بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

  • ۰
  • ۰

سر ظهر روز تعطیل اومدیم دو لقمه کشک بادمجون کوفت کنیم، تی وی شبکه اخباره..

از یه پسر دوازده ساله میپرسه: چه آرزویی داری؟ - میگه :با گلوله بکشیدم!

بعد اون داعشی تکفیری با چهره کریهش داد میزنه :چاقو رو بیارید! میخوان ذبحش کنن..

مامان داد میزنه ای وای میخواد نشون بده؟ من که چونم میلرزید، لقمه تو گلوم مونده .. این چه دنیا و چه عصریه که آرزوی یه پسر 12 ساله اینه که با گلوله راحتش کنن!! من از خدا شاکی ام به خودش قسم، حق ما نیست این روزا رو ببینیم.. نگاه پسره یه بهتی توش بود، یه غم، یه آرامش عجیب، اما ترس توش نبود، گریه نمیکرد، دستاش تا آرنج خونی بود، میگفتن مجروح بوده صبر کردند تا خوب بشه بعد ذبحش کنن! نگاه عین نگاه عبدالله بن حسن تو گودی قتله گاه.. وقتی دستش رو آورد جلوی صورت امام حسین که ضرب شمشیر رو بگیره، تو یه ضربه دستش قطع شد.. میگن سخت ترین ابتلای سیدالشهدا در کربلا همین جا بود.. سیدالشهدا زخمی و خون آلود و تشنه در گودی قتله گاه بود، توان هیچ حرکتی نداشت.. عبدالله مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشه دست و پا میزد، امام حسین مرتب دلداریش میداد.. الان جد و پدرت رو زیارت میکنی، صبور باش.. در لهوف تعابیر سخت و عجیبی روایت شده، امتحانات و ابتلائات حضرت به مرور سخت تر و جانکاه تر شده.. اما در اینجا همه حتی راویان صحنه غم انگیزی رو تصویر کردند، پرپر زدن یک پسر ده ساله ی بدون دست، در آغوش عموی نیمه جان.. از شدت جراحت حتی قدرت تسلی دادن و درآغوش گرفتن عبدالله رو هم نداشته.. کسی که در شبه جزیره عربستان و عراق ،"ربیع الایتام" نامیده میشده.. 

  • ۹۵/۰۵/۱۰
  • دکتر یونس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">