لامذهبی. حتی لامذهب هم نیست. هرهری مذهب است. گاهی به مسجد هم میرود،همانطور که به کلوب میرود یا به سینما. اما همه جا فقط تماشاچی است.

آدم غرب زده راحت طلب است. دم را غنیمت میداند.. ماشینش که مرتب بودو سر وپزش، دیگر هیچ غمی ندارد.. آدم غرب زده معمولا تخصص ندارد. همه کاره و هیچکاره است. اما چون به هر صورت درسی خوانده و کتابی دیده، بلد است که در هر جمعی حرفهای دهن پرکن بزند!و خودش را جا کند...

آدم غرب زده شخصیت ندارد. چیزی است بی اصالت. خودش و خانه اش و حرف هایش بوی هیچ چیزی را نمیدهند.بیشتر نماینده همه چیز و همه کس است.او هیچ جایی است. ملغمه ای ست از انفراد بی شخصیت و شخصیت خالی از خصیصه... اگر در غرب شخصیت افراد فدای تخصص شده است. اینجا آدم غرب زده نه شخصیت دارد نه تخصص. فقط ترس دارد. ترس از معزولی. ترس از بی نام و نشانی. ترس از کشف خالی بودن انبانب که به عنوان مغز روی سرش سنگینی میکند!

آدم غرب زده قرتی است. زن صفت( افمینه=Effemine) است. به خودش خیلی میرسد. به سرو پزش خیلی ور میرود. حتی گاهی زیر ابرو برمیدارد! به کفش و لباس و خانه اش خیلی اهمیت میدهد. انگار همیشه از لای زرورق باز شده یا از فلان "مزون" فرنگی آمده است.  ماشینش هر سال به سیستم جدید درمی آید و خانه اش که روزگاری ایوان و زیر زمین و هشتی داشت حالا هر روزی شبیه یک چیز است. یک روز شبیه ویلاهای کنار دریابا پنجره های بزرگ و سرتاسری و پر از چراغ های فلورسنت است. یک روز شکل کاباره است زرق و برق دارد و پر از تابوره است. روز دیگر هر دیواری یک رنگ استو تپه تپه مثلث های از همه رنگ، همه  سطوح را پوشانده، یک گوشه رادیو گرام ، گوشه دیگر تلویزیون،گوشه دیگر پیانو برای دختر خانم ،آشپزخانه و دیگر سوراخ سومبه ها هم پر است از فرگاز و رختشوی برقی و ازین خرت و خورها. به این طریق، آدم غرب زده وفادار ترین مصرف کننده ی مصنوعات غربی است. اگر یک روز صبح برخیزد و بداند که هرچه سلمانی و خیاطی و واکسی و تعمیرگاه است بسته شده، دق میکند و رو به قبله دراز میکشد. گرچه نمکیداند قبله کدام سمت است.وجود این مشاغل و آنهمه مصنوعات فرنگی که برشمردم برای او از وجود هر مدرسه و مسجد و بیمارستان و کارخانه ای ضروری تر است...

آدم غرب زده چشم به دست و دهان غرب دارد...(اینجای کتاب خیلی قشنگه، حیفه خلاصه کنم. ولی دیگه جون ندارم بنویسم! خب برید کتاب رو بخرید بخونید)

آدم غرب زده خیال پرور نیست، ایده آلیست نیست. با واقعیت سرو کار دارد و واقعیت در این ولایت یعنی گذر بی دردسر نفت!

پ ن: برای این روزهای مملکتم دلم یک جلال میخواهد.. اگر بود چه ها که نمینوشت با آن قلم جادویی اش...

  • ۹۳/۱۲/۱۹
  • دکتر یونس

نظرات (۷)

