بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

  • ۰
  • ۰

هر وقت خواب ببینم رفتم جبهه و تیر خوردم یا شهید شدم، حتما خبر شهادت کسی رو میارن.. مثل شب شهادتِ شهید تقوی.. شهادت بچه های خان طومان.. شهادت جهاد عماد مغنیه.. شهادت حسین همدانی.. مثل کسی که از جنگ برگشته از خواب بیدار شدم. منتظر اخبار بودم ببینم باز کی شهید شده.. یقین داشتم باز بچه هامون شهید شدن.. دیشب بچه های ایرانی با موشکای اسرائیلی در سوریه شهید شدن.. من نمیدونم همه اینقدر تو خواب اذیت میشن یا فقط من؟! ولی هربار شجاعتم بیشتر و بیشتر میشه .. نوشتم که یادم بمونه این دفعه از یه ساختمون بلند پریدم پایین، از رو پشت بوم ها ، خونه به خونه دویدم.. خیلی کم تر از قبل ترسیدم.. وسط راه وقتی فرمانده سپاهی که نمیشناختمش ما رو دید و بهمون آخرین توصیه هاش رو کرد وسط اونهمه شلوغی و بگیر و ببند، انگشتای دست راستم رو کشیدم رو آرم سپاه روی جیب لباس سبز سپاهش و اون  آیه قرآن آرم سپاهش. بعد دستم رو کشیدم به چشمام و بوسیدم و شروع کردم به دویدن.. نوشتم تا یادم بمونه، انگار عملیات مرصاد یا جنگ تن به تن خرمشهر بود و شهر در حال سقوط.. نوشتم تا یادم بمونه وسط کوچه ای گیر افتادیم و دشمنی که میدیدمش با تیر زد توی قفسه سینه ام. همراهم و پشت سریم هم تیر خوردن.. نوشتم که یادم بمونه بدون اینکه بترسم، با دستم در حالیکه بهش نگاه میکردم دست اونی که لوله تفنگش رو گذاشته بود روی پهلوی چپم رو گرفتم.. فشار سر اسلحه رو روی دنده آخرم حس میکردم. نمیدونم چرا ولی تمام حواسم انگار متوقف شده بود حتی درد تیر توی تنم رو نمیفهمیدم فقط به این فکر میکردم که این تیر با این جهت چطور پهلوی چپم رو میشکافه و حتمی به آئورت نزولی هم میخوره و در کسری از ثانیه میرم.. چشم در چشم، ماشه رو چکوند، همزمان با حرکت انگشتش روی ماشه،پلک زدم و چشمام رو بستم! کلتش خالی شده بود و تیر نداشت! اغراقه اگر بگم مردم و زنده شدم؟! پشت سریم که زخمی بود بلند شد و با تیر زدش. اون هم افتاد روی زمین..
پیرهنم از حجم خونی که مثل چشمه از تنم میجوشید، خیس بود.. این خون من بود که میریخت روی زمین.. به آسمون نگاه میکردم..سبکبال و آسوده... امیدوارم وقتی وقتش رسید، همینقدر شجاع باشم.. 
پ ن: عنوان مصرعی از سعدی/ عکس : دیدار حضرت آقا با فرزندان شهدای مدافع حرم.. 

  • ۹۶/۰۹/۱۱
  • دکتر یونس

نظرات (۱۲)

علوم جدید و تکنولوژی، مختص سبک زندگی ماده گرایی غرب بر محور تفکر اومانیستی است که محرّک آن نظام سلطه و سرمایه می باشد و مسلمانان نباید نظام آموزشی خود را بر اساس این علوم قرار دهند.

تمدن بدلی bornos.blog.ir
پاسخ:
و البته که باید یه نظام بهتر و کارآزموده و  علمی و خاص خودشون و بر اساس آموزه های خودشون داشته باشن.
چه خوابهای عجیب و سعادتمندی می بینی... 
پاسخ:
وقتی از خواب بیدار شدم دقیقا مثل کسی بودم که از جنگ برگشته!! :) همینقدر داغون و وحشتزده و خسته.. 
تو خوابت میدونستی کجایی، کی هستی، داری چه کار می کنی، دوستت کیه و دشمنت کی. لباس سپاه تنته، آرم الله رو سینته، تو جبههء حقی... نمیگم سخت و وحشتناک نیست. هست. اما اینکه جا و جبهه ات معلوم باشه، سعادته. برا همین میگم خواب سعادتمند. ایشالا که تو بیداری و واقعیش هم همینطور تو جبههء حق باشی و شجاع و با سعادت.
پاسخ:
نه نمیدونستم کجام. یه شهر درحال سقوط بود که منافقین حمله کرده بودن به خونه های مردم. به خاطر همین گفتم مثل مرصاد بود.. ولی مردم رو هرجایی گیر می آوردن همونجا سلاخی میکردن.. پاسدارا جلوشون رو گرفته بودن تا مردم بتونن به جانپناه برن یا فرار کنن. من که نقشم مشخصه تو جبهه. پزشکم خب! لباس معمولی تنم بود. همراهمم همینطور. حتی اسلحه هم نداشتم. بعضا میگردم تو صحنه درگیری یه تفنگی پیدا میکنم ولی اکثر اوقات دستم خالیه.. فقط یه بار پیرهن سبز سپاه تنم بود که اونم تیر خوردم، رنگ سبز قشنگش با خون شد سبز تیره.بعد مامانم داشت نگاه میکرد و هول کرده بود: بهش میگفتم نترس، خونم رقیقه بند نمیاد.. 
دروغ چرا! ازین که تو جبهه حقم ، تو همون خواب کیف میکنم و با اینکه میدوم و خیز میرم و انفجار و بمب و تیر و ترکش عاجزم میکنه ولی تو دلم قند آب میشه! انشالله تو بیداری هم همینطوری بشه.. 
  • نون.میم.واو

