بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

بیمارستان دریایی

گاه نوشت های یک پزشک

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

از وقتی یادم میاد و خودم رو شناختم عاشق ماه رمضان بودم.. عاشق روزه های کله گنجشکیش.. عاشق ضعف کردن های دم افطار که حتی یادمه مامانم کولمون میکرد تا ساعت ها بگذره و اذان بشه.. 
اولین نماز عمرم رو شبِ 14 خرداد1368 خوندم. اولین نماز واقعی و صحیح و با وضوی درست و دقیق.. حمد و سوره و اذکار رکوع و سجود و ترتیب نماز رو بلد بودم و گیرِ دعای قنوت بودم که مادرم نجاتم داد.. گفت توی قنوت میتونی هرچی دلت میخواد فارسی به خدا بگی و قنوت لازم نیست حتماِ حتما عربی باشه.. اولین نمازِ دو رکعتیِ عمرم رو اون شب برای شفای امام روح الله خوندم.. حتی توی سجده نمازم گریه کردم.. شب خواب امام رو دیدم که بغلم کرده.. صبح با صدای جیغ و داد و ضجه زدن ها بیدار شدم. امام از دنیای ما رفته بود و من حتی نمیدونستم فرق خواب با مردن چیه؟! فکر میکردم اونیکه الان تو خوابم بوده و منو بغل کرده بود نمیتونه مرده باشه.. اولین تجربه ی نمازم اینطوری گذشت.. با بدست نیاوردن چیزی که به خاطرش نماز خونده بودم! 
همون سال رمضان اولین روزه بلند و کامل عمرم رو با اصرار خودم گرفتم. قبلش فقط کله گنجشکی بود! کیا انیمیشن زهره و زهرا رو یادشونه؟ اونا هم روزه کله گنجشکی میگرفتن. من هم. همیشه با روزه و رمضان حس و حال خوبی داشتم.. قلب پاک بچه ها بهتر و شفاف تر، زیبایی و رحمت این ماه عزیز رو درک میکنه.. به همین دلیل بچه ها این ماه رو با همه ی تفاوت ها و نخوردن هاش دوست دارن.. 
تازه یکسال بود بن کن شده بودیم و یک لا قبا اومده بودیم یه شهری که با زادگاه و خونه خودمون 180 درجه تفاوت داشت.. شوره زار. گرم و خشک. بدون حتی یک سبزه، رود یا چشم انداز زیبا.. بدون حتی امکانات اولیه زندگی.. بدون کولر، تی وی، فکر کنم بالاخره پنکه آوردیم و چه ساعتها که دوزانو مینشستیم جلوش تا از هرم گرما کم بشه.. بعضی وقتا پیرهنمون رو میزدیم بالا و بدنمون رو میچسبوندیم به سنگ های دور تا دور زیر زمین که خنک بشیم.. اولین روزه ام رو یادمه.. از شدت تشنگی و گرما بعد از ظهر دیگه بیحال شدم.. مامانم کولم کرد . با چادرش منو به خودش بست.. من رو گذاشت پشتش و همینطور که منو پشت خودش تکون میداد میگفت صبر کن تا اذان چیزی نمونده.. غرورم بهم اجازه نمیداد اظهار عجز و لابه کنم.. اون یکساعت مونده به افطار رو تکیه داده به کتف مادرم یادمه.. سرم افتاده بود و از شدت ضعف ساکت شده بودم.. تار و مبهم میدیدم .. نور بود.. صدای قرآن بود.. صدای اذان اومد.. و بند چادری که باز شد و منو نشوند سر سفره افطار.. اون شیرینیِ بامیه و چایی که خوردم کلمه نمیشه.. 
قرار بود روزه بگیریم تا گرسنگی فقرا رو درک کنیم.. درک کردم.. از اون سال به بعد هیچ وقت توی خیابون بهانه ی خریدن خوراکی رو نگرفتم و توی خیابون چیزی نخوردم.. میترسیدم کسی ببینه و دلش بخواد و پول نداشته باشه که بخره.. 