[فدای عطر «حول حالنا»ی سال تحویلش] *** ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر حال مارا به بهترین حال دگرگون کن *** انشاءالله سال جدید ، سال پر خیر و برکتی برای شما و خانواده ی محترم باشه.
پاسخ:
شکرا. ان شاالله سال پر خیر و برکتی برای همه مردم جهان و به خصوص مسلمانها باشه که یک لحظه هم که شده روی آرامش رو ببینن. به خصوص یمنی ها .. بحرینی ها.. عراقی ها.. سوری ها..
سلام دوباره.و عید شما هم مبارک. یه جوری دلم تنگ شده که کتاب های جلال رو بخونم. آخ که دلم خیلی سوخت دکتر.نمی گم حتما فرهنگ قدیما خوب بوده ها.منتها بعضی از ما بر اساس یه فرهنگی بزرگ شدیم به اسم اطاعت و حرف گوش کنی از بزرگترها ،خوب یا بد.بعدش که خودمون یه جورایی بزرگتر شدیم دیدیم خبری نیست.زندگی مون متحول شد اصن :)) سال خوبی داشته باشید
پاسخ:
وعلیکم. تربیت مبنای اصلی اون اطاعت و حرف گوش کنی بود. مدرسه هم خیلی مهم بود. هنر مادری و هنر فرزند پروری هم بود که مادرهای الان ازش کم بهره اند. نتیجه مادر بی تجربه و پدر بی حوصله و مدرسه ی بیخود میشوند همین بچه های پدر مادر خوار!! انقدر بی تربیت و پرتوقع اند که من اگه جای پدر و مادرشون باشم جوری چپ و راستشون میکنم که سر یه هفته آدم بشن.. الان یکی از دغدغه هام اینه که نکنه پیر بشم و افتادن مملکت دست این بی عرضه های زبان دراز رو ببینم و دق کنم!!
آمدم تبریک بگم دکتر جان  بعد خط آخر جوابت به کامنت شمیم را دیدم و با وجود ِعمق فاجعه کلی خندیدم ازین دغدغه های بامزه ات! می دونم گریه داره ها ولی خندیدم ببخشید خب! راستی سلام سلام به شهدا و شما سلام به غیرت و شما سلام به لطافت و شما و نور و رحمت و برکت سال نو نیکو و پربهره ؛ الهی بهترین شب های قدر را داشته باشیم و الهی ... (هزار دعای خیر نگفتنی نصیبت عزیز! )
پاسخ:
سلام  و رحمه الله. عید شما هم مبارک. یه استاد روان داریم . الان تو کار بالینی با نوجوون هاست. میگه اینقدر وضعشون گریه آوره که معلوم نیست 30 سال دیگه قراره این مملکت با نیروهایی مثل اونا چطور سر پا باشه... میگه شبکه های اجتماعی و وایبر و واتس آپ نوجوون ها رو بیچاره کرده و اثرش مخرب تر از ماهواره بوده. بعدشم نخوردیم نون گندم دیدیم دست مردم! بچه ندارم ولی تا دلت بخواد بچه بی تربیت دیدم... بیشتر ازینکه مریض جسمی باشن مریض روحی بودن.. خوب دلم میسوزه..
  • درختان میوه به جای درختان غیرمثمر
  • سلام علیکم سال خوبی داشته باشید تازه متوجه شدم از خانواده معظم شهدا هستید ما همه مدیون شهدای عزیزمان هستیم ان شاءالله اجر شهید شما با شهدای کربلا و اجر خودتان با قافله زینبیان سلام به شهدا و سلام به شهید شما که شهدا همه زنده هستند و جواب ما را می دهند یک سئوال: واقعا چرا مسئولین منابع طبیعی و سازمان پارکها و فضای سبز و دیگر مسئولین در فضاهای سبز شهرها و جنگلکاریهای خارج از شهرها درختان میوه نمی کارند؟ چرا باید فقط درختان بیثمر بکارن؟ اگر می خواهند درخت بیثمر بکارن چرا درختان بیثمر بومی خودمان را نمی کارند چرا فقط باید درختان بیثمر خارجی وارداتی را بکارند؟ اگر هم می خواهند درخت بیثمر وارداتی بکارند چرا حداقل درختان بیثمر وارداتی کم ضرر و بی ضرر را نمی کارند؟ چرا باید فقط و فقط بگردند و پر ضررترین و مخرب ترین و مهاجم ترین درختان بیثمر وارداتی که نابود کننده محیط زیست و شور کننده آب و آلوده کننده شدید هوا هستند را از خارج وارد کنند و در مقیاس وسیع همه جا بکارند؟ درختانی که مانع بارش باران می شوند، و باعث تخریب محیط زیست می شوند، و هوا را به شدت آلوده می کنند و ریزگرد تولید می کنند مطالب جدید ما را در این
  • مصطفی تبریزی
  • سلام...ارادتمندم ظاهراً بنده باید بیشتر از نویسنده " جمجمه" عذرخواه باشم! گرچه اصلا نمیدونم چرا، ولی حین خوندن شام برفی مدام یاد شما بودم! به همین دلیل نامعلوم، حس میکنم کتاب را دوست بدارید بعد از خواندن...ان شاء الله یاعلی مدد.
    پاسخ:
    پس من کتاب را خواهم خواند. چرا یاد من؟ حتما یک آدم بدشانس در کتاب هست که هرچه بلاست سرش آوار میشود و خیلی پرروست که از رو نمیرود و به راهش ادامه میدهد. یا یکی از اسرا شبیه من است؟ ... بی شوخی من اگر اسیر دست داعشی ها یا جبهه النصره بشوم در همان لحظه اول خواهم مرد.
    منم از وقتی با جلال آشنا شده م شیفته ش شدم بقول شما بخاطر « صراحت و صداقت و آزاد اندیشی در قلم جلال هست که بیش از اندازه دوست میدارم. یک عصیان گری و آزادگی و میل به رهایی در نوشته هاش هست که تحسینش میکنم. یک نگاه توام با فکر و بدون ترس»و البته به خاطر یک چیزی که شما اشاره نکردی: جلال به شدت واقعگراست. هپروتی نیست.زیاد «میرود و میبیند» و فکرش رو همین دیده هاش میسازه. مدعی هست که تقریبا تمام ایران را دیده. یک مسیرهایی که با ماشین الن ده-پونزده ساعته رو روزها پیاده رفته تا واقعیتها رو ببینه. و ین خیییییلی جالبه تو مقطعی -دهه 30 و 40- که داره فرهنگ غربی وارد بافت سنتی جامعه میشه، یک راوی «تیزبین» و «حاضر در متن جامعه» مثل جلال غنیمت بوده برای یک تاریخ که آثارش رو بخونند و بفهمند که حقیقتا چی شده که این شدیم؟!من بارها سعی کرده م نوشته های جلال رو -هرچند معمولا فقط بعنوان یه داستان نویس معرفی میشه- دستمایه ی مقاله ی علمی قرار بدم! یه خاطره ای از برادرمرحومش،شمس الدین، نقل شده که برای تشکر از امام خمینی که در مراسم ختم پدرشون اومده بود، میره با جلال خدمت امام. کتاب غربزدگی ر
    پاسخ:
    اینهمه نویسنده داریم ولی جای جلال خیلی خالیه.. کاش الان هم یک جلال داشتیم..
    ولی خودمونیم...پدرتون خیلی کار درست بوده ن که اون روز (اوایل انقلاب مردم بیشتر دنبال متنهای احساسی و شوری مثل شریعتی بوده ند) پدیده ی جلال رو مفید و خواندنی یافته ند ها!
    پاسخ:
    خداییش بابام کارش خیلی درست بود.. خداییش بابام خیلی معرکه بود.. خداییش حیف بود فقط 25 سال تو این دنیا باشه..

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">