  • گفتم سر یکی از خواباتون که اینجا نوشتین گریه کردم؟
    چی کار می‌کنین این خوابا رو می‌بینین؟ خیلی واقعیَن
    من زندگیمم الکیه چه برسه خوابام..
    پاسخ:
    وای نع! متاسف شدم.. خودمم تو خوابام گریه میکنم.. این حرف رو نزن، زندگی هیچ کس در این عالم الکی نیست.. هر مخلوقی یه برنامه و هدف و ماموریتی داره تو این دنیا. که باید نقشش رو ایفا کنه و بعد بره مرحله بعد.. شاید تو هنوز ماموریتت رو پیدا نکردی.. زندگی منم مالی نیست، من تو خوابم به آرزوم که جبهه رفتنه میرسم!:) 
    بالاخره این انقلاب خون می خواهد. از خودگذشتگی می خواهد! 
    شما هم که بحمدالله لیاقتش رو داری!

    ان شاءالله بعد از 120 سال خدمت خالصانه، با بال شهادت پرواز کنید.
    پاسخ:
    ان شاالله.. ان شاالله..  یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن!
    غم انگیز و با شکوه
    پاسخ:
    دیدن آشوب و کشت و کشتار هر جایی که باشه خیلی غم انگیزه.. 
    سلام و نور و رحمت
    منم همیشه غبطه می خورم از اینکه نمی تونم برم بجنگم تا شهادت رو در آغوش بگیرم.
    گرچه می دونم راه های دیگه ای هم هست که آدم می تونه مقام شهید رو پیدا کنه ولی خیلی خیلی سخت تره.
    به هر حال اول التماس دعا دارم و بعدش:
    الهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک

    پاسخ:
    سلام بر همنامِ همنفسِ فرشتگان! من یقین دارم یه روزی میاد که همه ی آدما به همه ی آرزوهای خوبشون میرسن.. ببین برای حضرت مهدی قضیه زن و مرد مثل ما نیست! ایشون مثل رسول خدا به زنها اجازه جهاد میدن.. 53 تا از فرماندهان لشگر 313 نفره ایشون خانم هستن و کارشون همون کار زنها در لشگر سول خداست: امداد و نجات مجروحین! 
    آمین آمین. به غیر کشته شدن سرنوشت بیهوده است/ شهید اگر نتوان شد بهشت بیهوده است..
    نمیدونم از خوابت متاثر بشم و برم تو فاز عرفانی یا اینکه ب این بیندیشم ک همراهات کیا بودن؟! مذکر یا مونث؟ چی تنت بود ک اینطوری میدویدی؟! چجور دستتو گداشتی رو دست اونکه تفنگ‌دستش بود؟! آئورت نزولی تو اون هاگیر واگیر چی کار میکرد؟! چرا وقتی تفنگ خالی بود اون همه خونریزی فعال داشتی؟! تو که تو اون لحظات ب آئورت هم فک کرده بودی چجور یادت نبود باید روی زخم درحال خونریزی با انگشت فشار داد؟؟! وووو
    ازینکه فصای معنوی اینجا رو خراب کردم عدرمیخام! ولی بالاخره اینام سواله دیگه!!😉
    میتونی دیلیتش کنی پیام رو!!
    پاسخ:
    سلام عزیز، خوبی؟! چه حال چه احوال؟ تاثر رو ول کن، همون بیندیش!:) همراهم نمیدونم کی بود! نمیشناختمش. ولی تو خواب آشنا بود. فقط میدویدیم، من حتی نمیتونستم برگردم پشت سرم رو نگاه کنم. فرار میدونی یعنی چی؟! تازه اسلحه هم نداشتیم. مذکر. تو بیمارستان چی تنمونه؟! همون! ببین طرف بعد از اینکه ما رو زد، اومد نزدیک و لوله کلتش رو گذاشته بود رو پهلوم. یعنی جلوم ایستاده بود. من دستش رو گرفتم که مانع شلیکش بشم! هیچوقت از این فاصله تیر نخورده بودم و تمام مبحث ترومای نافذ اومد جلو چشمم! اینقدر بد بود که نگو! چطور به آئورت فکر نکنم! میدونی خونریزیش چقدر بده! تازه میدونستم شدت آسیب با مقدار فاصله رابطه عکس داره. به همه این مسائل علمی فکر کردم! 
    اینطکی از مریضت شرح حال میگیری؟ خونریزی فعال به خاطر اینکه قبلش زده بود خورده بود به قفسه سینه. سمت چپ و بالای قلبم! مگه چند تا دست دارم؟ دست طرف رو گرفتم که نزنه،تازه زورش از من بیشتر بود. حالا یه دستمم بند کنم رو جراحت قبلی؟! 
    خداییش مثل منی:)  
    ای بابا...ای بابا...

