بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

  • ۰
  • ۰

شبکه 4 یک مستند فوق العاده پخش میکند به نام "ضریح" تا حالا 6 قسمتی ازش گذشته.. مستند درباره نحوه ساخت و چگونگی طراحی ضریح اباعبدالله الحسین است و بی نظیر.. اینکه ضریح خود یک "کتاب مفصل و عمیق و رازآلود" است.. از نحوه جمع آوری پول و طلا گرفته تا طراحی زبر دست ترین و هنرمند ترین قلم زنان و طراحان و خطاطان ایرانی..

اینکه "137و خورده ای کیلو" طلا چطور جمع شده.. یک عروس و داماد یک هفته بعد از ازدواجشان آمده بودند قم و نوعروس همه طلاهایش را هدیه کرد.. دختر 3 ساله چطور گوشش را آورد جلو تا یکی "با دقت" گوشواره اش را قیچی کرد و کف دست کوچولوی خودش گذاشت تا گوشواره ی کوچولویش را هدیه بدهد برای ضریح.. اینکه دختر 9 ساله چطور دستش را آورد جلو و همان یکی چطور با دقت النگوهایش را قیچی کرد تا هدیه بدهد به آقای بی کفن.. بعد دوربین نشان داد دختر بچه پیشانی اش را گذاشته روی پایه چوبی زیر ضریحی که قرار است ساخته بشود و زار زار گریه میکند. چشمهایش به خون نشسته بود.. چرا این مردهای "با دقت" کربلا نبوده اند یعنی؟..

بعد نشان داد کیلو کیلو طلا را توی ظرفهای یکبار مصرف میریختند و جابجا میکردند.. توی همان ظرفهای یکبار مصرف قیمه نذری.. باورش کمی سخت است ولی واقعیت داشت.. یادم آمد ما هم رفته بودیم و مامان حلقه اش را داده بود بهشان.. بعد گفت آیت الله جوادی آملی ذیل هدیه طلاهای اهل خانه اش گفته بود اگر میشود از خود این طلا ها در ضریح استفاده بشود و سازندگان تصمیم گرفته بودند اصلا از خود طلاهای اهدایی در ساخت ضریح استفاده کنند.. چطور طلا ها را ذوب کردند، مرحله به مرحله اش را نشان میداد.

 "5 میلیارد و خورده ای" پول هدیه شده بود.. 2 میلیونش برای زن و شوهر کارگری بود که بیشمار اسکناس 200 تومانی و هزار تومانی خرج خانه را جمع کرده بودند آورده بودند قم تا برسانند به دست سازندگان ضریح.. زن میگفت قابل مولایم را ندارد. به شوهرم گفتم بیا پولها را همینطوری ببریم. ببخشید که خیلی خورد است..

بین بیشمار هدیه اما "جلد نقره ایِ انجیلِ" یک جوان مسیحی میدرخشید.. اینکه یک مسیحی جلد نقره ی انجیلش را هدیه بدهد تا برای امام سوم شیعیان ضریح بسازند عجیب است؟ یا جوانان شیعه ای که منکر وجود امامشان و خرج پول برای او باشند؟ این زمزمه های پول خرج کردن های بیخود و نابجا!! برای دستگاه امام حسین، از کدام گوری بلند شده که دهان همه شان یک بوی گند واحد میدهد.. گفته بودم از مسلمانها بیش از کفار و مسیحیان میترسم ، نگفته بودم؟

نوبت به طراحی ضریح رسید. بهترین قلم زنان، بهترین طلاکاران، بهترین خطاطان و طراحان و هنرمندان جمع شدند. کجا؟ در کارگاه ساخت ضریح در مدرسه علمیه معصومیه قم.. اینکه استاد فرشچیان را از آن سر دنیا بیاوری بنشانی اش روی یک صندلی قلمی استیل قدیمی و همه کیپ تا کیپ روی زمین نشسته باشند توی حجره ی مدرسه علمیه ای در قم! چقدر تصویر جالب و بدیعی ست.. باری استاد طرح را کشید. کارگروه مفهومی به بررسی آیات و روایات پرداخت. عباراتی باید روی ضریح به کار میرفت که بالاترین و عمیق ترین بار معنایی و معرفتی را داشته باشد..

