بعد از مدت ها دیدن یک فیلمِ خوب با بازی بی نظیر پرویز پرستویی از شبکه نمایش شگفت زده ام کرد.. فیلم به یادمون میاره که چقدر میتونه قضاوت هامون اشتباه باشه.. چقدر همه چیز اون چیزی نیست که فکر میکنیم! و سکوتِ یونس از هر چیزی در فیلم زیباتره.. پاسخ های کوتاه و گُزیده گویی و تک گویی بلند و معنادارش در اتاقِ دردِ بیمارستان که شاید بلندترین دیالوگ گویی یونس باشه که میشنویم.. بازی فوق العاده زیبا و حیرت انگیز پرویز پرستویی..
" در واقع ناآگاهی، مخاطب را مجبور میکند تا با هوشیاری تصمیم بگیرد چه چیزی مهم و چه چیزی مهم نیست..یونس، قهرمان قصه و مرد ایدهآل فیلم است. ما از همان ابتدا با مرام و شخصیت او آشنا میشویم؛ او در تاکسی گل گذاشته است، تاکسیمترش کار میکند، اضافۀ لیوان آبش را به گلدان بیمارستان میریزد و برگهایش را هرس میکند، در وقت نوشیدن چای قند را نصف میکند، برای صدیقه گل میخرد. از صدیقه سؤالی نمیپرسد و بر وی حکم نمیکند و ظن بد نمیبرد. یونس حتی از خود دفاع نمیکند و در نتیجه، اتهامات ضرب و جرح صدیقه را با سکوتش بر خود میخرد. مضافاً که او هزینۀ بیمارستان را نیز با مبلغی که راننده کمکی برایش آورده پرداخت میکند. آنچه او فهمیده آن است که این زن چادری بایست آبرومند باشد لذا از او حمایت میکند حتی به این قیمت که به او تهمت بزنند. او از ملامت دیگران نمیهراسد. و شگفتا که قرآن مجید این را از اوصاف مؤمنان دانسته است: «یجَُاهِدُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَا یخََافُونَ لَوْمَهَ لَائمٍ» (مائده/ ۵۴).
فیلم میخواهد یک مرد ایدهآل به ما معرفی کند؛ کسی که در تهران «امروز» بیتفاوت نیست و مددکار ضعیفان است. یونس میلنگد. احتمالاً جانباز است و در دوران جنگ در همین بیمارستان بستری بوده است، چون راههای فرعی بیمارستان را به خوبی میشناسد". و پایان بندی بی نظیر انتهای فیلم هم زیباست، هم سکوت سرپرستار بخش و هم امید به تربیت نسل سوم بدست یونس ها.. فیلم منو یاد روزای بیمارستان انداخت، یاد کشیک ها و دویدن ها و مریض دیدنها.. یاد دیالوگ مخصوصِ خودم، که فقط خودم میتونستم سریع و صحیح بگمش: "وقتی هیچ چیزی اون چیزی نیست که باید باشه، تو بهترینِ اون چیزی باش که باید باشی".. یونس بهترین آدمیه که باید باشه، وقتی هیچ کس اون چیزی نیست که در حقیقت باید باشه! من علیرغم تمامِ حاشیه ها و تحلیل ها بر فیلم از فیلم خوشم اومد.. دیدنش رو توصیه میکنم!
- ۹۶/۰۸/۱۹