سال بعد شجاع تر شدم.. بیشتر روزه کامل گرفتم و کمتر اذیت شدم.. و سال بعد ترش یک روز درمیون روزه کامل_ کله گنجشکی گرفتم.. و از سال بعدش همه اش رو گرفتم.. وقتی بچه ی لپو و شکمویی مثل من تونسته بود یعنی بقیه هم عذری نداشتن و میتونستن!
رمضان رو دوست دارم.. چون ماه خداست.. ماه عشقه.. ماه لبریز شدنِ محبت خدا و چشم پوشی او از خطاهای ماست.. ماه دوست داشتن و دوست داشته شدنه.. خدایا شیرینی این ماه رو به ما بچشون، ما رو با محبتت در این ماه سیراب و زنده کن.. اجازه بده مثل دوستان عزیزت، ما هم با تو حرف بزنیم.. شبهاش رو به نماز و حرف زدن با تو بگذرونیم و روزهاش رو با قرآن خوندن و فهمیدن سپری کنیم.. لذت مناجات سحر و دعا خوندن رو به ما نشون بده.. به قول امام سجاد: آن دست رد که به سینه ی دشمنانت میزنی، به سینه ما نزن.. نگذار دچار کج فهمی بشیم.. راه رو گم کنیم یا در شک و دو دلی و گمراهی بمانیم.. توفق بده تا حرمت این ماه رو حفظ کنیم و بزرگی و عظمت این ماه و شب قدر رو درک کنیم.. 
ما نمیدونیم چه نعمت و گنجی داریم.. دعای ورود و وداع با ماه رمضان (دعای 44 و 45 صحیفه سجادیه) رو بخونید تا ویژگیهای این ماه رو از زبان امام سجاد بشنوید.. امام سجاد طوری با این ماه خداحافظی میکنه انگار داره از عزیزترین هدیه ی خدا، دل میکنه.. خوندنش در این روزهای اول و حالا کمک میکنه که قدر ثانیه به ثانیه و لحظه به لحظه اش رو بدونیم.. 
من کوچیکتر و روسیاه تر از اونی هستم که بخوام وصیتی بکنم ولی به حرمت رفاقت و مصاحبت مجازی، دوست دارم بهتون بگم این ماه رو از دست ندید..
با تصمیم های نو و جدید این ماه رو یه جور دیگه بگذرونید.. امسال و این ماه رمضان رو فرصتی بدونید برای خوندن و رفاقت با صحیفه سجادیه.. فرصتی برای یکبار خوندنِ زیباترین و عاشقانه ترین و عرفانی ترین کتابِ مسیح آلِ محمد.. دست امام سجاد رو بگیرید و با او و با کلمات زیبای او با خدا حرف بزنید.. 

"خودت برای بنده هایت دری به بخششت باز کرده ای و اسمش را گذاشته ای توبه. تازه برای این که بنده هایت در را گم نکنند، کلمات راهنما هم گذاشته ای؛ کلمه هایی که می گویند: به طرف خدا برگردید! قشنگ و پاک برگردید! امیدوار باشید خدا سیاهی هایتان را بپوشاند. امیدوار باشید ببردتان بهشت... چه بهانه ای برای آدم فراموشکار مانده؟ چه بهانه ای دارد که به این خانه نرسد؟ هم تابلو گذاشته ای در را پیدا کند، هم در را باز گذاشته ای.

با ذوق و شوق، راه افتاده‌امچون به تو خیلی مطمئنم، با خودم امید آورده‌ام. می‌دانم اگر زیاد بخواهم، پیش آنهمه‌ای که تو دارى، کم است. می‌دانم اگر سهم بزرگی بخواهم، پیش آن همه‌ای که می‌توانى، کم است. لطف تو، با خواستن کسى، کم نمی‌شود. وقت بخشیدن که می‌شود، دستت بالای هر دستی است.

من اولین امیدواری نیستم که پیش تو می‌آید و هدیه‌اش می‌دهى؛ با این که حقش این بوده که هیچش ندهى. اولین نیازمندی نیستم که کمک می‌خواهد و بهش لطف می‌کنى؛ با این که حقش این بوده که ناامیدش کنى.

خدایا! دعای مرا هم جواب بده؛ صدایت که می‌کنم، نزدیک باش؛ زاری که می‌کنم، دل‌رحم باش؛ حرف که می‌زنم، گوش کن. گره های ناگوار، با تو باز می شوند؛ شدت سختی ها، با تو می شکند؛ دنبال رهایی که می گردند، به تو التماس می کنند؛ از قدرتت، سختی های زندگی، حساب می برند؛ به لطفت، علت ها و اسباب، فراهم می شوند؛ با توانایی ات، سرنوشت، جاری می شود و با اراده ات، وسایل آماده می شوند.