بهترین خوشنویس ثلث ایران "سوره ی فجر" که منسوب به "نفس مطمئنه حقیقی است را با پرگاری دو لبه دور تا دور بالای ضریح نوشت. اسم هریک از ائمه معصومین بر روی یک "ستون" نقش بست.. به منزله ی نقش امام در خیمه گاه دین.. در بالای هشتی های پنجره ها،میعادگاه دست زائر و ضریح کلمه "ثارالله" نقش بست به همراه 11 الله در دورش. که نشانه همبستگی و پیوستگی حسین با خداست.. 11 به حروف ابجد یعنی "هو" یعنی الله.. دور تا دور داخل ضریح سوره "هل اتی" نوشته شد با معرق و زیباترین چوب بری ها.. اینجا بود که صاحب ضریح دستی به اعجاز گشود و خودی نشان داد و مشکلی را حل کرد.. فاصله مشخص و کوچکی از انتهای سوره هل اتی خالی باقی مانده بود که هیچ آیه و نوشته ای با آن پر نمیشد مگر "سوره کوثر".. او میخواست سوره منسوب به مادرش و محل نام "فاطمه الزهرا" بالای سرش قرار بگیرد..

حسین و ما ادراک حسین؟..

پ ن: داشتم فکر میکردم سخنرانی های استاد سید مهدی میرباقری رو که هم صوت و هم متنش رو سایت استاد (در لینک دوستان هست) میگذاره. حالا نشد برم فیضیه هم نشد.. کلی کار رو سرم ریخته.. خسته ام... بعد با خودم گفتم بذار برم مگه نه اینکه ملائکه اذن میگیرن بعد هزار سال عبادت خودشون رو برسونن به مجالس حضرت سیدالشهدا در زمین و از اشک چشم گریه کنا تبرک بردارن.. مگه خاک کف پای زائرا و گریه کناش چشم فلان عالم و مجتهد رو شفا نداد. لباس پوشیدم رفتم. دیدم به سخنرانی نمیرسم، شب جمعه ماشینم نیست، دربستم بگی تو این شلوغی کسی حرم نمیبره، کج کنم برم همین مسجد که راحت برگردم خونه.. بعد یه تاکسی اومد وایساد جلوی پام! گفتم حرم میرید؟ یه جور خوب و محکم و مطمئنی گفت: بله! سوار شدم مثل جنتلمنا منو برد تا دم حرم. گفتم میرم فیضیه جلو بازارچه میشه پیاده شم؟ گفت بله، امر بفرمایید! بدون غر یا عصبانیت یا ناراحتی .. کاری که تو روز روشنش راننده تاکسی ها بدون غرولند انجام نمیدن! بعد رفتم هیئت. سخنرانی رو یکساعت انداختن عقب! تا مسئولش منو دید یه خنده ای کرد گفت کجایی شما؟ امسال حلوا نمیارید برامون؟ بعد یه سال هنوز منو یادش بود!.. اینهمه راه و اومدیم و صدای استاد میرباقری رو شنیدیم و سلام های زیارت جامعه رو گفتیم تا این جمله رو بشنوم که انگار مخاطبش فقط من بودم: "خودتون رو به صاحب عزا نشون بدید.. مستحبه آدم خودش رو به صاحب عزا نشون بده.. صاحب عزای ما کیه؟ بگذارید دلش به دیدن عزادارای جدش گرم شه.."..

بعد مریم زنگ زد ما هم اومدیم فیضیه با عمو ، اگه میای بیا با هم برگردیم! بعد رفتیم گلزارشهدا،هیئت رزمندگان، روضه سید مهدی میرداماد . دیشب نشستیم سر مزار شهدا روضه قاسم بن الحسن رو چشم در چشم شهدای 14- 15 ساله عملیات خیبر و شهید پرکاه گوش دادیم.. بازم بگم؟

  • ۹۵/۰۷/۱۸
  • دکتر یونس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">