    موشکای اسرائیل؟! یه روز که زیاد دور نیست همچین اسرائیل رو از صحنه گیتی محو کنیم که اهل دنیا همه انگشت به دهن بمونن!
    یه بار یه مقاله فرستادیم یه ژورنالی اسرائیلیا رد کردن...جای دیگه ای چاپ شد... 
    ملالی نیست محوشون میکنیم یه روز !

    پاسخ:
    ولی بچه هامون شهید شدن. 4 تا موشک بود، دو تاش رو با پدافند هوایی تو آسمون منهدم کردن اما دو تاش خورده بود نزدیک مقر نظامی ارتش سوریه.. بچه های ما هم شهید شدن.. دیگه رئیس ستاد ارتش اسرائیلی اینقدر پررو شده که میگفت باید سلیمانی رو ترور کنیم! راه حل اینه!اونوقت دولت روحانی همسو با اونها به FATF قول داده بودتعریف آنها از تروریسم را بپذیرد!
    حالا به قولش عمل کرده و لایحه پیوستن به کنوانسیون مربوط را به مجلس داده! تا عملا سپاه رو تحریم کنه! واقعا این حجم از رذالت و همسویی با آمریکا و اسرائیل شرم آوره.. گلی به گوشه جمال آقایونی که ایشون رو در آب نمک مرکز پژوهشهای مجمع تشخیص مصلحت خوابوندن و به ملت تحمیل کردن! حالا بنشینن و فروپاشی ایران رو با بی تدبیری نگاه کنن.. البته چرا دلشون بسوزه؟ چه هزینه ای برای استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران پرداختن که دلشون بسوزه؟ از روز اول پشت میز بودن، الان هم تابعیت دوگانه دارن.. جان دادن از ماست/ طرح اقتصادی از آنها!

    اینو اضافه کنم که منظورم از با شکوه ، شهادت در راه خدا  بود...
    پاسخ:
    بله متوجه شدم... معلومه که با شکوهه! واللا من که شهید نشدم ولی اینطور که معلومه و نقشش رو بازی کردم تو خواب چند بار! خیلی خوبه:) قسمت همه علاقه مندان بشه ان شاالله.. 
  • آب‌گینه موسوی
  • شهادتت مبارک! :)

     

    آه؛ طفلِ معصوم...

     

    پاسخ:
    متشکرم عزیزم:) عیدت مبارک سید جانم. ان شاالله بهترین هدیه ها و عاقبت به خیری رو از جد بزرگوارت هدیه بگیری.. 
    سلام

    پیرو این جمله شما: «. 53 تا از فرماندهان لشگر 313 نفره ایشون خانم هستن و کارشون همون کار زنها در لشگر سول خداست: امداد و نجات مجروحین! »

    تا جایی که من دیدم در متن روایت نیومده که کار خانم ها رسیدگی به مجروحین هست.
    این 313 نفر فرماندهان حضرتند. کسانی که شاکله اصلی حکومت را تشکیل می دهند. و فرماندهی خانم ها لزوما برای امداد و نجات و رسیدگی به مجروحین نیست.

    زنان می توانند فرمانده جنگ سخت باشند یا مناصب دیگر که حضرت برایشان تعیین می کنند. (در اینجا در موردش نوشتم.)

    وگرنه اگر 313 سرباز جان بر کف حضرت می خواستند که همین الان هم این ها هستند و در سوریه با این همه شهید که دادیم

    313 فرمانده سپاه حضرت هنوز آماده نیستند.

    اللهم عجل لولیک الفرج
    پاسخ:
    خیلی هم عالی.. در هر دو صورت اینکه زن رو و نقش اساسیش مغفول نمیمونه خیلی قابل تحسین و جالب توجهه. یادمه یه استادی میگفت این 313 نفر دارای برترین ویژگی ها و عصاره ی فضایل انسانی هستن . یعنی در تمام زمینه ها تاپ و نفر شاخص و برتر هستن. حالا از این 313 تا ، 50  یا 57 نفرشون خانم  هستن. و یادمون باشه این 313 نفر کسانی هستند که قراره به حضرت در حکومت جهانیشون کمک کنن. یعنی 313 تا سرشاخه که هر کدومشون بی نهایت شاخه و شاخ و برگ دارن.. فقط من زیر مجموعه ی یکیشون باشم و لطفا جنگ سخت! امر دیگه ای ندارم. :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">