وقتی که می خواهی، بی آن که چیزی بگویی، اسباب، فرمان می برند و وقتی نمی خواهی، بی آن که چیزی بگویی، اسباب، از کار می ایستند.

وقت دشواری ها، آن که صدایش می کنند، تویی و وقت گرفتاری ها، آن که دنبال پناهش می گردند، تویی. برای من اتفاقی افتاده که زیر سنگینی اش شکسته ام؛ گرفتاری ای آمده که تحملش را ندارم. آن چه تو فرستاده ای، کس دیگری برنمی گرداند. آن چه تو آورده ای، کس دیگری نمی برد. دری را که تو بسته ای، کس دیگری باز نمی کند و دری را که باز کرده ای، کسی نمی بندد؛ پس خودت درِ رهایی را به رویم باز کن. به توانایی ات، این هیبت غم را در من بشکن و کاری کن به همین سختی، به همین رنج که دارم از آن به تو شکایت می کنم، زیبا نگاه کنم.."


پ ن1: تصویری از سفره افطار در بین الحرمین.. سادگی، صفا و زیبایی سفره های افطار عراقی ها رو دوست دارم.. خانواده ها در حلقه های متعدد و بزرگ و کوچیک کنار هم  دور تا دور حرم مینشینند و روزه هاشون رو باز میکنند.. خیلی قشنگه. شکوه و جلال ماه رمضان و عید فطر رو در بقیه کشورهای اسلامی  بهتر میشه دید! شاید چون اونها روشنفکر غربزده ی کمتری دارن!! 

پ ن2: خیلی حسرت میخورم وقتی میبینم درحالیکه عالم و آدم و انس و ملک دارن از هم سبقت میگیرن برای استفاده از برکات این ماه، هستند کسانیکه هنوز اندر خمِ احقاق حقوق روزه خواران و روزه نداران در ماه مبارک رمضان، چرایی جرم تلقی شدن رزوه خواری در این ماه در معابر عمومی کشور اسلامی! و تمسخر روزه داری و افتخار به روزه خواری و ....موندند.. دلم براشون میسوزه.. خیلی خیلی دلم براشون میسوزه.. حالا اگر به همین ها بگید در سر فلان قله، یا ته فلان دره، کلاسِ انرژی درمانی یا عرفان فلان و فالان برگزار میشه میرن.. اگر بهشون بگن جفت پاهات رو یه دور دور کمرت بپیچون و از توی شکمت در بیار و همزمان نفست رو 8 دقیقه حبس کن! بی چون و چرا قبول میکنه و برای هر جلسه کلاس یوگا 250 هزار تومن هم میدن.. ولی برای روزه داری که خدا گفته به هزار و یک دلیل نمیتونه!!...
چطوری یکی میتونه شعاعِ این نور و عظمت روشناییش رو نبینه و کوری رو انتخاب کنه؟ چطوری یکی میتونه در قلب یک کشور مسلمان، روزه خوار باشه و یکی در یک کشور لائیک هزینه ها و دشواریهای دینداری و روزه داری رو به جون بخره.. چطوری یکی میتونه نسبت به آداب و رسوم و دین میلیونها هموطنش بی تفاوت باشه و کسی حتی در کنج زندانهای مخوف و سالهای اسارت به سختی روزه بگیره.. انسان چقدر شگفت انگیزه.. میتونه بالاتر از فرشته ها و پایینتر از حیوانات باشه.. کاش همه میتونستن این لذت معنوی رو تجربه کنند.. پروفسور مولانا میگفت در آمریکا که تدریس میکرده، شاگردانش مسیحی و یهودی بودند، اما ماه رمضان رو مثلِ مسلمانها روزه میگرفتن تا لذت این تجربه معنوی رو درک کنن.. 
پ ن3: خیلی گرفتارم و خیلی التماس دعا دارم. لطفا دعام کنید.
از حرف های زیبا:
1- فعلا قولنامه رو بنویسید! (+)
2- دستان خدا کجای زندگی ما قرار داره؟! (+)
3- چگونه مهربانی اش را باور کنیم؟! (+) الان یادم افتاد با چه سختی میرفتیم تا به سخنرانیهای هیئت برسیم!:) همه چیز اینقدر راحت نبود.. اونایی که میرن جای ما رو خالی کنن ها.. 

  • دکتر یونس